پاییز فصل آخر سال است
پاییز فصل آخر سال است در یک نگاه
:- ادبیات معاصر ایران
- از برترین آثار داستانی ایران
- برگزیده جایزۀ ادبی جلال آل احمد
- روایتی از مشکلات عاطفی، اجتماعی و مهاجرت
- رمانی دربارۀ دغدغه و مسائل جوانان دهه شصتی
پاییز فصل آخر سال است
نسیم مرعشی نویسنده و روزنامه نگار ایرانی است. او در سال 1385 در روزنامۀ همشهری مشغول به روزنامه نگاری شد و بعدها، فعالیت خود را در حوزۀ داستان آغاز کرد. او هم اکنون در مجلۀ ناداستان و سان فعالیت می کند. اولین کتاب مرعشی «پاییز فصل آخر سال است» در سال 1393 منتشر شد. این کتاب در مدت کوتاهی بارها تجدید چاپ شد و توجه علاقه مندان به ادبیات و منتقدان را برانگیخت. همچنین در سال 1394 جایزۀ ادبی جلال آل احمد را کسب نمود.
کتاب پاییز فصل آخر سال است از دو بخش تشکیل شده است؛ تابستان و پاییز. هر یک از این دو بخش شامل سه فصل است که راوی هر کدام متفاوت است. «روجا»، «لیلا» و «شبانه» شخصیت های این کتاب هستند که هر فصل توسط یکی از آن ها با دید اول شخص روایت می شود و دغدغۀ هر یک از آن ها را شرح می دهد. هر سه راوی در آستانۀ سی سالگی هستند و با مسائل و مشکلاتی درگیر هستند که این مسائل، بدون نتیجه گیری و قضاوت خاصی شرح داده می شود. در این داستان هیچ کدام از شخصیت ها قهرمان نیستند. شخصیت ها خوب یا بد نیستند بلکه، همۀ آن ها خاکستری هستند.
زندگی این سه دختر که هر یک متعلق به طبقه خاص و شهری متفاوت هستند، در دانشگاه به هم گره می خورد. هرکدام از این کاراکترها به دنبال چیزی است و آنچه دارد را دوست نمی دارد. روجا برای ادامه تحصیل در پی مهاجرت به فرانسه است. لیلا با همسرش میثاق به کانادا نرفته است و حالا درگیر درست و غلط بودن تصمیمش است. شبانه درگیر تصمیم گیری برای ازدواج کردن یا نکردن است و مشکلاتی با مادرش دارد.
از آنجا که دغدغه و مسائل شخصیت های رمان، دغدغه هایی مشابه جامعۀ ما است، حداقل با یکی از آن ها همذات پنداری خواهیم داشت. این رمان تلاش کرده است بخشی از زندگی جوانان دهه شصتی را مطرح کند. دهه ای که با انقلاب، جنگ، مهاجرت و بحران هایی از این قبیل دست و پنجه نرم کرده است. ترس، نگرانی و دودلی کاراکترها و همچنین تلاش آن ها برای شاد بودن و نتوانستن، بسیار ملموس و با جزئیات دقیق بیان شده است.
مصطفی مستور با بیان اینکه شاه کلید فهم رمان «پاییز فصل آخر سال است» در یک جمله نهفته است، بیان می کند: «این جمله که هیچ چیز هیچ وقت قرار نیست درست شود، ما را با ذهنیت جاری در رمان آشنا می کند.»
شخصیت های رمان لیوان های بلورینی هستند که همزمان آب سرد و گرم در آن ها ریخته می شود. نتیجۀ این کار ترک خوردن لیوان است. بخش بیرونی شخصیت های رمان بسیار ساده است، اما بُعد درونی شان، وقتی به شکل حدیث نفس بروز می یابد، نشانگر عمیق بودن نگاه آنهاست.
علی اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، ضمن تشریح ساختار و فضای رمان گفت: «زبان رمان روشن و جذاب است و شخصیت پردازی ها حساب شده و دقیق. فراز و فرودهای رمان نیز به دقت نوشته شده است. مسئله ی زنان در این رمان، مسئله ی چالش و کشاکش بین سنت و مدرنیته است، در جامعه ای که زنان نه مثل گذشته می توانند تابع سنت باشند و نه مدرن شده اند. در یک جمله می شود گفت این رمان گذر زنان از دنیای ایده آل به دنیای واقعی را نشان می دهد.»
نسیم مرعشی در معرفی کتاب خود گفته است: «هر کدام از شخصیت های داستان درگیر مسائل متفاوتی هستند. یکی با مهاجرت درگیر است، بعدی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی. بعد از بحران هایی که چند سال پیش رخ داد و خیلی ها را دچار سردرگمی کرد، دلم می خواست داستانی بنویسم که شخصیت هایش در کنار هم معرف و نمایندۀ نسلی باشند که خودم جزء آن هستم. شخصیت ها، داستان هایشان و فرم روایت را بر این اساس انتخاب کردم.»
نسیم مرعشی به جز رمان «پاییز فصل آخر سال است»، رمان «هرس» را نیز در سال 1396 نوشته است. او همچنین نگارش فیلمنامه ای به نام «بهمن» هم در کارنامۀ خود دارد.
در بخش هایی از کتاب پاییز فصل آخر سال است می خوانیم:
"چیزی قلبم را فشار می دهد. راست می گوید، فکر کردن به تو خیلی وقت است که دیگر خوب نیست. چه اهمیتی دارد که صدایم می کردی لیلا یا لیلی. چه اهمیتی دارد که مبل های خانه مان قرمز بود یا قهوه ای. کت نیلی تنت بود یا سرمه ای. غذا خوردن روجا را دوست داشتی یا نه. مهم این است که نباید می رفتی؛ اما رفتی. نباید به تو فکر کنم، در روزی به این مهمی."
"عادت کرده ای به غصه خوردن لیلا. دنیا را برای خودت کرده ای تکیۀ شام غریبان. فقط سینه زن نداری. بیا برو یک قبر درست کن برای میثاق و هرروز روی آن گریه کن، اما باقی دنیا را قبرستان نکن دیگر. غذایت را بخور."
"می گوید: «ما دخترهای ناقص الخلقه ای هستیم شبانه. از زندگی مادرهایمان درآمده ایم و به زندگی دخترهایمان نرسیده ایم. قلبمان مال گذشته است و مغزمان مال آینده و هرکدام آن قدر ما را از دو طرف می کشند تا دو تکه می شویم. اگر ناقص نبودیم الان هر سه تایمان نشسته بودیم توی خانه، بچه هایمان را بزرگ می کردیم. همۀ عشق و هدف و آینده مان بچه هایمان بودند، مثل همۀ زن ها توی تمام تاریخ، و این قدر دنبال چیزهای عجیب و بی ربط نمی دویدیم. لیلا مثل آدم سرش را انداخته بود پایین و دنبال شوهرش رفته بود. من این قدر عذاب نمی دادم خودم را با قرض و پول و کار و بدبختی. با خیال راحت می ماندم همین جا و زندگی ام را می کردم.»"
"دست هم را گرفته ایم و می چرخیم.«دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده.» گم شدن. گم کردن. چرا از بچگی گم کردن را قبل از پیدا شدن یادمان داده اند؟ شاید برای همین است که هرروز، تکه به تکه، چیزهایی را از زندگی مان گم می کنیم که دیگر هیچ وقت پیدا نمی شوند. گم شان می کنیم و زندگی مان هرروز خالی و خالی تر می شود تا دیگر جز یک مشت خاطرۀ خاک گرفته از گم کرده ها، چیزی در آن باقی نمی ماند."
پاییز فصل آخر سال است
نشر چشمه
نسیم مرعشی
بزرگسال
اجتماعی, درام, ملودرام
مدرنیسم
رقعی
شومیز
1400
189
51
تک جلدی
9786002294821