ژان کریستف شاهکاری از رومن رولان است که در بازهی سالهای 1904 تا 1912 میلادی طی 10 جلد منتشر شد. رومن رولان نویسنده و نمایشنامهنویس سرشناس فرانسوی بود که جدای شهرت ادبیاش، به دلیل حمایتش از استالین و تاثیرش بر آثار زیگموند فروید، بسیار مشهور بود. ژان کریستف برای رولان جایزهی فمینا 1905 و جایزهی نوبل ادبیات 1915 به ارمغان آورد.
خلاصه داستان کتاب ژان کریستف
به طور کلی رمان از چهاربخش تشکیل شده است. در بخش اول نویسنده به شرح حال شخصیت ژان کریستف میپردازد. در این قسمت مخاطب از زندگی جالب کریستفِ کودک و نحوهی کشف استعداد او توسط پدر و پدربزرگش، اطلاعاتی کسب میکند. ژان کریستفِ نابغه در سه سالگی پیانو مینواخت و همین امر توجه پدر و پدربزرگ او را جلب کرد تا ژان را حمایت کنند و در نهایت، در سن هفت سالگی برای برگزاری کنسرت آماده شد.
در بخش دوم ژان کریستوف بزرگتر شده است و به درک وسیعتری از موسیقی و هنر دست پیدا کرده است. در این بخش ماجراهای پرفراز و نشیب ژان در راه پیدا کردن راه زندگی شرح داده میشوند و نویسنده مقولاتی مانند هنر و سیاست را بسیار مورد انتقاد قرار میدهد.
در بخش سوم خط داستان از ژان کریستف کمی فاصله گرفته و به آنتوانت، دوست ژان، میپردازد و شرح حالی از او و خانوادهاش به خواننده داده میشود که در نهایت به زیبایی به زندگی ژان متصل میشود. همچنین، در این بخش فضای کتاب عاشقانه شده و شاهد ماجراهای عاشقانهی ژان کریسف هستیم.
در بخش چهارم ژان کریستف پیر شده است و شهرت او در سراسر دنیا به عنوان نابغهی موسیقی پیچیده است اما خود او هنوز به دنبال پیشرفت است و در این حین مجبور به مهاجرت شده است. نقطهی اوج داستان که ژان کریستف را از نابغهای محبوب به شخصیتی بسیار منفور تبدیل میکند در این جلد منتظر شماست…
بهترین ترجمه کتاب ژان کریستف
از جمله آثار رومن رولان که به فارسی ترجمه شده است میتوان به رمانهای جان شیفته با ترجمهی محمود اعتمادزاده به آذین (نشر دوستان) و پییر و لوسی با ترجمهی مینو مشیری (نشر نو) اشاره کرد. علی اصغر خبره زاده نیز از مترجمان کهنهکار ایرانی است که ترجمهی آثار بزرگی مانند دکتر ژیواگو از بوریس پاسترناک و زن سیساله از انوره دو بالزاک اشاره کرد که هر دو اثر توسط نشر نگاه چاپ شده است.
جملاتی زیبا از کتاب ژان کریستف
«پدر بزرگ، آرام سینه صاف میکرد. کریستف نیک میدانست که آن، چه معنا میدهد. پیرمرد، در آتش هوس نقل یک داستان میسوخت. امّا میخواست که کودک آن را از او بخواهد. کریستف غفلت نمیکرد. آن دو، همداستان بودند. پیرمرد، به نوهاش مهر فراوان داشت و از این نکته که او سپاسگزار بود، شاد میشد.»
«برای هر چیز ترانهای هست. برای وقتی که غمی داری و برای وقتی که شادی؛ برای وقتی که خستهای و به فکر خانهای هستی که دور است؛ برای وقتی که از خودت دلگیری، برای این که یک گناهکار پست و یک کرم خاکی بودهای؛ برای وقتی که میخواهی گریه کنی، چون که مردم با تو مهربان نبودهاند؟ و برای وقتی که دلت شاد است، چون که هوا خوش است.»
«دهشتناکاند مردمی که هیچ چیز نیستند. چون وزنهای بیجنب و جوش، رها در فضا؛ هر دم میخواهند فرو افتند، بیچون و چرا باید فرو افتند؛ و در این فروافتادن خویش، همه آن کسان را که با ایشانند، با خود میکشانند.»
آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید