نقد و بررسی
هر صبح می میریم
هر صبح که میمیریم اولین تجربهی داستانیِ سید احمد بطحایی است که اولین بار در سال 1394 توسط نشر افق منتشر شده است. سید احمد بطحایی در حوزهی علمیه تحصیل کرده و مزین به لباس روحانیت است؛ اما در شیوهی زندگی و نویسندگیاش، خودش را فقط به فضای زندگی روحانیون محدود نکرده و در محافل روشنفکران و دیگر اندیشمندان ایرانی نیز، حضور داشته است. این اولین رمان او با داشتن مضامین جدید و کمتر آشنا، از همان ابتدا با استقبال مخاطبین همراه شده است.
کتاب هر صبح که میمیریم از چهارچوبهای داستاننویسی کلاسیک فاصله گرفته است و به روش جریان سیال ذهن نوشته شده است. کتاب به سه بخش زمانیِ روزگار دوزخ، روزگار برزخ و روزگار دنیا تقسیم شده است و روند داستان، مدام بین قسمتهای مختلف این 3 بخش در حال رفت و برگشت است.
ترتیب چینش این بخش خواننده را یاد کتاب کمدی الهی دانته میاندازد که در آن نیز کتاب با دوزخ شروع میشود؛ شاید بتوان گفت نویسنده قصد داشته است نشان دهد عذابی که فرد گناهکار در دنیای میکشد همان دوزخ او در زمین است. هر بخش نیز دارای تعداد زیادی فصل است که مانند برگ برای بخشها (شاخهها) عمل میکنند و در نهایت این 3 بخش و فصول زیاد به همراهی تنهی اصلی کتاب، روایتِ درخت شکلی را میسازند که انبوه است و معماگونه.
به طور کلی رمان هر صبح که میمیریم با روایات موازی شروع می شود که در انتها به هم میرسند. این قصهها از عشق سخن میگویند، از گناه، از قتل، از سردی و عدم صمیمیت، از تاوان دادن، رستگاری و بخشش.
راوی کتاب (احمد) عکاسی است که به جرم قتل همسر باردارش (مریم) در زندان و بند محکومین به اعدام به سر میبرد. او همچنین در کودکی ناخواسته مادر باردارش را نیز کشته است! احمد با وجود چنین شرایطی هنوز در خیالات خود عاشق مریم است و خاطرات زندگی با او را دائماً بازگو میکند. داستان از زندان شروع میشود و در ادامه شاهد توصیفاتی تکاندهنده از بند اعدامیهای زندان و سپس زندگی احمد در گذشته و حال هستیم.
نکتهی قابل توجه این است که بخش عمدهای از رمان به تصورات ذهنی احمد و محکوم شدنش در دادگاه تخیلاتش، اختصاص داده شده است؛ بر این اساس میتوان گفت نویسنده سعی بر نشان دادن چندین برابر بودن عذاب چنین محکومیتی نسبت به محکومیت در دنیای واقعی، داشته است. اما در انتها آیا احمد اعدام میشود؟ یا اتفاقی خاصی در پیش است و رستگاری در این دنیا به او رو میآورد؟ در انتهای این کتاب پایانی غیرمنتظره در انتظار خوانندگان است.
از دیگر کتابهای سید احمد بطحانی میتوان به کتاب کآشوب اشاره کرد که توسط نشر اطراف به چاپ رسیده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«دستم را کادر میکنم، همانطور که مریم را در آن میدیدم. با چشم روی ترک سقف اتاق، زوم میکنم. دستم را پایینتر میآورم تا تمام ترک توی کادر جا شود. از کادر خارج میشوم و روی زخم پشت دستم میایستم. هنوز نخهای بخیهاش تازه است. میتوانست سوژهی غصه خوردن یک ماه مریم باشد. غصه خوردن!»
«هرچه میگذرد ایمانم به حبیب بیشتر میشود. اگر یک سال دیگر با حبیب توی یک اتاق باشم بعید نیست او را به عنوان خدای آیندهام انتخاب کنم. شاید هم بعد از کمی تامل خدای حبیب را جای خودش، خدایی که انگار ما را زیر رادیکالیش گذاشته. فکر میکنم خدا دیگر چه کار میتوانست با من بکند که نکرده. چه بلایی بود که میتوانست سرم بیاورد و نیاورده. بعد از مقدار زیادی کلنجار متقاعد میشوم که خب هنوز خیلی کارها و بلاها هست که خدای حبیب از آنجایی که اِند مرام و معرفت است سر من نیاورده. خوب لازم است از توی یک اتاق سرد و متعفن یک در دوی تاریک شکرش را بهجا بیاورم. شکر!»
مفید بود؟
2
0
بیشتر
کمتر