نقد و بررسی
مردان بدون زنان
کتاب مردان بدون زنان دومین مجموعه داستان کوتاه منتشر شده توسط ارنست همینگوی، نویسنده و روزنامهنگار مشهور آمریکایی، است که ابتدا در سال 1927 به چاپ رسید. این مجموعه متشکل از 14 داستان کوتاه از این نویسنده بزرگ است که 10 داستان آن، قبل از انتشار کتاب در مجلات گوناگون در آمریکا، چاپ شده بود.
ارنست همینگوی یکی از بزرگترین نویسندههای معاصر آمریکایی بود که تنها با داشتن 7 رمان و 6 مجموعه داستان، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1954 و جایزهی پولیتزر در سال 1953، شده بود. او یکی از پایهگذاران سبک وقایعنگاری ادبی در نویسندگی بود و بسیاری از منتقدان، او را پدر ادبیات مدرن نامیدهاند. داستانهای همینگوی ساده و روان و راجع به زندگی روزمره در دنیای واقعی است. او با ساخت فضا و شخصیتهای جذاب و شاعرانه در داستانهایش، به روایات روزمرهی زندگی رنگ میدهد و از آنها داستانهایی رویایی میسازد. درونمایهی اغلب نوشتههای او مسائل مربوط به انسان (به خصوص مهاجران آمریکایی) مانند عشق، جنگ، سفر و … است.
به صورت خلاصه داستانهای این کتاب روایاتی هستند راجع به گاوبازی، بُکس، ورزش، طلاق، خیانت و مرگ؛ مفاهیمی که بیشتر در دنیای مردسالارانهای که همینگوی آن را به تصویر کشیده است، وجود داشت. در داستان "در کشوری دیگر" روایت مجروح جنگیای را میخوانیم که نه با شجاعت و دلاوری بلکه، بر اساس اتفاق و تصادف در جنگ مجروح شده است و مدال گرفته است.
داستان "تپههایی مثل فیل سفید" قصهی عاشقانه زن و مردی آمریکایی را در روزی بسیار گرم میخوانیم. این کافه در کنار تپههای سفید عجیب و غریب و نمادینی قرار گرفته است و دلیلی میشوند برای شروع گفتگوی زن و مرد. گفتگوهای سه سرباز مست داستان امروز آدینه است را میسازد. این سه سرباز بحثی راجع به فردی میکنند که به تازگی به صلیب کشیده شده است ولی با اینکه فرصتش را داشته است، در عین ناباوری، از آن پایین نیامده و گفته است آن بالا خوب است! در ادامه شباهت این داستان با داستان به صلیب کشیدن مسیح مورد قیاس قرار میگیرد.
پیرمرد و دریا با ترجمهی نازی عظیما و این ناقوس مرگ کیست؟ با ترجمه مهدی غبرائی، از جمله آثار ارنست همینگوی هستند که در ایران توسط نشر افق به چاپ رسیدهاند. اسدالله امرائی از مترجمان با سابقهی ایرانی است که ترجمهی رمان کوری از ژوزه ساراماگو (نشر مروارید) و دشت بهشت از جان استاین بک (نشر افق) را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«سرباز دوم: پیروانش چی شدند؟
سرباز اول: غیبشان زد. فقط آن زن کنارش باقی ماند.
سرباز دوم: مشتی بزدل و ترسو بودند، او را که بالا کشیدند، همهشان جا زدند.
سرباز اول: فقط زنها ماندند.
سرباز دوم: آنها همیشه میمانند.»
«بدترین چیزی که میتواند در جریان عشق ورزیدن به کسی اتفاق بیفتد این است که انسان خودش را گم کند. و فراموش کند که خودش نیز موجود گرانبهایی بوده است.»
«نیازی نیست انسانها را امتحان کنید، کمی صبر کنید خودشان امتحانشان را پس میدهند …»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر