نقد و بررسی
ویکنت دو نیم شده
کتاب «ویکنت دو نیم شده» دومین بخش از تریلوژی «نیاکان ما» اثر ایتالو کالوینو است که در سال 1952 منتشر شد و جایزۀ سالنتو را در سال 1960 دریافت کرد.این کتاب اولین بار در سال 1380 با عنوان «ویکنت شقه شده» ترجمه شد و در سال 1381 توسط پرویز شهدی با عنوان «ویکنت دو نیم شده» مجددا بازگردانده شد.
ایتالو کالوینو نویسنده، داستان کوتاه نویس و روزنامه نگار ایتالیایی است که در آمریکا، استرالیا و انگلیس بسیار تحسین شده بود. همچنین او از بین نویسندگان معاصر، بیشترین ترجمه را از آثارش داشته است. افسانه های عجیب و غریب و تخیلی، او را به یکی از مهم ترین داستان نویسان قرن بیستم تبدیل کرده است. کالوینو در 1950 به تخیل و تمثیل روی آورد و سه داستان خارق العاده را ساخت که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
خلاصه داستان کتاب ویکنت دو نیم شده
کتاب ویکنت دو نیم شده، داستان تمثیلی است از مردی که توسط توپ به دو نیم تقسیم شده است. نیمۀ خوب و نیمۀ بد. «ویکنت مداردو ترالبا» یک نجیب زادۀ جوان ایتالیایی است که سالم و پر شور در قرن هفدهم به جنگ میان اتریش و ترکیه می رود؛ وقتی که گلوله او را به دو نیم تقسیم می کند، نیمۀ راست او پیدا می شود و توسط پزشکان احیا می شود.
او به خانه باز می گردد و آنجاست که او طبیعتی منحرف و شیطانی را از خود نشان می دهد. به ویژه اینکه او تمایل دارد همه چیز را به دو نیم تقسیم کند. از میوه و قارچ گرفته تا قورباغه. تمامی اهل روستا از کارهای او از سوزاندن خانه ها گرفته تا دار زدن آدم های بی گناه به تنگ آمده بودند و نقشه هایی برای نابودی او می کشیدند که سر و کلۀ نیمۀ چپ او پیدا می شود. نیمۀ چپ او توسط راهبان پیدا می شود و نجات می یابد.
ماجرا از زبان کودکی هفت-هشت ساله روایت می شود که خواهرزادۀ مداردو است. او به بهترین شکل ممکن از وقایع و شخصیت ها به شکلی بی طرفانه نقل می کند. همچنین در طول داستان به خاطر گشت و گذارهایی که در سواحل و تپه ها دارد، خواننده را با شخصیت های دیگر داستان چون «پاملا»، «سباستیانا» و «دکتر تریلانی» آشنا می کند.
در قسمتی از داستان ویکنت دو نیم شده، نیمۀ خوب و شر به رقابت بر سر عشق پاملا که دختری دهقانی و جوان است، می پردازند و بعد از آنکه جزئیات دوئل این دو نیمۀ خیر و شر، با دقت و ظرافت به تصویر کشیده شد، ویکنت مداردو ترالبا به شکل یک انسان کامل در می آید.
از ویژگی های قلم کالوینو طنز وی است که جنبۀ سیاسی-اجتماعی نیز دارد. او دنیای خودش را خلق می کند و سرنوشت و شخصیت های داستانش نماد اغراق آمیزی از حقیقت هستند. حقیقتی که او به شکل باور پذیر و هجو آمیزی تصویر می کند. او موضوعی کهنه را با دیدی نوین بیان می کند. کالوینو جدال خیر و شر را بر خلاف داستان های معمول، با این دید مطرح می کند که خیر مطلق هم بی حضور شر آزار دهنده است و حتی می تواند از شر دردسرساز تر باشد.
کالوینو بن مایۀ کتاب را بر پایه نقد و ساختن مفهومی استوار از زندگی معمولی و عادی افرادی می سازد که شخصیتی خاکستری دارند. او با دیدی انتقادی از برخی از مناسبات بیهودۀ اجتماعی، جنگ های قدرت که چیزی جز کشتار انسان ها در پی ندارد، اختلافات مذهبی و روابط تیره بر اثر مسائل بیهوده سخن می راند.
ایتالو کالوینو به جز سه گانۀ «نیاکان ما» که شامل سه کتاب «بارون درخت نشین»، «شوالیۀ ناموجود» و «ویکنت دو نیم شده» می باشد، آثار معروف دیگری نیز چون «اگر شبی از شب های زمستان مسافری» با ترجمۀ لیلی گلستان، «شهرهای نامرئی» با ترجمۀ ترانه یلدا و «شاه گوش می کند» با ترجمۀ فرزاد همتی و محمد رضا فرزاد را نیز داراست.
پرویز شهدی آثار دیگری نیز از ایتالو کالوینو ترجمه کرده است که عبارتند از «بارون درخت نشین» و «شوالیۀ ناموجود». همچنین ترجمۀ کتاب هایی نظیر «مرگ شادمانه» اثر آلبر کامو، «فانفارلو» اثر شارل بودلر و «نفوس مرده» اثر نیکلای گوگول در کارنامه اش به چشم می خورد.
جملاتی زیبا از کتاب ویکنت دو نیم شده
مزیت دو نیم شدن این است که در هر فرد و هر شیء، آدم در می یابد درد ناقص بودن در آن فرد یا آن شیء چگونه چیزی است. وقتی کامل بودم این را درک نمی کردم. از میان درد ها و رنج هایی که همه جا وجود داشت بی خیال می گذشتم بی آن که چیزی درک کنم یا در آن ها شریک شوم، دردها و رنج هایی که آدم کامل حتی تصورش را هم نمی تواند بکند. تنها من نیستم که دو نیم شده ام، تو و بقیۀ مردم هم در همین وضعیت قرار دارید. و حالا همبستگی ای در خودم احساس می کنم که وقتی کامل بودم به هیچ وجه درک نمی کردم. همبستگی ای که مرا با همۀ معلولیت ها و همۀ نارسایی های دنیا پیوند می دهد. اگر با من بیایی، تو هم یاد می گیری در غم و درد دیگران شریک شوی و با تسکین دادن آلام شان، ناراحتی های خودت را هم تسکین دهی!
ویکنت به خودش گفت: میان احساسات تند و تیزم ، هیچ احساسی وجود ندارد که با آنچه مردم به آن عشق می گویند، مطابقت کند. اگر برای آن ها احساس چنین احمقانه ای این قدر اهمیت دارد، چیزی که در وجود من می تواند با آن برابری کند، به طور حتم باید بسیار باشکوه و در عین حال وحشتناک باشد. بنابراین تصمیم گرفت عاشق پامِلا شود. دختر جوان که تپلی و پابرهنه بود و پیراهن کوتاه صورتی رنگ و ساده ای به تن داشت، به شکم روی علف ها دراز کشیده و با حالتی خواب آلود با بزهایش حرف می زد و گل ها را می بویید. ولی این احساس عاری از شور و شوقِ ویکنت، به هیچ وجه نباید ما را دچار اشتباه کند. مداردو با دیدن پاملا جهش مبهمی در خونش احساس کرد، چیزی که از مدت ها برایش سابقه نداشت، و در نتیجه با شتابی توام با ترس می رفت سراغ این استدلال ها.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر