مالون می میرد
مالون می میرد در یک نگاه
:- اثر ساموئل بکت برندهی نوبل ادبی ۱۹۶۹
- رمانی از زبان یک فرد در آستانهی مرگ
- اثری عمیق و فلسفی
مالون می میرد
ساموئل بکت رمان «مالون میمیرد» را با جملهی «به زودی میمیرم و همه چیز تمام میشود» آغاز میکند. آغازی طوفانی پیرامون یکی از ترسهای اگزیستانسیال بشر، مرگ. اما صحبتش با جملهی اول پایان نمییابد و ادامه دارد. ابتدای رمان کمی رازگونه است. راوی نام ندارد؛ معلوم نیست کجاست و افکارش از شاخهای به شاخهای دیگر میپرند. اما در ادامهی داستان، گرهها گشوده و سوالات ذهن مخاطب پاسخ داده میشوند.
مالون که حالا دیگر پیر و فرسوده است، بر تختی دراز کشیده و از مرگ مینویسد، یادداشتهایی که در مجموع تبدیل به کتاب «مالون میمیرد» میگردد. او در آستانهی مرگ است و سوالهای بسیاری راجع به زندگی زیسته و نزیستهی خودش دارد. سوالاتی که حال، دراز کشیده بر تخت در روزهای آخر زندگی اش، به پاسخ آنها فکر میکند. در اصل نوعی پوچی در آغاز رمان به تصویر کشیده میشود که میتوان در بطن آن معنا یافت.
در رمان مالون میمیرد گویی ما خوانندهی تداعی آزاد مالون دم مرگ هستیم. و تاثیرگذاری این تداعیها احتمالاً بیربط با تجربه شخصی «ساموئل بکت» در روانکاوی نیست. او در اوایل دهه سی با «ویلفرید بایرن» فرایند روانکاوی را آغاز کرد و تحت درمان قرار گرفت. این امر احتمالاً بر سبک نوشتار وی نیز اثرگذار بوده است.
ساموئل بکت نویسندهی آثاری همچون در انتظار گودو، آخر بازی، روزهای خوش، مرفی و غیره است که توانست در سال ۱۹۶۹ جایزهی ادبی نوبل را از آن خود کند. او در نوشتار تحت تاثیر جیمز جویس بوده است.
رمان مالون میمیرد را سهیل سمی به فارسی برگردانده و انتشارات ثالث آن را به چاپ رسانده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«به زودی میمیرم و همه چیز تمام میشود. شاید ماه آینده. یعنی آوریل یا مه. چون هنوز اول سال است، این را نشانهها به من میگویند. شاید اشتباه میکنم، شاید حتی چهاردهم ژوییه، روز جشن آزادی هم زنده بمانم. عید عروج که نه، اما بعید نیست با آخرین نفسهایم تا عید تجلی هم دوام بیاورم. اما فکر نکنم، فکر نکنم تصور غیابم در برگزاری جشنهای امسال اشتباه بوده باشد. احساسم این را به من میگوید، چند روزی است که این احساس را دارم، و باورش دارم.
اما این احساس با احساسات دیگری که از بدو تولد آزارم داده اند چه تفاوتی دارد؟ نه، دیگر به این طور طعمهها نوک نمیزنم، دیگر به ظرافت و قشنگی نیازی ندارم. اگر میخواستم، میتوانستم همین امروز بمیرم، فقط با کمی تلاش، البته اگر میتوانستم بخواهم، اگر میتوانستم تلاش بکنم. اما بهتر آن که به مرگ تن بدهم، بیسر و صدا، بدون سراسیمگی. به حتم چیزی تغییر کرده است. دیگر بیوزن خواهم شد، نه سنگین، نه سبک، خنثی و بیاثر خواهم بود. این مشکلی نیست. مشکل فقط درد احضار است.
باید مراقب این دردها باشیم. اما از وقتی به این جا آمده ام، کمتر به این دردها فکر میکنم. البته هنوز هم گاهی بیتاب میشوم، باید مراقب این غلیانهای عاطفی باشم، تا دو یا سه هفتهی آتی. البته بدون مبالغه، با گریهها و خندههای بیصدا، بیآن که خشم و ناراحتی به خود راه دهم. بله، حالا دیگر باید طبیعی باشم، باید بیشتر رنج بکشم، بعد کم تر، بیهیچ نتیجه گیری ای، باید کمتر در قید و بند خودم باشم، دیگر نه داغ خواهم بود و نه سرد، باید ولرم باشم، ولرم بمیرم، بدون جوش و خروش و هیجان.»«هزار مسئله جزئی، بسیار عجیب، با در نظر گرفتن وضعیتم، که امیدوارم درست تفسیرشان کنم. اما دارم میفهمم که یادداشت هایم، میخواهند تمام آنچه مدعی ثبتشان هستند را یکسره نیست و نابود کنند. بنابراین، سعی دارم هرچه سریعتر از این حرارت فوق العاده زیاد خطر کنم، و توقع داشته باشم- اگر واقعاً توقعی در کار بود- که خنک شوم!»
مالون می میرد
انتشارات ثالث
ساموئل بکت
سهیل سمی
بزرگسال
رقعی
1399
180
10
تک جلدی
9789643805661
ایرلند