«مجموعه آثار آلبر کامو» مجموعه ای بسیار مهم و جامع از آثار یکی از بزرگ ترین نویسندگان و متفکران قرن 20 ام فرانسه، آلبر کامو است که توسط پرویز شهدی ترجمه شده و نشر به سخن (نشر مجید) آن را منتشر کرده است.
نوشته های مهم آلبر، به ادعای خود و گفته متخصصان، به سه بخش تقسیم می شود:
- حلقه (چرخه) اول (حلقۀ پوچی): شامل رمان «بیگانه»، نمایشنامه های «کالیگولا» و «سوءتفاهم» و کتاب فلسفی «اسطوره سیزیف» است.
- حلقه دوم (حلقۀ طغیان یا عصیان): شامل رمان «طاعون»، نمایشنامه های «حکومت نظامی» و «دادگسترها» و کتاب فلسفی «طغیانگر (یا عصیانگر)»
- حلقه سوم (حلقۀ عشق): که به دلیل مرگ آلبر کامو در یک سانحه رانندگی ناتمام ماند و فقط رمان نیمه تمام «نخستین مرد» از آن به جای مانده است.
- طاعون
- بیگانه
- دور از دیار و قلمرو
- سقوط
- مرگ شادمانه
- سوء تفاهم
- حکومت نظامی
- کالیگولا
- دادگسترها
- نخستین مرد
- دفترچه ها
جملاتی زیبا از مجموعه آثار آلبر کامو
«هیچگاه از آموزگاری به خاطر اینکه به دانش آموز یاد داده است که دو به اضافه دو می شود چهار تمجید نمی شود، البته شاید به خاطر اینکه پیشه چنین شریفی را برگزیده تحسینش بکنند. می توانیم بگوییم این کار تا زمانی که دیگران پذیرفتند به همه نشان دهند دو به اضافۀ دو می شود چهار و نه برعکس، قابل ستایش بوده است، ولی این را هم اضافه کنیم که آن ها در این نیت خیر، با آن آموزگار و همه کسانی که قلب پاکی مانند او دارند هم طرازند و بشریت باید افتخار کند که تعداد این افراد بیشتر از آن چیزی است که فکر می کند.» «یه مدتی که این حرف ها در جریان بود، هوا منقلب شد. فردای روزی که سرایدار مرد، ابرهای انبوهی آسمان را پوشاند. باران هایی سیل آسا ولی کوتاه مدت بر سر شهر فرو ریخت. گرمای مرطوب و سنگینی به دنبال این باران های شدید شهر را در برگرفت. دریا هم رنگ آبی عمیقش را از دست داد، زیر آسمانی پوشیده از ابر، رنگ نقره ای یا فولادی پیدا کرد که چشم را می آزرد. گرمای مرطوب این بهار، آدم را به یاد گرمای شدید تابستان می انداخت.» «این موضوع چنان حقیقت دارد که ما راز دلمان را کمتر با آن هایی که از خودمان بهتر هستند در میان می گذاریم و بیشتر از همنشینی با آن ها می گریزیم. خیلی وقت ها برعکس با کسانی درد دل می کنیم که شبیه خودمان هستند و همان نقطه ضعف های ما را دارند. بنابراین نه در اصلاح خودمان می کوشیم و نه می خواهیم آدم بهتری بشویم: چون در این صورت باید به ناتوانی مان اعتراف کنیم.» «مذهب و دانش پزشکی: دو پیشه ای هستند که به نظر می رسند با یکدیگر کنار آمده اند. اما امروز که همه چیز روشن شده است، مردم می فهمند این دو با هم آشتی ناپذیرند و باید میان نسبیت و مطلق یکی را برگزید. اگر به خدا اعتقاد داشته باشم به مداوای آدم ها نمی پردازم. اگر بر این عقیده باشم که می شده آدم ها را درمان کرد، دیگر به خدا اعتقاد نخواهم داشت.» «روی همه علامت بگذارید! حتی کسانی که حرفی نمی زنند ولی می شود حرف هاشان را شنید! آن ها دیگر نمی توانند اعتراض کنند، اما سکوت شان گوش خراش است! دهان هاشان را خرد کنید، به آن ها دهان بند بزنید و واژه های کلیدی را یادشان بدهید تا آن ها هم پیوسته همان چیزها را تکرار کنند، تا شهروندان خوبی بشوند که ما به آن ها نیاز داریم.»آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید