لب بر تیغ
لب بر تیغ در یک نگاه
:- ادبیات داستانی معاصر فارسی
- از مهم ترین رمان های حسین سناپور
- داستانی جنایی و عاشقانه به سبک مدرن
- روایتی تازه و لایه لایه از دغدغه های انسان معاصر
- اثری جامعه شناسانه از مسائل زنان و چارچوب های غلط جامعه
لب بر تیغ
کتاب «لب بر تیغ» رمانی امروزی در ژانر جنایی-درام، نوشتۀ نویسنده معاصر و باسابقه ایرانی حسین سناپور است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۹۰ روانه بازار شد. لب بر تیغ چهارمین رمان به قلم آقای سناپور پس از رمان های «نیمۀ غایب»، «ویران می آیی» و «شمایل تاریک کاخ ها» است و البته یکی از معروف ترین آثار داستانی ایشان می باشد. کتاب لب بر تیغ به خاطر موضوعی که به آن می پردازد -عشق- و همچنین شیوه روایتی که نویسنده اش اتخاذ کرده، انتقاد های مثبت و منفی بسیاری را در میان اهل کتاب در پی داشته است و به عنوان یک کتاب بحث برانگیز شناخته می شود.
حسین سناپور فعالیت نویسندگی خود را از سال ۱۳۶۳ و با نقد نویسی، داستان نویسی، نقد فیلم و نوشتن گاه به گاه فیلم نامه های کوتاه در جراید مختلف شروع کرد. سناپور مهمترین و اولین رمانش با نام «نیمه غایب» را در سال ۱۳۷۸ منتشر کرد که به واسطه آن جوایز متعددی از جمله جایزه مهرگان و جایزه یلدا را به دست آورد.
داستان رمان لب بر تیغ درباره یک داستان عاشقانه به سبک فیلم های فارسی دهه چهل و پنجاه ایرانی است. داستان دلدادگی یک دختر پولدار و یک پسر فقیر و ماجرا ها و اشخاصی که سر راهشان قرار گرفته و مانع وصال این دو با هم می شوند. «سمانه» هجده ساله، دختر ثروتمند و یکی یکدانه بانکداری است که با پدرش «سیروس» و نامادری اش «فرنگیس» زندگی می کند. او یک عاشق دلخسته به نام «داود» دارد که از سطح پایین جامعه است، شبیه جاهل های قدیمی رفتار می کند و لباس می پوشد؛ و همیشه در حالیکه سوار موتورش است، اطراف سمانه می پلکد و او را تعقیب می کند.
روزی گروهی ناشناس به سرکردگی یک لات به نام «امیر» سعی می کنند سمانه را بدزدند، اما داود بی خبر از همه جا سر رسیده و در راه نجات دختر، در اقدامی هیجانی دو نفر از آدم رباها را در مقابل چشم او می کشد. پس از آن داود و سمانه مجبور می شوند به خانه «بتول» خانم مادر داود پناه ببرند. در خلال داستان متوجه می شویم که نامادری سمانه مسئول تمام این اتفاقات است و آدم رباها را او اجیر کرده است. داستان در نهایت با تحول فکری و عاطفی نفس گیری پایان می یابد.
کتاب لب بر تیغ یک رمان با مضمونی کلاسیک و عاشقانه است که برخلاف تصور اولیه مخاطب در مواجهه با آن، به شکلی جدید و نو روایت شده است. درونمایه این کتاب همچون اغلب کتاب های سناپور، بیشتر درباره ترس و دلهره، عشق و ازدواج و اتفاقات هیجان انگیز است. شکل روایت و لایه های درونی رمان حاضر، آن را در حد کتاب های مهم و تاثیر گذار ارتقاء بخشیده است.
نویسنده این رمان، از عناصر مدرنی چون روایت های چند صدایی و گفتگو های درونی به نحوی زیبا و حرفه ای استفاده کرده است؛ تا از یک موضوع کلیشه ای، داستانی امروزی خلق کند. گفتگو و دیالوگ پردازی های قوی، از دیگر شاخصه های سبک این نویسنده است. سناپور داستان را در بیست و چهار فصل کوتاه روایت می کند بطوریکه هر فصل، راویِ خودش را دارد!
داستان رمان لب بر تیغ در نگاه نخست، ماجرایی عاشقانه و جنایی را روایت می کند که خودش به تنهایی جذابیت های روایی و سینمایی دست اولی دارد اما، با پیشروی داستان و عمیق تر شدن در آن، خواننده کتاب متوجه لایه های درونی و مفاهیم اساسی مورد نظر نویسنده می شود. مفاهیمی که منعکس کننده دغدغه های امروزی مردم این عصر و نویسنده می باشند. مسأله زنان و نحوه برخورد جامعه با مشکلات آن ها یکی از این مفاهیم است. مضمون بعدی نیز بررسی جامعه شناختی تقابل نسل ها است که در لابه لای دیالوگ های شخصیت هاست.
نثر سناپور ساده، دلنشین و دارای ضرباهنگ و متناسب با حال و هوای داستان است. او از اینکه خواننده داستانش به یاد فیلم های فارسی بیفتد ابایی ندارد و حتی با ارجاعاتی به دیالوگ هایی از آن فیلم ها، از این آشناپنداری استقبال کرده است. توصیفات صحنه های تعقیب و گریز، و زد و خورد نیز از دیگر جذابیت های داستان می باشد که با فضای آن هماهنگی داشته و به پیشبرد آن منجر شده است.
از جمله آثار دیگر حسین سناپور می توان مجموعه داستان های «با گارد باز» و «سمت تاریک کلمات» اشاره کرد. این نویسنده برجسته چند مجموعه شعر نیز از جمله «سیاهه من» و «مهلکه» را منتشر کرده است.
در بخش هایی از کتاب لب بر تیغ می خوانیم:
شد نیم ساعت. شد هزار جور فحش. نه به ننه رضا تپل، که حالا آن پایین نشسته بود و مخ منوچ و قاسم و بقیه را تیلیت کرده بود. به خودش که مثل زن ها این بالا جا خوش کرده بود، دم تیر ننه رضا نرفته بود. صدایش بفهمی نفهمی می آمد. راه فحشش باز شده بود و بند نمی آمد. به خود رضا فحش می داد. می خواست امیر خان را ببیند گله گی رضا را بکند، که چرا شب ننه پیرش را تنها گذاشته رفته باز به الواطی، و آن هم بی خبر. یکی اگر گاف می داد و شستش خبردار می شد که امیر این بالا، توی دفتر نشسته چی می گفت؟ رضا را توی کشوی سردخانه می دید، چی؟ باز هم می گفت من فقط امیر خان را میشناسم و آدم فقط اوست؟ از این زبان ها می ریخت و هر دفعه که می دیدشان؟ یا جلوی همه سکه یک پولش می کرد؟ که رضا را، بچه اش را (انگار تازه ده سالش بود) فرستاده بود دم تیغ و خودش سر و مر گنده راست راست راه می رفت.
به فرنگیس هم که تلفن زد، صدای سرد و جواب های کوتاه او حالش را عوض نکرد. روی نیمکت نشست و بستنی یی را که داوود گرفته بود، نخورد. داوود هر دوتا را داد به دو بچه یی که می گذشتند. روی نیمکت جا به جا شد و هی به سمانه و به این طرف و آن طرف و دوباره به سمانه نگاه کرد. بعد به گوشه و کنار اشاره کرد؛ به جر و بحث پیر مرد و پیر زنی که جایی وسط چمن ها نشسته بودند، به چهار پنج جوانی که محتاطانه و مشکوک میان تبریزی های نازک می رفتند و می آمدند، و به دنبال هم گذاشتن دو دختر سه چهارساله. سمانه ساکت و مات نگاه مى کرد و چیزی نمی گفت و دوباره به روبه رو نگاه می کرد. شنید که داوود از شتاب موتورش گفت و این که اگر الان بود، آن دو را از شرق تا غرب برده بود و آورده بود و نمی گذاشت یک جا بنشیند. گفت : «خوب بود اگر موتور این جا بود، نه؟»
باز سیگاری آتش زد و دود را با نفس های عمیق کشید تو. قاب عکس هاشان را نگاه کرد. مسجد ایاصوفیۀ استانبول، ماه عسل با سیروس، همراه سمانه. دو تا هم کنار سی و سه پل و توی حافظیه. چه زود پر از خاطره های مشترک شده بودند و سیروس خودش خواسته بود فقط یکی از عکس های تکی زنش، مهدخت، روی دیوار بماند و بقیه را یکی یکی برداشته بود. چه زود می شد خاطره هاش را بدهد به یکی دیگر. شاید اگر این دفعه می توانست خلاص شود از دست آن کوچه ها و زن های پچ پچ کن ایستاده توی درگاهی و از دست برادر و آدم های معتاد افتاده توی کوچه و کنج خانه، برای همیشه یقه اش را در می برد. نمی گذاشت خاطره هاش دود شوند و مجبور شود برود از پله های اول شروع کند.
لب بر تیغ
نشر چشمه
حسین سناپور
بزرگسال
درام, تاریخی, فلسفی, جنگی
رئالیسم
رقعی
شومیز
1393
164
2
تک جلدی
9789643622923