نقد و بررسی
مرگ در ونيز
مرگ در ونیز نام رمانی از دورهی میانی نویسندگیِ توماس مان است که برای اولینبار در سال 1912 منتشر شد. توماس مان نویسنده، منتقد اجتماعی و مقالهنویس بزرگ آلمانی بود که زندگی و آثارش، تحت تاثیر مستقیم فلسفه و نظرات افراد بزرگی مانند آرتور شوپنهاور، فردریش نیچه و گوته قرار داشت.
او در سال 1929، به دلیل نوشتن آثار بزرگی مانند «بودنبروک ها»، «کوه جادو»، «مرگ در ونیز» و … موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد. همچنین، آثار او در سالهای مختلف مورد اقتباس بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان، مانند آلیس مونرو، وودی آلن و هاروکی موراکامی، قرار گرفته است. از رمان مرگ در ونیز فیلمی نیز به همین نام در سال 1971 ساخته شده است.
توماس مان یکی از بزرگان مکتبهای رئالیسم و ناتورالیسم در ادبیات آلمان بود. او در شاهکارهای خود به تصویرسازیِ هرچه واقعگرایانهتر از وضعیت دنیا و جامعه میپرداخت. آثار مان به نثر نسبتا سخت و عمیقا فلسفی مشهور است؛. همین امر نیز خوانندگان را وامیدارد تا برای فهمیدن لایههای ادبی، فلسفی و هنری مختلف آثار مان، چندین و چندبار آثار او را بخوانند. مرگ در ونیز نیز داستانی فلسفی و روانشناسانه است که ریشه در سفر واقعی خود توماس مان به شهر ونیز دارد.
این رمان حول زندگیِ نویسندهای 50 ساله به نام آشنباخ، یا آنطور که در خطوط اول رمان گفته میشود «فن آشنباخ»، ساخته و پرداخته شده است. آشنباخ نویسندهای بسیار متهد به اصول اخلاقی و نظم و انضباط شخصی است و تمام عمر خود را وقف نوشتن در انزوا کرده است.
آشنباخ در جشن تولد 50 سالگی خود با بحران شخصیتی و تفکری خاصی مواجه میشود و دیگر از نوشتن لذت نمیبرد. او تصمیم میگیرد مدتی نوشتن را رها کند. در یکی از پرسهزنیهای او در خیابانها، آشنباخ در غروبی عجیب و غریب، به مردی ناشناس و عجیب برمیخورد که موجب میشود حس و حال مرگ به اعماق وجود آشنباخ رسوخ کند.
آشنباخ، که پس از آن دیدار سرگشته شده است، تصمیم به سفر به ونیز میگیرد و در آنجا پسربچهای بسیار زیبا، به نام تاچیو، را ملاقات میکند. آشنباخ ابتدا نسبت به پسرک عشقی افلاطونی و زیباییشناسانه پیدا میکند اما رفتهرفته آتش عشق او تند شده و شاهد عشقی وسواسگونه هستیم. اما درنهایت سرنوشت این عشق ممنوعه و دیدارهای متعدد آن مرد ناشناس، در شکل و ظاهر متفاوت، با آشنباخ، چه میشود؟
از دیگر آثار توماس مان که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به رمانهای کوه جادو با ترجمهی حسن نکوروح (نشر نگاه) و دکتر فاستوس با ترجمهی حسن نقرهچی (نشر نیلوفر) اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«به خاطر نیازش، که نیاز هنرمند پرکاری بود، هنرمندی که از گوناگونی طاقتفرسای پدیدهها در یکسانی پرهیبت طبیعت پناه میجوید ــ به خاطر تمایلی ممنوع، که درست در جهت مخالف وظیفهاش بود و از همینرو از نیروی وسوسه برخوردار، تمایل به بیکرانه بیپیکر، به بینهایت، به عدم.»
«چنین به نظرش آمد، که هیچچیز جریان عادی خود را ندارد، دنیا شکل غریبی به خود میگیرد، که شاید لازم باشد جلوش گرفته شود. در این لحظه این احساس به او دست داد، که گفتی بر امواج شناور شده، و چون با وحشتی نابجا سربلند کرد، متوجه شد، هیکل سنگین و سیاه منظر کشتی به کندی از دیواره کنار دریا جدا میشود.»
«از تنهایی زیبایی پدید میآید، زیبایی شگفت انگیز و افسونساز، شعر. ولی تنهایی نتایج مردود و ناپسندی هم به بار میآورد، پوچی ناخوش آیند و نامجاز.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر