نقد و بررسی
کاسپار
«کاسپار» یک نمایشنامه جذاب از پیتر هاندکه است که برای اولین بار، در سال 1967 منتشر شد. این نمایشنامه اولین درام طولانی و کامل هاندکه بود که توسط شخص ماکس فریش، نویسنده پرآوازه سوئیسی، با لقب بهترین نمایشنامه دهه اخیر مورد ستایش قرار گرفت.
نمایشنامه کاسپر نام روایتی واقعی و بسیار عجیب و غریبی را با خود یدک می کشد. نام کاسپار از روی داستان زندگیِ جوانی به نام «کاسپار هاورز» در قرن 19ام برگرفته شده است. این جوان، ادعایی بسیار بحث برانگیزی را در میان مردم مطرح کرد: او مدعی بود که سال های سال در سلولی تاریک و در انزوای مطلق زیسته است!
او در واقع وقتی به طرز عجیبی میلنگیده است، توسط پلیس آلمان مورد بازجویی قرار می گیرد. طی این بازجویی و طی خواندن نامه هایی که گویا مادر او نوشته بود، کاشف به عمل می آید که او سراسر عمرش را در زیرزمینی تاریک زندگی کرده است. تنها چند روز پس از این ماجرا، کاسپار هاورز به طرز بسیار مرموزی به قتل می رسد؛ و این حادثه باعث می شود تا پرونده او به یکی از مرموز ترین معماهای حل نشده در طول تاریخ تبدیل شود.
پیتر هاندکه در نمایشنامه های خود به مقوله زبان می پردازد. از نظر او زبان تنها حامل اندیشه، احساسات و تجربیات فرد نیست، بلکه بسیار بیشتر از آن، مجموعه ای از یک سری سلسله قواعدی است که در شکل گیری نوع تصورات و دریافت های ما از دنیا، تاثیر بسزایی دارد.
بنا بر ادعای خود نویسنده در ابتدای نمایشنامه کاسپار، این اثر در پی تحلیل و واکاوی روایت کاسپار هاورز نیست، بلکه به دنبال این هست که آدمی مانند کاسپار چگونه می تواند وجود داشته باشد. در واقع نمایشنامه کاسپار را می توان پژوهشی ژرف و در عین حال ادبی در مقوله زبان و استفاده از زبان برای شکنجه در نظر گرفت.
این اثر می خواهد نشان دهد که چگونه می شود کسی را با حرف زدن به حرف زدن وا داشت؛ بنابراین، می توان این نمایشنامه را نوعی شکنجه گفتاری نیز در نظر گرفت. کتاب کاسپار شرحی است بر ضربه های بزرگی که انسان ها با قصد کمک کردن به کاسپار، از طریق زبان و گفتگو به او می زنند.
پتر هاندکه یکی از مشهورترین شاعران، داستان نویسان و نمایشنامه نویسان معاصر اتریشی است. بسیاری از بزرگان او را تاثیرگذار ترین نویسنده آلمانی زبان نیمه دوم قرن 20ام به بعد می دانند. او یکی از نویسندگان پیشرو در زمینه آوانگارد است. هاندکه تاکنون توانسته جوایز ادبی بسیار زیادی را از آن خود کند که از جمله آن ها می توان به جایزه گئورگ بوشنر در سال 1973، جایزه فرانتس کافکا در سال 2009 و مهم تر از همه، جایزه نوبل ادبیات در سال 2019 اشاره کرد.
آکادمی نوبل در زمان اهدای جایزه به هاندکه چنین اذهان داشته اند: «برای آثار تاثیرگذاری که به وسیله زبانی مبتکرانه توانسته اند مرزها و خصوصیات ویژۀ تجربیات انسانی را بکاوند». از جمله دیگر آثار ترجمه شده از پتر هاندکه می توان به کتاب های «زن چپ دست»، «چنان ناکام که خالی از آرزو» و «دون ژوان؛ از زبان خودش» اشاره کرد.
نمایشنامه کاسپار توسط علی اصغر حداد ترجمه شده و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. علی اصغر حداد مترجم پیشکسوت و مشهور آثار آلمانی زبان به فارسی است که ترجمه آثار مهمی مانند «محاکمه» و «قصر» اثر فرانتس کافکا، «خواب گردها» اثر هرمان بروخ، «اشتیلر» از ماکس فریش و «مردن» اثر آرتور شنیتسلر را در کارنامه ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب کاسپار میخوانیم:
کاسپار شروع به حرف زدن می کند. مرتب یک جمله را به زبان می آورد: من دوست دارم مثل آن کسی بشوم که کس دیگری یک وقتی بود. از طرز گفتنش به خوبی پیداست که این جمله برای او هیچ مفهومی ندارد و با گفتن آن جز این چیزی را بیان نمی کند که هنوز از آن چیزی نمی فهمد. این جمله را چند بار در فواصل منظم تکرار می کند. در همان وضعیتی که کف صحنه نشسته، یک جور نشستن چارزانو، این جمله را تکرار می کند، با لحن های گوناگون: لحنی حاکی از پافشاری، به صورت استفهامی، به صورت موزون و مقطع، با شور و شادی. لحن حاکی از آسودگی خاطر، با خشم و بی صبری، لحن حاکی از وحشت، خوش آمدگویان، مانند استغاثه به هنگام دعا، مثل جوابِ یک سوال، مثل یک دستور، مثل یک خواهش، به آوازی با لحن یکنواخت، و سرانجام به فریاد.
از اولین گامی که برداشتم به خود بالیدم، ولی از دومین گام شرمنده شدم؛ از اولین دستی که در وجود خود کشف کردم نیز به خود بالیدم، ولی از دومین دست شرمنده شدم: از هر چیزی که تکرار شد شرمنده شدم؛ با این حال، از اولین جمله ای هم که به زبان آوردم شرمنده شدم، حال آن که دیگر از جمله دوم شرمنده نشدم و به جمله های بعدی خیلی زود عادت کردم، از جمله دوم به خود بالیدم. من در داستان خودم با اولین جمله فقط می خواستم صدایی ایجاد کرده باشم، حال آن که با جمله دوم می خواستم توجه دیگران را به خود جلب کنم، حال آن که با جمله بعدی می خواستم حرف بزنم، حال آن که با جمله بعدی می خواستم حرف زدن خود را بشنوم، حال آن که با جمله بعدی می خواستم دیگران بشنوند من چه می گویم، دیگرانی هم که جمله ای می گفتند، شنیده نشوند، و تازه یک جمله مانده به آخر داستان را برای پرسیدن به کار بردم، و تازه با آخرین جملۀ داستان شروع کردم به پرسیدن این که در مدتی که من جمله ام را می گفتم، دیگران که گفته شان شنیده نشد چه گفته اند.
زندگی در جاهای تاریک، افکار بیهوده می آورد. آنچه در تاریکی کابوس می نماید، در روشنایی اطمینانی لذت بخش است.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر