نقد و بررسی
پیکار با سرنوشت
«پیکار با سرنوشت» رمانی شاهکار و حجیم از واسیلی گروسمان است که در سال 1959 نوشته و در سال 1980 منتشر شد. نام انگلیسی این اثر «Life and Fate» است. واسیلی گروسمان نویسنده ای یهودی-روسی دوران شوروی بود و در ابتدا، در رشتۀ مهندسی شیمی تحصیل کرده بود. بعدها به نویسندگی روی آورد و در زمان جنگ جهانی دوم، خبرنگار جنگیِ ارتش سرخ روسیه شد.
پیکار با سرنوشت در زمان تکمیل شدن توسط KGB (سرویس مخفی اطلاعات شوروی) توقیف شد و تا سال 1980،آن هم با سانسور، اجازۀ انتشار نیافت. بسیاری از منتقدان این رمان را یکی از تاثیرگذارترین و بهترین آثار ادبیات جنگی بعد از جنگ جهانی دوم می دانند و آن را، نمونه ای قرن 20امی از رمان بزرگ «جنگ و صلح» نامیده اند.
«پیکار با سرنوشت» در واقع قسمت دومی از رمانی به همین نام بود که نهایتا به دو رمان تبدیل گشت. قسمت اول آن به نام رمان «استالینگراد» در سال 1952 منتشر شد؛ زمانی که استالین روی کار بود. رمان اول به رژیم استالین و تفکرات کمونیستی شوروی پایبند بود اما گروسمان در رمان حاضر، صراحتا استالینیسم را می کوبد و مورد انتقاد های تند و تیز قرار می دهد.
تقریبا تمامی درون مایه و مضامین رمان پیکار با سرنوشت تحت تأثیر دو اتفاق در زندگی نویسنده نوشته شده است: تجربیات 1000 روزۀ او در خط مقدم جبهۀ جنگ جهانی دوم در کنار ارتش سرخ و مرگ مادرش، طی کشتاری در کشور اکراین در سال 1941. گروسمان از اولین نویسندگانی بود که راجع به نسل کشی یهودیان و مردم اروپای شرقی توسط نازی ها نوشت.
بیشتر اتفاقات داخل رمان در شوروی و در سال های 1942 و 1943 به وقوع می پیوندد. وقایع در حین عملیات های متعدّد آلمان های نازی علیه شوروی روایت می شود؛ از قبیل عملیات «آبی» و «استالینگراد». کتاب با محاصره شهر توسط نازی ها شروع می شود و بسیاری شخصیت های پر تعداد رمان، در واقع تلفیقی از اشخاص تاریخی و داستانی هستند.
بخش بلندی از رمان به شرح زندان های نازی ها اختصاص داده شده است؛ جایی که چندین شخصیت رمان در حال انتقال به اتاقک های کشتار دسته جمعی با گاز هستند. شخصیت اول این رمان، ویکتور پاولویچ، در واقع خود دیگر نویسنده است که خط داستانی اصلی رمان حول محوریت او، خانواده اش و جنگ استالینگراد (ستالینگراد) شکل می گیرد.
«پیکار با سرنوشت» در واقع رمانی چندوجهی با چند خط داستانی است که خط داستانی مهم دیگر، در جبهۀ شرق (نزدیک کشور لهستان) جریان دارد؛ جایی که مردم مجبور می شوند به صورت همزمان علیه دو ایالت تمامیت خواه داخلی و مهاجمین خارجی بجنگند.
به طور کلی رمان به سه خط داستانی تقسیم می شود: روایت زندگی خانوادۀ وکتور (شاپوشنیکوف)، محاصرۀ استالینگراد و شرح زندگی در کمپ ها و زندان های نازی ها و روس ها. خلاصۀ کردن داستان این کتاب به دلیل داشتن چند خط داستانی و خرده روایت های بسیار و سبک خاص و تقریبا غیرخطی بودن روند روایت زندگی شخصیت های رمان، کاری تقریبا نشدنی است. اما به طور مثال، ویکتور فیزیکدان برجسته ای است که همراه همسر خود، لیودمیلا، و دخترش، نادیا، زندگی می کند. او روزی از مادرش نامه ای دریافت می کند که در آن، مادرش از خبر مرگ نزدیکش توسط نازی ها خبر می دهد. در همین دوره، همسر او نیز به دیدار تک پسر خود از شوهر قبلی اش می رود و قبل از رسیدنش پسرش می میرد. در عین وقوع این اتفاقات تراژیک، ویکتور موفق به کشف علمی بزرگی در ریاضیات می شود اما، اندکی بعد توسط مقامات بالادستی و قدرمتمند، به دلیل هویت یهودی اش و توهم ضد لنین بودن تفکرات او، مورد حمله قرار می گیرد…
سروش حبیبی یکی از بهترین و با سابقه ترین مترجمان پیشکسوت ایرانی است که در عین ترجمه مستقیم از زبان روسی، از زبان های دیگری همچون انگلیسی و فرانسوی نیز ترجمه می کند. از جمله آثار ترجمه شده توسط سروش حبیبی می توان به رمان های «جنگ و صلح» از لئو تالستوی (نشر نیلوفر) و «ابله» از فئودور داستایفسکی اشاره کرد.
محصولات مرتبط: جنگ و صلح
بریده هایی از کتاب پیکار با سرنوشت
«اشتیاق طبیعی بشر به آزادی از سینه اش زایل شدنی نیست. آن را می توان سر کوفت اما ریشه اش را نمی توان سوزاند. توتالیتاریسم بی اعمال خشونت ممکن نیست. زیرا با چشم پوشیدن از آن نابود می شود. خشونت دائمی و پیوسته، خواه مستقیم باشد و خواه در پرده بنیان توتالیتاریسم است. انسان هرگز به طیب خاطر از آزادی چشم نمی پوشد. نور امید عصر ما و آینده در همین است.»
«احساس نتیجه کلی نبرد در سینه رزمنده منگ از سر و صدای جنگ، و با پرده دود و دیوار آتش از دیگران جدامانده، اغلب درست تر از قضاوتی است که حاصل بررسی نقشه های ستاد است. در لحظه ای که جریان جنگ تغییر جهت می دهد، گاه تحولی حیرت انگیز صورت می پذیرد و آن زمانی است که سرباز حمله ور، و به خیال خود پیروزمند، غفلتا روی می گرداند و دیگر همرزمان و همگامانی را که به اتفاق آنها حمله را آغاز کرده بود، در کنار خویش نمی بیند و دشمن را، که همیشه تک افتاده و ضعیف و سبک مغز می پنداشت، بی شمار و متحد و در نتیجه شکست ناپذیر می یابد. در این لحظه عطف مسیر جنگ که برای جنگندگان واضح و برای حاشیه نشینان تماشاگر که می کوشند سرانجامِ جنگ را حدس بزنند و درک کنند مرموز و توضیح ناپذیرست، تحولی صورت می پذیرد. ما ی دلاور و زیرک به من جبون و زخم پذیر مبدل می شود و دشمن نابختیار که شکاری تک افتاده و درمانده پنداشته می شد جای خود را به آنها ی مخوف و تهدیدگر و متحد می بخشد.»
«در این دادگاه، داور نه قاضی رحیم و مبرا از گناه دیوان عدل الهی است و نه داور فرزانه و حامی مصالح دولت. نه قاضی وارسته روحانی و عدل پرور، بلکه انسانی زبون است که خود مقهور فاشیزم است، گناهکاری پلید و زشت کردار است که مهر قدرت دولت فراگیر بر او خورده و به آن شکل بخشیده است. انسانی فروافتاده و گردن خم کرده و سر سپرده. این قاضی حکم خود را صادر می کند و می گوید: "در این وحشت زا گناهکار بسیار است و تو محکومی!"»
مفید بود؟
2
0
بیشتر
کمتر