نقد و بررسی
مادر
مادر مهمترین رمان ماکسیم گورکی است که ابتدا در سال 1906 در مجلهای آمریکایی و سپس، در سال 1907 به صورت کتاب منتشر شد. این کتاب تاکنون به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است و بارها مورد اقتباس فیلمنامهنویسان و نمایشنامهنویسان در سراسر دنیا قرار گرفته است؛ به طور مثال برتولت برشت در سال 1932 نمایشنامهای با نام مشابه و بر اساس این رمان نوشته است.
ماکسیم گورکی یکی از نویسندگان سرشناس روسی بود که پنج بار نیز نامزد دریافت جایزهی نوبل شد. گورکی نویسندهای حامی حقوق مردم و سوسیالیست بود و از ابتدا با حکومت تزاری مشکل داشت و در آثار ابتداییاش به خوبی بازتاب آن را میتوان دید. او سعی بر هرچه واقعبینانهتر نوشتن از زندگی مردم در جایجای کشور روسیه داشت و عنصر خوشبینی طی گذر سالها، اندک اندک، در آثارش ریشه کردند. رمان مادر گورکی به یکی از بزرگترین آثار کلاسیک ادبیات کارگری و انقلابی مردم روسیه تبدیل شده است و حال و هوایی سیاسی و انتقادی دارد.
رمان ابتدا با شرح زندگی کاگران انقلابی روسیه شروع میشود. زنی به نام پلاگه همسری کارگر دارد که بسیار بدخلاق، بی فکر و دائم الخمر است. پلاگه در طول زندگی مشترک چیزی جز تحقیر و کتک و فلاکت ندیده است اما تمام تلاشش را میکند تا از تبدیل شدن پسرش، پاول ولاسف که مانند پدرش کارگر است، به شخصی مثل همسرش جلوگیری کند.
در نهایت نیز پاول شبیه به پدرش از آب در نمیآید ولی تبدیل به شخصی میشود که، در ابتدا، به مراتب بیشتر مادرش را نگران میکند؛ یک کارگر کتابخوان، متفکر و انقلابی! جلساتی که پاول با دوستانش در خانه برگذار میکند باعث میشود پلاگه به یادگیری خواندن و نوشتن تمایل پیدا کند و این شروعی میشود بر اتفاقات انقلابی و تراژدی رمان و از خودگذشتگیها و اعمال قهرمانانه اشخاص، به خصوص پلاگه آن هم در جایگاه مادری انقلابی و فداکار. حین جریانات انقلابی پاول تبعید شده و مادر جای او را میگیرد اما جریان اتفاقات او را با خود به جاهای خطرناکی میکشاند.
از دیگر آثار ماکسیم گورکی که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به رمان در جستجوی نان با ترجمهی احمد صادق و مجموعه داستان ولگردان با ترجمه علی کسمایی اشاره کرد که هر دو اثر را، نشر نگاه منتشر چاپ کرده است.
محصولات مرتبط: جنگ و صلح
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«گرسنگی روح انسانها را خورده و خصایص بشری را محو کرده، مردم زندگی نمیکنند بلکه در فلاکت و بدبختی میپوسند، و مقاماتِ حاکمه کاملا کشیک می دهند. مثل کلاغ در کمینند تا ببینند مردم لقمهای نانِ زیادی دارند یا نه! به محض اینکه یک لقمهی زیادی دیدند، آن را از صاحبش میگیرند و به او کشیدهای هم میزنند!»
«پاول برخاست و به آرامی پرسید: "آیا فقط میخواهیم شکمهامون سیر باشه؟" و در حالیکه با نگاهی تند و غضب آلود آن سه نفر را نگاه میکرد، به سوال خود پاسخ داد: نه! ما باید به کسانی که دو دستی به گلویمان چسبیدهاند و چشمانمان را بستهاند، نشان بدهیم که همهچیز را میبینیم و حیوان نیستیم و هدفمان هم این نیست که فقط بخوریم! بلکه میخواهیم به شیوهای که شایستهی یک آدم است زندگی کنیم! ما باید به دشمنان خود نشان دهیم که این زندگی مشقت باری که آنها به ما تحمیل کردند، مانع از آن نیست که ما خود را از نظر فهم و هوش، بالاتر و برتر از آنها ندانیم!»
«من کتابهای ممنوع میخوانم. خواندن این کتابها را از این جهت ممنوع کردهاند که حاوی حقایقی دربارهی زندگی ما کارگران هستند… اینها را مخفیانه چاپ میکنند و اگر در خانه ما پیدا شان کنند مرا به زندان خواهد انداخت… و زندان میاندازند برای اینکه خواستهام حقیقت را بدانم. میفهمی؟»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر