نقد و بررسی
پرنسیپ
اگر به دنبال خواندن رمانی فلسفی و علمی هستید، اگر به فیزیک کوانتوم و ریاضیات علاقه دارید، اگر دوست دارید رمانی از زندگی واقعی دانشمندانی مانند هایزنبرگ، انیشتین، شرودینگر، پلانک، اوپنهایمر و حتی هایدگرِ فیلسوف بخوانید، این رمان برای شماست! «پرنسیپ» رمانی است که عمدتاً با اقتباس از زندگی واقعی ورنر کارل هایزنبرگ اقتباس ساخته و پرداخته شده است. هایزنبرگ فیزیکدان بسیار سرشناس آلمانی و از پایهگذاران فیزیک کوانتوم و مکانیک کوانتوم بود. او همچنین موفق به دریافت جایزهی نوبل فیزیک 1932 نیز شده است.
ژروم فراری در این رمان، که بیشتر آن به زبان دوم شخص نوشته شده است، با استفاده از نامهها و نوارهای مستند از زندگی شخصی هایزنبرگ، خواننده رمان را به دنیای زیبایی میبرد که در آن هایزنبرگ به دنبال فهم معنای زندگی است و موفق به کشف اصل «عدم قطعیت» میشود. ژروم فراری، که خود فلسفه خواننده است، در پرنسیپ مسائل علمی و فلسفی را در قالب اتفاقات تاریخی بزرگ دنیا در قرن بیستم میلادی، شرح میدهد. او با استفاده از سبک عدم قطعیت در نگارش کتابش هم به دفاع و هم به متهم کردن هایزنبرگ و دیگر دانشمندان میپردازد، زیرا که دانشمندی مانند هایزنبرگ در کنار کمک بزرگش به پیشرفت علم، در ساخت بمب اتم برای حکومت نازیها نیز، دست داشته است.
به صورت خلاصه، ژروم فراری با نوشتن این رمان رسالهگونه سعی بر نشان دادن این که موضوع که انسان میتواند در کنار آفرینش زیبایی و هنر، تخریب و وحشت نیز بیافریند، دارد و در خلال بیان زندگی جالب هایزنبرگ و فجایع انسانی مانند جنگهای جهانی، به انتقاد از مسائلی مانند فاشیسم و سرمایهداری میپردازد.
ژروم فراری نویسندهی معاصر و جوان فرانسوی است که تاکنون برنده جایزهی بسیار معتبر گنکور در سال 2012 (برای رمان خطابهی سقوط رُم) نیز شده است. او فلسفه خوانده و سالهای زیادی در مجلهی معتبر لوموند به نوشتن مقالات فلسفی و اجتماعی مشغول بوده است.
عمدهی آثار او، از جمله رمان پرنسیپ، ضد جنگ هستند و درونمایههای نزدیک به فلسفهی اگزیستانسیالیسم دارد. جای تعجب نیست که آثار او را با بزرگان ادبیات اگزیستانسیالیسم فرانسه، یعنی آلبر کامو و ژان پل سارتر، مقایسه میکنند. از دیگر آثار ترجمه شده از ژروم فراری میتوان به رمانهای تصویرها از مترجمان همین رمان یعنی بهمن یغمایی و ستاره یغمایی (نشر نگاه) و خطابهی سقوط رسم با ترجمهی پریزاد تجلی (نشر مروارید) اشاره کرد.
جملات زیبای کتاب پرنسیپ
«تو بیست و سه ساله بودی، و آنجا، در آن جزیرهی متروک، جایی که هیچ گلی در آن نمیروید، برای اولینبار به تو این فرصت داده شد که از شانهی خدا بنگری. البته که هیچ معجزهای در کار نبود یا حتی در واقع چیزی نبود که شباهت اندکی به شانهی خدا داشته باشد، اما همانطور که بهتر از هرکس میدانی، برای توجیه رخدادهای آن شب، تنها گزینهی ما چیزی بود میان استعاره و سکوت. در مورد تو، اول سکوت بود، بعد نور خیرهکننده و گیجکنندهای که از شادی و شعف گرانبهاتر بود.»
«تو باید به طرزکُشندهای غمگین باشی اما نمیتوانی، تو دیگر چیزی جز یک نگاه نیستی، خالص و جداشده از جسم، که به فاجعه میاندیشد. تو دیگر به یاد نمیآوری چه کسی هستی، یا حتی اینکه روزی کسی بودهای. بگذار کمکت کنم، خواهش میکنم. به تو ((ورنر کارل هایزنبرگ)) میگویند. تو سی و پنج ساله هستی و در میان چیزهای مهم دیگر، تو یک فیزیکدان هستی.»
«((پل دیراک)) که حتی جوانتر از تواست ثابت کرد که ماتریسهای مکانیکی تو از نظر ریاضی با مکانیک امواج ((شرودینگر)) معادل و هممعنی است، در نتیجه هردوی آنها یک چیز را بیان میکنند. درست مانند اینکه آنها ترجمهای از یکدیگر به دو زبان مختلف هستند، از یک متن واحد و مرموز _ سخن خداوندگار شهر دلف که نه سخن میگوید و نه مقصودش را پنهان میکند؛ کسی که برایش ریاضیات هم استعارهای است زیرکانه.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر