نقد و بررسی
موبایل
کتاب «موبایل» مجموعهای از داستانهای کوتاه است از اینگو شولتسه، نویسندهی معاصر آلمانی، که برای اولین بار در سال 2007 منتشر شده است. این کتاب نام فرعی «داستانهایی در سبک و سیاق گذشته» را نیز یدک میکشد. اینگو شولتسه فلسفه خوانده است و قبل از نویسندگی به کارگردانی تئاتر و ادراه کردن روزنامهی خودش مشغول بوده است. آثار او به بیش از 20 زبان مختلف دنیا ترجمه شده است. همچنین، شولتسه در سال 2009 نامزد نهایی دریافت جایزهی بینالمللی ادبیات دوبلین نیز شده است. مجموعه داستان اصلی در واقع متشکل از 13 داستان بوده است که به گفتهی مترجم، یک داستان ترجمه نشده است.
شولتسه در کتاب موبایل سعی کرده است داستانهایی ساده و کوتاه مدرنی خلق کند که نگاهی به سبک و سیاق داستانهای کلاسیک دارد. فضا در اکثر آثار شولتسه به دوران نزاعهای آلمان شرقی و غربی و وجود دیوار برلین و درو بر میگردد و فضایی تاریخی دارند. در بیشتر داستانهای این مجموعه، راوی اول شخص (خود نویسنده) است و در چند داستان نیز شاهد بازگویی خاطرات سفرهای نویسنده هستیم؛ مانند داستانهای «پیشامدی در قاهره»، «در استونی و در روستایی» و «و یک داستان دیگر».
در این چند داستان راوی مشخصاً خود نویسنده و اجزای داستان، مانند نام اماکن و اشخاص، واقعی است. در داستان «موبایل» شاهد وابستگی انسان امروزی به این وسیلهی نسبتاً جدید هستیم که نویسنده به صورت زیرکانهای، تضادی زیبا بین اصطلاح موبایل و سبک داستان کلاسیک ایجاد کرده است.
دو داستان «نویسنده و تعالی» و «میستر نیترکورن یا سرنوشت» را نویسنده به جای مقالهای که قرار بوده است بنویسند، نوشته است. این دو داستان بسیار رک و صریح هستند و درونمایهای فلسفی دارند. داستان «پیشامدی در قاهره» یک سفرنامهی عشقی-خیالی به قاهره است. نویسنده در داستان های تجربیِ «اینکه ادبیات نیست یا کشفوشهود روز یکشنبه» و «ایمان، عشق، امید شماره 23» در صدد پاسخگویی به این سوال است که آیا امروزه میتوان یک داستان عشقی سوم شخص مفرد خوب، با پایانی خوش ساخت؟
کتاب موبایل توسط محمود حسینی زاد به فارسی برگردانده شده و توسط نشر افق به چاپ رسیده است. از جمله اثار ترجمه شده توسط محمود حسینیزاد میتوان به کتابهای «عدالت» اثر فردریش دورنمات از نشر برج و «یادداشتهای روزانه» اثر داوید روبینویچ از نشر ثالث اشاره کرد. رمان «آدام و اِوِلین» نیز اثری دیگر از اینگو شولتسه است که حسین تهرانی آن را ترجمه کرده و توسط نشر کولهپشتی منتشر شده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
تا امروز هم نمیدانم اسمش را چه بگذارم. فاجعه بود؟ مسخرهبازی بود؟ یا خیلی ساده چیزی غیرمعمول؟ به نظرم از همه بدتر آن دقایق بعد بود، آن نیمساعت با هاری و راینر توی اتومبیل.
به نظرم کمی هولناک آمد؛ درست هیچکاکی. وقتی در پایان هزاره یکدفعه جانورها دیوانه بشوند، حتماً یک مفهومی دارد. از طرف دیگر جنبههای مثبت هم دارد، دستکم یکعالم کار جدید درست میشد برای شکارچیهای جانوران خانگی؛ با گذراندن دورههای فشرده. دیشب پنجره را کاملاً باز کردم تا پشهها خیلی هم احساس آرامش نکنند.
نعرههایی میزدم که تا آنوقت نزده بودم، مثل جانوری نعره میزدم، میچرخیدم، مثل گراز خودم را اینور و آنور میزدم، مثل خرسی که گرفتار گلهای سگ شده باشد.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر