نقد و بررسی
نوشته های کرانه ای
کتاب «نوشتههای کرانهای» مجموعهای از مقالات، یادداشتها و داستانهای کوتاهی می باشد که گابریل گارسیا مارکز در ایام جوانی اش، زمانی که در کلمبیا بوده نوشته است. سینمای آمریکا، خوشبینیهای آلدوس هاکسلی، زندگی و آثار ادگار آلن پو، قدیس نیمه قرن، حاملگی اینگرید برگمن، کلاه ادوراد، شهوت کلام، رافائل ساباتینی، تجویز موسیقی، حضور ذهن پانچو، یک بطری فیلسوف، شعری در حاشیه، امتیازهای سگ بودن، تارزان تایم، ساکنان جهانی دیگر، لحظه واقعیت، سایه ساعت پنج، تنزل بشقاب پرنده ها، در عهد حجر، بهار فرا رسیده است، بار دیگر جایزه نوبل و… اینها حدود یک چهارم از تیترهایی بود که گابریل گارسیا مارکز دربارهشان در کتاب نوشتههای کرانهای نوشته است.
موضوع بخشی از نوشتهها از طریق نامشان پیداست؛ بعضی مقالهای هستند درباره موضوعی که در آن روزها داغ بوده و بسیاری دیگر داستانهایی هستند که با سبک و سیاق به خصوص و منحصر به فرد مارکز نوشته شده اند. در بعضی از این داستانها میتوان ردپای شخصیتهایی را دید که مارکز بعدها در رمانهای بعدشاش مفصل به آنها پرداخته است.
کتاب نوشتههای کرانهای شاید انتخاب مناسبی برای آغاز خواندن آثار گابریل گارسیا مارکز نباشد، اما برای کسانی که فرصت مطالعهی رمانهای طولانی با سبک سورئالیسم مارکز را ندارند، میتواند پیشنهاد خوبی محسوب شود. این کتاب از نوشتههایی تشکیل شده که مارکز، پیش از شهرت آنها را خلق کرده و گاهی در روزنامهها به چاپ رسانده؛ اما نکتهی جالب توجه این است که از همان ابتدای راه، گویی او علاقهی وافری به سبک سورئال داشته و قصههایش را بر این اساس خلق میکرده است و در ادامهی راه نویسندگی در رمان های بعدیاش به نویسندهای توانا در این سبک تبدیل شده. از «صد سال تنهایی» و «عشق سالهای وبا» میتوان به عنوان مشهورترین و پرفروشترین آثار مارکز یاد کرد.
کتاب نوشتههای کرانهای به همت بهمن فرزانه به فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات ثالث به چاپ رسیده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
مردان مهم امروزی نمیخواهند تصدیق کنند «شهوت کلام» مسئلهای است که دیگر از مد افتاده است و به دردی نمیخورد و باید آن را لغو کرد؛ درست مثل ورق بازی «نطق» دیگر تاثیر خود را از دست داده است. دیگر منطقی نیست. حالا فقط به درد این میخورد که نمایندگان ملل مختلف به یک خواب بعد از ظهری «اداری» فرو بروند؛ درست در همان زمان که دانشمندان بمب اتم را کامل میسازند.
می گویند مردهها ظاهر می شوند ولی ثابت شده است که درست برعکس است، زندهها هستند که ظاهر میشوند. ظاهر میشوند تا همان طور که خیلی طبیعی است، مردگان را بیابند. خیلی هم منطقی است چون تاکنون پیش نیامده است که کسی ساعت نه صبح در دفتر خود با مردهای برخورد کند که به دیدارش آمده باشد (هرچند هم که شب قبل حسابی مست کرده باشد)، در حالی که زندههای بیشماری در شبهای طوفانی در جست و جوی چیزی هستند که از دست ندادهاند و در واقع هم آن را پیدا میکنند: "یک مرده"
نه، خیلیها هستند که مردهای را از دست داده اند.
نه، این طور نیست هر کس که یکی از اقوام خود را از دست داده، او را زنده از دست داده است. مردهای را از دست نداده. حال اگر این قضیه به یک مرده تبدیل میشود آن امری دیگر است. ولی باید بسیار آشکار باشد که اگر کسی در یکی از شبهایی که معلوم نیست چرا اسم آن را گذاشتهاند شبهای سگی ظاهر شود، به دنبال چیزی نیست که از دست داده باشد و آن چه یک زنده از دست نداده است، درست یک "مرده" است. اگر هم او را پیدا کند، مسئولیت به عهده مرده نیست.
مسئله این است که آیا تاریخ تکرار خواهد شد، یعنی آقای گاروی با یک مشت قلوه سنگ جمع شده از کره ماه به کره زمین بر میگردد تا ثابت کند پا به آن جا گذاشته است یا این که سوار بر یک بشقاب پرنده شرمآور به زمین باز میگردد.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر