مسافر خانه شکسپیر
مسافر خانه شکسپیر در یک نگاه
:- ادبیات معاصر ایران
- داستان دانشجویی در استرلیا به دنبال کار
- داستان مهمانهای مختلف یک مسافرخانه
- ادبیات داستانی
مسافر خانه شکسپیر
رمان مسافرخانه شکسپیر داستان دانشجویی در استرالیا ست که مدت زمان بورسیهی تحصیلیاش به پایان رسیده اما هنوز درسش را تمام نکرده و نیاز دارد تا شغلی دست و پا کند تا از پس خرج و مخارجش برآید. او تلاش بسیاری کرد تا بتواند مشغول به کار شود؛ برای حدوداً سیصد و پنجاه شغل اقدام کرد و در نهایت موفق شد مدیر شیفت شب مسافرخانه شکسپیر شود. مسافرخانهای که آغاز همهی داستان ها بود. او در این شغل با افرادی مواجه و مجبور به انجام کارهایی شد که هیچ کجای برنامه ریزیاش برای زندگی جایی نداشتند!
راوی، قصه مواجهه با مهمانهای مسافرخانه را روایت میکند که در هر کدام مجبور به انجام کاری تلخ و سخت شده و در مجموع داستانی تراژیک تشکیل داده که که گذشتن از آن آسان نیست. از پس این تجربهها او درسهای زیادی گرفته که در کتاب مطرح شده است.
رمان مسافرخانه شکسپیر را هومن زندی زاده نویسندهی سی و شش سالهی ایرانی نوشته که در انتشارات ثالث به چاپ رسیده است. او به واسطهی تحصیل در دانشگاه فیلندرز استرالیا با فرهنگ این کشور آشنا شده و در کتابش به آن اشاره میکند.
انتشارات ثالث در مجموعهی داستان ایران، کتابهای بسیار خوبی از نویسندگان معاصر ایرانی به چاپ رسانده که ارزش خواندن دارند. به عنوان نمونه میشود به کتابهای زیر اشاره کرد: ستونهای بیسایه (مریم فریدی)، احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد (رسول یونان)، نرخ تن (احمد غلامی)، یک مرد یک شب (مسعود فروتن)، شرم (سید وحید افتخار زاده)، پاس عطش (علی صالحی)، دفترچه تلفن من (فاطمه جعفریان) و وقت سایهها (محمود فلکی).
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«حال اگر هر یک از ما بتوانیم به قدر خویش انسان باشیم، دیگر نیازی نیست که بیش از هفت میلیارد نسخه از خود تکثیر کنیم و هر دم جهان را به قهقرا فروتر بریم. رسالت من در مقام انسان این نیست که دنیا را جای بهتری کنم، برعکس، وظیفه خود میدانم که مانع بدتر شدنش شوم.»
«چیزهایی که درباره مسافرخانه میگویم، گاهی به نظر عجیب، دروغ، یا داستانی میآیند. ولی اینها حقیقتند؛ حقایقی که هر شب با آنها درگیر بوده ام. کسانی که این چیزها را میبینند، و کسانی که از کنار آنها عبور میکنند. اما هیچ یک از ما اجازه انکارشان را نداریم. چرا که اگر منکر آن شویم، آمادگی مقابله با آنها را نخواهیم داشت. یکی دیگر از دلایلی که من از مسافرخانه میگویم، یا مسائل شخصیام را بیپرده مطرح میکنم، رسیدن به یک نقطه اشتراک عمومی ست؛ نقطهای که در آن، همه ما به این باور جمعی برسیم که این جهان کابوسی ست که ما به کمک یکدیگر سعی در به خاطر آوردنش داریم. اما «چرا کابوس؟»، شاید نیاز به مثال داشته باشد. مثلاً این که من با تمام علاقهام به هماغوشی، مجبور بودم در مسافرخانه مانع عیش آدمها شوم، کابوس است. این که با وجود تمام محدودیتهای بشری، هنوز آدمها تن به خطر میدهند، فقط میتواند کابوس باشد؛ این که با وجود قطعیت مرگ، هنوز زاد و ولد میکنیم، فقط در کابوس رخ میدهد.»
«توضیح دادم که آن دیپلمات ایرانی تمایلی به تماس مستقیم با مسافرخانه نداشته و من برای این که بتوانم برایش اتاق رزرو کنم، مجبور بودم پشت میز بمانم. به این میگویند اجتناب ناپذیر. احمد زیر بار نمیرفت. میگفت من باید برای هر دیالوگ به آشپزخانه میرفتم و بعد دوباره برای بررسی سیستم به پشت میز باز میگشتم! لابد در این میان هم طرف باید پشت گوشی تخمه میشکست تا من برای هر سوال کوتاهش یک بار از آشپزخانه تا میز را بروم و برگردم.»
مسافر خانه شکسپیر
انتشارات ثالث
هومن زندی زاده
بزرگسال
رقعی
1399
135
1
تک جلدی
9786004055710
درام
رئالیسم
ایران