نقد و بررسی
هفت گنبد
کتاب هفت گنبد سومین مجموعه داستان کوتاه محمد طلوعی، نویسنده، مترجم، فیلمنامهنویس و شاعر معاصر ایرانی، است که در سال 1397 توسط نشر افق منتشر شده است. محمد طلوعی از نویسندگان پرکار و پرمخاطب سالهای اخیر بوده است و کتابهای او بلافاصله پس از انتشار به فروش بالایی میرسند؛ به عنوان مثال کتاب آناتومی افسردگی در کمتر از 3 ماه به چاپ دوم و سوم رسید!
طلوعی در سینما و ادبیات نمایشی تحصیل کرده است و عضوی از نسل نو نویسندگان فارسی است. او همچنین در مجلات همشهری داستان، 24 و آنگاه مقاله داستاننویسی کرده است و اکنون سردبیر مجله ناداستان است. طلوعی در سال 1386 برنده جایزهی واو ( یا رمان متفاوت سال) و در سال 1391 برنده جایزهی ادبی گلشیری شده است.
کتاب هفت گنبد حاوی 7 داستان نیمهبلند است. طلوعی در نوشتن این کتاب تحت تاثیر مستقیم کتاب هفت پیکر (افسانههای هفت گنبد یا بهرامنامه) از نظامی گنجوی بوده است و به گفتهی خود او، 7 داستان موجود در این کتاب به نوعی بازسازی هفت داستان کتاب نظامی است. هر داستان از این مجموعه، در کشوری در خاورمیانه جریان دارد؛ کشورهایی مانند افغانستان، عمان، عراق، سوریه. او برای نوشتن هر یک از این داستانها به کشوری سفر کرده است.
هر داستان این مجموعه مانند کتاب نظامی، حاوی دو بخش است. در بخش اول بیشتر با واقعیت داستان و طرح مسائل و رویدادها و در بخش دوم بیشتر به عنصر خیال و توصیفات انتزاعی و زیبا مواجهیم. نثر کتاب نیز به تناسب اثرپذیری از ادبیات کهن ایرانی، حاوی عبارات و کلمات زیبا و نغز کاملاً فارسی است که البته با دنیا و زبان امروزی جهان ترکیب شده است.
به طور مثال داستان اول این کتاب به نام "خواب برادر مِرده" راجع به سفری توسط راوی، کسرا، برای پیدا کردن برادری خیالی است؛ که راوی او را در خواب دیده است. راوی در مسیر جستجوی خود، از طریق دوست پدرش، فردی به نام مظاهری، متوجه وجود حلقهی دوستیِ پدرش و احتمال پیدا کردن برادری گمنام در دمشق و سوریه میشود.
در داستان امانتداری خاندان آباشیدزه با راویای مواجه هستیم به نام مهران جولایی که به جرم کلاهبرداری و 47 فقره قتل به 35 سال زندانی شدن در زندانی در تفلیس گرجستان محکوم شده است! مهران تصمیم به تغییر شخصیت خود میزند اما نه به شیوهی معمول؛ او پس از تقلید طولانی مدت از فردی به نام بوریس در زندان برای شبیه شدن هرچه بیشتر شخصیت و ظاهرش به او، تصمیم به قتل او و جا زدن خودش به جای او میگیرد!
از دیگر آثار محمد طلوعی میتوان به کتاب زیر سقف دنیا (نشر چشمه) و رمان آناتومی افسردگی (نشر افق) اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«آفتاب کمکم بالا میآمد و دمشق دوباره شهری میشد که برادرم را در خودش پنهان کرده بود. چه فرقی میکرد اگر برادر خودم بود یا برادری که پیمان برادریِ پدرم ساخته بودش؟ من خوابش را هرشب دیده بودم و جایی توی همین شهر منتظرم بود.»
«گفت: "یه مرد کوچیک که یه شمشیر بزرگ داره یا یه مرد بزرگ که شمشیر کوچیک داره یا یه مرد معمولی که یه شمشیر بهاندازه داره کدومشون زنده میمونن؟" سعی کردم سریع باشم و مثل بوریس قاطع جواب بدهم، گفتم: "یه مردِ معمولی با شمشیر بهاندازه." پایش را از روی پایش انداخت پایین و تکیه داد، لبخندی روی صورتش بود که اعماق ذهنش را برای آدم مسدود میکرد، گفت: "هیچ کدومِ این مردا زنده نمیمونن، چون یه روزی تصمیم گرفتن شمشیر دست بگیرن. این همیشه باید یادت باشه، تو دیگه شمشیر دستته."»
«مرگ مثل یه چاله است که آدم روش وایستاده، اگه دست دوستات و آدمایی که بهشون وصلی رو ول کنی میافتی توش.»
«هدفهای آدم یکییکی با سرعت تبدیل به چیزهای دمدستی میشوند و با همان سرعت آدم را به این فکر میاندازند که چرا این همه میخواستهشان.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر