نقد و بررسی
مغازه ی خودکشی
کتاب «مغازه خودکشی» مشهورترین اثر ژان تولی است که در سال 2006 منتشر شد. ژان تولی رمان نویس، انیمیشن ساز و فیلمنامه نویس فرانسوی است که با نوشتن رمان «مغازه خودکشی» به شهرت جهانی دست یافت. این رمان از زمان انتشار تا زمان حال، جزء پرفروش ترین آثار ژانر کمدی سیاه (طنز تلخ) بوده است و تاکنون، به بیش از 20 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
این اثر در ایران نیز با استقبال گستردۀ خوانندگان مواجه شد و تاکنون، چاپ 50 ام را نیز رد کرده است! در سال 2012 نیز، انیمیشنی موفق از کتاب مغازه خودکشی ساخته شده است. مغازه خودکشی روایتی پست مدرن به سبک فانتزی سیاه و طنز تلخ از معضلات انسان معاصر. در این رمان کوتاه نویسنده با مسائل جدی و هولناکی مانند مرگ، خودکشی و افسردگی شوخی می کند و با استفاده از همین شوخی های تلخ، تیغ انتقاد خود از دنیای مدرن را تیز تر می کند!
در دنیای مغازه خودکشی کسی دیگر نمی خندد. هیچ گلی روییده نمی شود و گویا همه مردم، در افسردگی و انواع و اقسام بیماری های روانی دست و پا می زنند. ژان تولی با چیره دستی کامل و با دست مایه قرار دادن چنین موضوعات هولناکی، خبر از مغازه ای می دهد که خدمات خودکشی را به مردم ارائه می دهد.
در شهری که امید به زندگی مرده است، خانوادۀ مالک مغازه خودکشی، «تواچ»، سعی بر ایجاد امید برای مردن می کنند و از این راه پول در می آورد. ژان تولی حتی نام های اعضای این خانواده را نیز، از افراد حقیقی و بزرگی که خودکشی کرده اند وام گرفته است: «میشیما» الهام گرفته شده از «یوکیمو میشیما»، «ونسان» الهام گرفته شده از «ونسان ون گوک»، «مرلین» الهام گرفته شده از «مرلین مونرو» و «آلن» الهام گرفته شده از «آلن تورینگ».
در زمانی نامشخص و در مکانی نامعلوم، شهری آخرالزمانی وجود دارد که در آنجا، انسان ها تقریبا تمامی منابع طبیعی را مصرف و یا نابود کرده اند. هوا بسیار آلوده است و تغییرات جوّی وحشتناکی بر دنیا حاکم است. شادی و خندیدن از غیرعادی ترین و نادرترین اعمال بشری شده است. مردم این شهر که از افسردگی و ناامیدی با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، خودکشی را راهی رهایی بخش می دانند.
در چنین دنیایی است که خانواده ای به نام «تواچ» مغازه ای تحت عنوان «مغازه خودکشی» را اداره می کنند. این خانواده متشکل از دو فرزند به نام های «مرلین» و «ونسان» است که در کنار پدر و مادر خود، «میشیما» و «لوکریس» در مغازه خودکشی مشغول به کار هستند. خانواده «تواچ» از چنین شرایطی سود می برند. آن ها تمام سعی و تلاش خود را به کار بسته اند تا با ارائه خدماتی منحصر به فرد و گوناگون جهت خودکشی، برای خود درآمدی کسب کنند.
به عقیدۀ آن ها برای هر کس بالاخره یک راه خودکشی ایده آل پیدا می شود: از طناب دار و گلوله گرفته تا انواع سم و مریضی های کشنده و گیاهان سمی! خانوادۀ «تواچ» تجارتی منتهی به مرگ را اداره می کنند اما، این روال خیلی هم طول نمی کشد. همه چیز با تولد «آلن» عوض خواهد شد؛ کودکی که بر خلاف همۀ آدم های دیگر شاد است و به طرز باورنکردنی، سرشار است از امید و خوشبینی!
از جمله آثار ترجمه شده از ژان تولی می توان به رمان «آدم خواران» با ترجمه احسان کرم ویسی اشاره کرد. احسان کرم ویسی ترجمۀ آثاری همچون «دست های کوچولو کف می زنند» از دن رودز و «شرلوک هولمز و فاجعۀ کشتی تایتانیک» از ویلیام سیل را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از کتاب مغازه خودکشی می خوانیم:
آره. فکرش رو بکنید. یه عده رو استخدام می کنیم تا لباس جادوگری بپوشند و به رهگذرهای توی پیاده رو آب نبات سمّی تعارف کنند، «مادموازل بفرمایید. این آبنبات چوبی با طعم سیب مملو از سمّه». جالب نیست؟
میشیما گفت ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات وحش مشکل داشتیم. از قورباغه های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون ها می فروشیم، باز جذب شون می شن. عجیب اینکه این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش شون نمی زنند. یه بار، یادت می آد لوکریس؟ یه مشتری زن که از این عنکبوت های قاتل خریده بود، بعد از مدتی به مغازه برگشت. خیلی تعجب کرده بودم. ازم پرسید سوزن هم می فروشیم یا نه. فکر کردم می خواد با سوزن چشم خودش رو دربیاره، ولی این طور نبود. سوزن رو واسه بافتن چکمه های کوچولو برای عنکبوتش می خواست! تازه اسم هم واسه ش گذاشته بود: دنسی. باهم دوست شده بودند و اون رو توی کیفش گذاشته بود. بعد درِ کیف رو باز کرد و عنکبوت روی دستش ورجه وورجه می کرد. بهش گفتم خطرناکه، برش دار. بعد خندید و گفت دنسی بهم شوق دوباره به زندگی بخشیده.
آلن کشوِ صندوق را کشید و یک متر خیاطی بیرون آورد. نوک متر را روی چشم مشتری گذاشت و آن را تا دماغش پایین کشید. خیله خب هفت سانتی متر. چه قدر باید باشه؟ پنج سانتی متر؟ خب، بریم سراغ فضای بین چشم هات. بذار اندازه ش بگیرم. فاصله شون باید چه قدر باشه؟ یک سانت، آره همینه. گونه هات… آخه مگه چه قدر بزرگند؟ تکون نخور، بذار این رو بذارم زیر لالۀ گوشِت. آهان، چهار سانتی متر. تازه هر کدوم شون. آره هر کدومش. ولی بخوای حساب کنی، می بینی این ها در مقایسه با کل کائنات چه قدر کوچیکند. این عددها اون قدری نیستند که آدم رو از پا بندازند. چیزی که من می دونم اینه که وقتی دیدم اومدی توی مغازه تو رو یه جونور شاخ دار عجیب و غریب ندیدم که چشم هاش روی شاخک هاش گیلی گیلی بره! اه نگاه داری می خندی… خنده بهت می آد. توی آینه نگاه کن ببین خنده چه قدر بهت می آد.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر