مرگ ایوان ایلیچ
مرگ ایوان ایلیچ در یک نگاه
:- رمانی فلسفی- روانشناسانه
- دارای سبک نوشتاری تمثیلی و نمادین
- دارای بیش از 10 ترجمه در ایران
- دارای نگاهی انتقادی به جامعه اشرافی و سلسله مراتبی روسیه قرن 19
- تحلیلی متفاوت از مسئله مرگ
مرگ ایوان ایلیچ
«مرگ ایوان ایلیچ» با اینکه داستان بسیار کوتاهی است اما هم رده دیگر شاهکارهای بسیار بلند لئون تالستوی مانند «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» قرار میگیرد. سیر فضا-زمانی داستان در اواخر قرن نوزدهم و در سنت پترزبورگ و چند شهر دیگر روسیه جریان دارد؛ و راوی آن سوم شخص (دانای کل) است. اما پاره ای از قسمت های کتاب از دید خود "ایوان ایلیچ" بیان میشود. داستانی که با مرگ شروع میشود و با مرگ تمام میشود. یک داستان تمثیلی و نمادین که به روش فلسفی، روانشناسانه، موضوعاتی مانند هبوط اخلاقی-ارزشی و مسلک اشرافیگری را در بین جامعهی روسیه واکاوی و نقد میکند.
ایوان ایلیچ (تک قهرمان داستان) موفقیت و سعادت را در هرچه بیشتر شبیه اشراف و قدرتمندان شدن میداند. ایوان ایلیچ مسائلی مانند ازدواج تا انتخاب و پیشرفت شغلیاش را به گونهای پیش میبرد که به استانداردهای جامعه بورژوازی آن دوره روسیه نزدیک تر شود. داستان از جایی اوج میگیرد که ایوان ایلیچ برخلاف هر تلاشی که میکند رضایت درونی و بیرونی از زندگی کسب نمیکند و سر اتفاقی عجیب و ناگهانی اما پرمفهوم، از نردبانی میافتد و آسیب میبیند.
تالستوی رمان کوتاه مرگ ایوان ایلیچ را در سن 58 سالگی در سال 1886 (پس از انتشار «جنگ و صلح» 1869 و «آناکارنینا» 1877) به زبان روسی نوشت و چاپ کرد؛ پس این اثر به نوعی در رده آثار دوران پختگی تالستوی قرار میگیرد. ترجمه صالح حسینی از نسخه انگلیسی این کتاب است و ترجمهای خوب و ادبی از این کتاب را ارائه داده است که توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. از دیگر آثار تالستوی که توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است میتوان به «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» اشاره کرد که هر دو اثر با ترجمه مستقیم از زبان روسی توسط سروش حبیبی چاپ شدهاند.
محصولات مرتبط: جنگ و صلح
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
«در جایی که خیال می کردم دارم بالا می روم، تو نگو از تپه دارم پایین می آیم. و راستی راستی هم چنین بود. به لحاظ افکار عمومی بالا می رفتم، اما به همان نسبت زندگی از من کناره می گرفت. و حالا دیگر کار از کار گذشته است و چیزی جز مرگ وجود ندارد. نکند راستی راستی کل زندگی ام غلط بوده باشد؟»
«تمام آنچه برایش زندگی کردهای و میکنی دروغ است و فریبی که زندگی و مرگ را از تو پنهان میدارد.»
«ایوان ایلیچ گفتهی او را شنید و آن را در روح خود تکرار کرد. در دل گفت: "مرگ هم تمام شد. دیگر اثری از مرگ نیست."»
«از زندگی ایوان ایلیچ چه بگوییم، که سادهتر و معمولیتر و بنابراین وحشتناکتر از آن پیدا نمیشد. او یکی از اعضای دادگاه بود و در چهلوپنج سالگی درگذشت. پدرش از کارمندانی بود که پس از خدمت در وزارتخانهها و ادارات گوناگون در پترزبورگ پیشینهای پیدا کرده بود از آندست که آدمها بهواسطهی آن صاحب منصب میشوند و به رغم بیکفایتی در احراز مشاغل پر مسئولیت، اخراج آنها به دلیل داشتن سوابق طولانی کان لم یکن میگردد و بنابراین برای آنها به طور اخص مشاغلی ایجاد میکنند که هرچند ساختگی است، درآمد حاصل از آنها از ششهزار روبل گرفته تا دههزار روبل دیگر ساختگی نیست و در ازای آنهم عمر درازی میکنند. ایلیایپیمیچ گالین، مشاور خصوصی و عضو زاید نهادهای زاید گوناگون، چنین آدمی بود. از سه پسری که داشت، ایوانایلیچ دومی بود. پسر ارشد پا جای پای پدرش، منتها در ادارهای دیگر، میگذاشت و از نظر سابقه خدمت به مرحلهای رسیده بود که هر حقوقبگیری با وضع مشابه به آن میرسید. پسر سوم مایه سرشکستگی بود. چند شغل نان و آبدار را از دست داده بود و حالا در اداره راهآهن خدمت میکرد. پدر و برادرانش، و خاصه زنانشان، علاوهبر اینکه چشم دیدنش را نداشتند اصلاً نمیخواستند سر به تنش باشد. خواهرش با بارون گرف که کارمندی همسنخ پدرش در پترزبورگ بود، ازدواج کرده بود. ایوانایلیچ به قول مردم گل سرسبد خانواده بود.»
مرگ ایوان ایلیچ
انتشارات نیلوفر
لئو تولستوی
صالح حسینی
روسی
بزرگسال
رقعی
152
1394
4
تک جلدی
9789644483073
روسیه