نقد و بررسی
موبی دیک یا نهنگ بحر
رمان «موبی دیک» اثر جاودانه و معروف نویسنده آمریکایی هرمان ملویل است که در سال ۱۸۵۱ منتشر شد. این کتاب در سبک رمانتیسم و در دوره رنسانس ادبی آمریکا نوشته شد و بر این جریان تاثیر گذار بود. آقای ملویل نوشتن کتاب موبی دیک را از سال ۱۸۵۰ شروع کرد و بیش از یکسال برای خلق این اثر کار کرد.
این کتاب در ابتدا به صورت سه جلدی و با عنوان «نهنگ دریا» در لندن و سپس با عنوان «موبی دیک» و به صورت تک جلدی در نیویورک منتشر شد. نسخه منتشر شده در لندن، توسط ناشر آن تاحدی سانسور شد و خود ملویل نیز تغییراتی در آن داد که باعث شد پایان متفاوتی از نسخه نیویورکی داشته باشد. این مسله بعد ها باعث انتقاداتی شد.
ملویل برای خلق این اثر داستانی، از تجربیات خود به عنوان یک دریانورد معمولی و همچنین سال ها مطالعه و تحقیق در مورد نهنگ ها و صید آن ها استفاده کرد. از طرفی دیگر رویداد تاریخی غرق شدن کشتی «اسکس» توسط نهنگ «موچا دیک» در سال ۱۸۲۰، الهام بخش حوادث این رمان شد. از دیگر ویژگی های قابل توجه رمان موبی دیک تأثیرات ادبی است که از شکسپیر و کتاب مقدس گرفته و آن را تبدیل به کتابی مذهبی و ادیبانه کرده است.
جمله «صدایم کن اسماعیل!» که موبی دیک با آن شروع می شود، یکی از مشهور ترین و نمادین ترین آغاز ها در ادبیات است. هرمان ملویل کتاب موبی دیک را به ناتانیل هاثورن نویسنده دو کتاب «داغ ننگ» و «خانه هفت شیروانی» و به نشانه ستایش نبوغ وی، تقدیم کرد. این دو در سال ۱۸۵۰ زمانی که ملویل روی موبی دیک کار می کرد ملاقات کردند و هاثورن تأثیری بر نویسنده جوان تر گذاشت.
موبی دیک که امروزه به عنوان شاهکار ادبیات آمریکا تحسین می شود و یکی از بهترین رمان های تمام دوران به شمار می آید، در ابتدای انتشار با نقد های گزنده ای مواجه شد. این نقد ها به قدری بر افکار عمومی و کیفیت کارهای ملویل تاثیر منفی گذاشتند که پس از آن او دیگر نتوانست به عنوان یک نویسنده امرار معاش کند.
رمان موبی دیک، در زمان حیات ملویل، تنها سه هزار نسخه فروخت. او تنها سه رمان دیگر بعد از موبی دیک نوشت و سپس از زندگی ادبی بازنشسته شد و به عنوان مأمور گمرک کار کرد. تنها زمانی که در سال ۱۹۲۰ چند نقد مثبت از این رمان منتشر شد، ویژگی های چند لایه رمان حماسی او به طور کامل مورد قدردانی قرار گرفت و ارزش واقعی آن شناخته شد.
این رمان داستان سفر ملاح جوانی به نام «اسماعیل» است که در عرشه یک کشتی شکار نهنگ کار می کند. او و بقیه خدمه کشتی کاپیتان «آخاب»، ناخدای کشتی را در سفر دیوانه وارش در تعقیب نهنگ سفید قاتلی به نام «موبی دیک» همراهی می کنند. این نهنگ قبلا کشتی ناخدا را غرق و یک پای وی را از زانو قطع کرده بود. ناخدا در جستجویی دیوانه وار به دنبال انتقام گرفتن از موبی دیک است.
سبک ملویل در موبی دیک شاعرانه و پیچیده است. این رمان در لایه های درونی، به بسیاری از موضوعاتی می پردازد که بر اندیشه های آمریکای قرن نوزدهم حاکم بود. موبی دیک تنها در یک سبک نگاشته نشده است. از مهمترین ویژگی های کتاب تنوع ژانر ها است. راوی داستان ،اسماعیل، با موعظه ها، روایت رویا ها، گزارش سفر، زندگی نامه و شعر حماسی داستان را تعریف می کند.
این رمانِ بسیار نمادین، مملو از تفکرات فلسفی و آمیخته با پرسش های هستی شناسانه است. لحن روایی پریشان ملویل در این کتاب، بیش از مخاطبان قرن نوزدهمی اش، مورد استقبال خوانندگان مدرن قرار گرفت. رمان سرشار از اصطلاحات دریانوردی و جملات طولانی پر پیچ خم است که نویسنده با مهارت از آنها بهره گرفته است. راوی داستان اول شخص است. قسمت بزرگی از رمان حول توصیف طولانی اتفاقاتی که پیرامون اسماعیل جریان دارد و همچنین جزییات صید نهنگ می گذرد.
به طور کلی، هرمان ملویل نویسنده ای انسان گرا و ماجراجو بود. او قبل از آن که شاهکارش را بنویسد، پنج رمان نوشته بود و در خلق ماجرا های مهیج دریایی شهرت به سزایی داشت و به شدت مجذوب چگونگی و سرشتِ نوع بشر بود. او در ژانر های مختلفی چون سفرنامه، داستان های دریایی، داستان های تمثیلی و داستان بلند آثاری نوشته است.
هرمان ملویل (۱۸۹۲-۱۸۱۹) شاعر، رمان نویس و نویسنده داستان های کوتاه آمریکایی بود. از او آثار متعددی به جا مانده است که از جمله آن ها می توان به کتاب «ترجیح می دهم که نه»، «کوسه مالدیو» و «بیلی باد» اشاره کرد. برجسته ترین اثر این نویسنده موبی دیک است که آقای صالح حسینی آن را به فارسی برگردانده است. این مترجم پرکار ترجمه آثاری چون «قمارباز» اثر فئودور داستایفسکی، «دوبلینی ها» اثر جیمز جویس، «کتاب سیاه» اثر اورهان پاموک و «تراژدی مکبث» اثر شکسپیر را نیز در کارنامه خود دارد.
در بخش هایی از کتاب موبی دیک می خوانیم:
صدایم کن اسماعیل! چند سال پیش ـ تعداد دقیق آن بماند -که پولی در بساط نداشتم و در خشکی هم چیزی نه، که نظرم را جلب کند، با خود گفتم که به کشتی می نشینم و بخش آبی دنیا را سیاحت می کنم. من به این شیوه سودا را برطرف می سازم و گردش خونم را تنظیم می کنم. تا ببینم کامم ناخوش شده است؛ تا خزان نمناک و بارانی بر جانم حاکم می شود؛ تا ببینم بی اختیار در برابر کفن فروشی ها و هرجا تابونی می بینم دنبالش می افتم؛ و خاصه تا خیالات بر من مستولی می شود و اگر اصل اخلاقی محکمی نباشد چه بسا جلو مردم را بگیرم و بزنم کلاه از سرشان بیندازم- آنوقت است که باید دیگر بدون فوت وقت به دریا درآیم. نعم البدل من برای پیشتاب و گلوله همین است. کاتو فلسفه راست می کند و خود را روی شمشیر می اندازد، من اما لب از لب باز نمی کنم و پای به کشتی می گذارم.
من، که اسماعیل باشم، یکی از آن خدمۀ کشتی بودم. صدای فریاد هایم با صدای دیگران به آسمان رفته، سوگندم با سوگند شان جوش خورده بود. و هرچه محکم تر فریاد می زدم، سوگندم غلیظ تر می شد ـ یعنی از هول جان. حالتی سرکش و رازورانه و همدلانه در دل احساس می کردم. آتش کین فرو ننشاندنی آخاب گویا از آن من بود. به نقل سرگذشت هیولای قتال -که سوگند خورده بودیم داد از او بستانیم و انتقام بگیریم- با ولع گوش داده بودم.
بلنج، آخاب کنار پنجره های عقب تک و تنها نشسته و به بیرون چشم دوخته است. به هر کجا که سفر می برم، دنباله ای سفید و گل آلود بر جای می گذارم؛ آب های رنگ پریده، گونه های رنگ پریده تر، امواج رشکین از کنار کشتی بالا می آیند و سد راهم می شوند. گو بیایند، ولی اول من عبور می کنم.
مفید بود؟
2
0
بیشتر
کمتر