نقد و بررسی
مصاحبه های کوتاه با مردان کریه
کتاب «مصاحبه های کوتاه با مردان کریه» مجموعه ای از داستان های کوتاه است که توسط دیوید فاستر والاس نوشته شده است. این کتاب در سال 1999 منتشر شد و در همان سال انتشاراش در آمریکا، توانست بیش از 17,500 نسخۀ جلدِ سخت از خودش را بفروشد و به یکی از پرفروش ترین آثار ادبیات داستانی آمریکا تبدیل شود.
دیوید فاستر والاس (2008-1962) از نویسندگان معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه در رشته های نویسندگیِ خلاق و زبان انگلیسی بود. او را بیشتر به دلیل نوشتن رمان خاصِ خود یعنی «مزاح بی پایان» می شناسند؛ رمانی به سبک دایره المعارف، عظیم و یکی از سخت خوان ترین رمان های تاریخ ادبیات.
او برای نوشتن رمان «شاه رنگ پریده» نامزد نهایی دریافت جایزۀ پولیتزر ادبیات داستانی در سال 2021 نیز شد. علارغم مبارزۀ چندین سالۀ این نویسنده با افسردگی شدید و بازتاب تلاطم های خود و پاسخ های خود به این بیماری در آثارش، والاس در سال 2008 و در سن 46 سالگی خودکشی کرد.
سبک آثار دیوید فاستر والاس سبکی بسیار خاص و منحصر به فرد خود اوست. می توان سبک او را جایی میان سبک های پست مدرنیسم، رئالیسم و سبک نویسندگان «نسل بیت» دانست. او قصد داشت محتوانویسی و دیدگاه خود را به سمت نویسندگانی همچون داستایفسکی و آلبر کامو نزدیک کند و نثر و سبک قلم خود را، به نویسندگانی همچون ریموند کارور و دونالد بارتلمی.
در اغلب آثار او شرح و بسط بسیاری از مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم در قالب انتقاد های تند و تیز و صریح داستانی کاملا قابل مشاهده است. صداقت و صراحت بیش از حد تصوری که والاس در نوشتن به کار می بست، نوعی جنبۀ باورنکردنی به نوشته هایش بخشیده است.
داستان های کتاب مصاحبه های کوتاه با مردان کریه
مجموعه مصاحبه های کوتاه با مردان کریه، شامل 17 داستان کوتاه از فاستر والاس است. این داستان ها به سبک «فراداستان» نوشته شده اند. در این سبک داستان ها، گویا نویسنده در هر لحظه در کنار مخاطب قرار دارد و با او داستان را پیش می برد. نویسنده سعی بر روشن سازی و تاکید بیشتر بر محتوای ارائه شده دارد و تاثیرگذاری داستان را بر مبنای سبک نگارش خاص خود و سطح محتوایش می سنجد.
در این داستان ها ما عمیق ترین انتقادها و مفاهیمی را که والاس سعی بر شرح آن ها را داشته است، در قالب داستان های به ظاهر بی ربط، از بلوغ نوجوانی یهودی تا شرح یک روز زندگی یک نظافتچی در سرویس بهداشتی عمومی می خوانیم. می توان گفت محتوای این داستان ها، که در برخی جاها بسیار تابوشکنانه شده و به مسائلی مانند تجاوز و روابط مریض گونۀ جنسی می پردازد، برای خواننده، هم بسیار ملموس و قابل درک است و هم بسیار گنگ و وهم آلود.
دیوید فاستر والاس در هر داستان شما را به دنیایی متفاوت و اعجاب انگیزی می برد و خواننده را وا میدارد تا با سختکوشی و کلنجار رفتن با متن، به گنجی غنی از زیبایی های ادبی و فلسفی برسد. برخی از داستان های این مجموعه را مانند «آن بالا، تا ابد»، بیش از درک کردن باید حس کرد. والاس در برخی نوشته هایش درک مطلب را کاری عملا ناممکن کرده است تا خواننده فقط با خواندن داستان، حسی را تجربه کند که نویسنده قصد ایجاد آن را در دل مخاطب داشته است؛ و این کار را به خوبی انجام می دهد.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از دیوید فاستر والاس می توان به مجموعه جُستار روایی «این هم مثالی دیگر» با ترجمۀ معین فرخی و مجموعه داستان های کوتاه «زنمرد» و «فراموشی» با ترجمۀ ادریس رنجی اشاره کرد. کتاب حاضر توسط معین فرخی به فارسی برگردانده شده است. معین فرخی از جمله مترجمان جوان ایرانی است که ترجمۀ آثاری مانند مجموعه جُستار روایی «ماجرا فقط این نبود» از زیدی اسمیت را در کارنامۀ ادبی خود دارد.
جملات زیبای کتاب مصاحبه های کوتاه با مردان کریه
چون آدم های تنها معمولا به خاطر بدقوارگی یا بدبویی یا رفتار زننده نیست که تنهایند؛ در واقع امروز گروه های اجتماعی ای وجود دارد که از افرادی با چنین خصوصیاتی حمایت می کنند. افراد تنها ترجیح می دهند تنها باشند تا هزینه های احساسیِ حضور در کنار دیگر انسان ها را تحمل نکنند. آن ها به انسان ها حساسیت دارند.
وقتی به هم معرفی شدند پسر تکه ای پراند، به امید اینکه دوست داشته شود. دختر خیلی خندید، به امید اینکه دوست داشته شود. بعد هر کدام تنها به سوی خانه راندند، خیره به رو به رو، با پیچ و تاب هایی یکسان در چهره. مردی که به هم معرفی شان کرده بود هیچکدام را خیلی دوست نداشت، هرچند وانمود کرد دارد، چون همیشه نگرانِ حفظ روابط خوبش بود. به هر حال آدم هیچوقت نمی داند، حالا دانست یکی دانست یکی دانست یکی.
در همان سن بود، پنج یا شش سالگی، که معنای کلمۀ «تقدیس» را فهمیدم، آن طور که من می فهمم به برخورد طبیعی مردم با پدیده های جادویی و اثبات نشدنی می گویند «تقدیس»، همانطور که «احترام» و «اطاعت» برخورد مردم با پدیده های فیزیکی قابل رؤیتی مثل پول یا جاذبه را توصیف می کنند.
ولی- وایسا- فقط سعی کن به حرف هام گوش کنی و خوب بفهمی شون، خب؟ آماده ای؟ این که دارم ول می کنم تایید ترس های تو از من نیست. نیست. تاییدشون نیست. نتیجه شونه. خب؟ می تونی این رو بفهمی؟ این ترسته که نمی تونم تحملش کنم. همین ترس و بی اعتمادی تو که همه ش داشتم سعی می کردم باهاش بحنگم. دیگه نمی تونم. دیگه نا ندارم. اگه یه کم کم تر دوستت داشتم، شاید می تونستم تحمل کنم. ولی داره پدرم رو در می آره، همین حسی همیشگی که دارم می ترسونمت و هیچ وقت به ت حس امنیت نمی دم. می تونی بفهمیش؟
مثل آدم هایی که فقط برای این مهربان اند که می خواهند به چشمِ دیگران مهربان بیایند، در نتیجه مخفیانه خوش شان می آید که آدم های اطرافشان له شوند یا به دردسر بیفتند، چون در آن صورت می توانند به سرعت بپرند وسط و نقش یاریگر به خود بگیرند، همه از این دست آدم ها دیده ایم.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر