نقد و بررسی
کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم
«کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم» کتابی است که به قلم تینا سیلیگ نوشته شده است و مینا صفری آن را ترجمه کرده است. یکی از ناشران کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم در ایران، نشر میلکان است. تینا سیلیگ در این کتاب از تجربیات و خاطرات خودش، در مسیر سافتن شغلی پس از فارغ التحصیلی می پردازد.
بسیاری از مطالبی که در این کتاب عنوان شده است، در هیچ کلاس درس و مکتب و آموزشگاهی تدریس نمی شود. این مطالب در واقع خلاصه ای از آزمون و خطاهای نویسنده در زندگی است. گفته های این کتاب از آن دست تجربه های نابی است که حکم طلا را دارد. این کتاب خواننده را وادار می کند تا به این موضوع بیندیشد که آیا ممکن است هر کسی کسب وکار شخصی خودش را داشته باشد یا نه. با خواندن کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم، می شود به فکر حذف رئیس افتاد!
تینا سیلیگ به خواننده نشان می دهد که چگونه می توان آینده ای جدید برای خودمان ترسیم کنیم. آینده ای که سرشار از خلاقیت و امید و پیشرفت باشد. کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم می گوید لازم نیست این طور فکر کنیم که حتما فقط یک راه برای موفقیت وجود دارد. نویسنده ثابت می کند که زمان ها، مکان ها، موقعیت ها و آدم های مختلف می توانند بی نهایت مسیر و راه تعریف کنند که به بی نهایت نوع از موفقیت برسد.
تأکید نویسنده در این اثر بر این است که هرکسی باید توانایی ها و استعدادهای شخصی اش را به بهترین نحو ممکن شناسایی کند و آن ها را در مسیر زندگی اش به کار ببرد. در واقع این خودشناسی است که راه های تازه را جلوی پای ما می گذارد تا از آنچه دوستش نداریم و نمی پسندیم دوری کنیم و پا به دنیایی بگذاریم که همۀ ابعادش موردپسند ماست و به آن خالصانه عشق می ورزیم.
نویسنده در کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم با بیان مثال های عینی از دنیای کارآفرینی، حرف ها و گفته هایش را برای خواننده ملموس می کند. همین مثال هاست که این ادعاها را باورپذیر می سازد و شما را وادار می کند که به دستورالعمل های ارائه شده عمل کنید و با عزمی راسخ پا در مسیر تحول آیندۀ کاری تان بگذارید.
تینا سیلیگ فصول کتابش را طوری تنظیم کرده که هر فصل چالشی پیش روی خواننده بگذارد. با این روش خواننده خود را می آزماید، به اشتباهاتش پی می برد و خود را اصلاح می کند. باید گفت این نوع از ارائۀ مطالب، نشان از هوشمندی نویسنده دارد. اگر خوانندۀ کتاب های خودیاری و انگیزشی باشید، خواندن کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم می تواند به تجربه ای خوش و دلنشین و همزمان آموزنده برای شما تبدیل شود.
تینا سیلیگ استاد دانشگاه و نویسنده است. وی توانسته است از دانشکدۀ پزشکی دانشگاه استنفورد مدرک دکتری خود را کسب کند. او همچنین در برنامۀ سرمایه گذاری های مخاطره آمیزِ فناوریِ استنفورد که باید گفت قطب کارآفرینی دانشکدۀ مهندسی دانشگاه استنفورد محسوب می شود، سمت مدیر اجرایی را دارد. علاوه بر این ها سیلیگ در دانشگاه استنفورد به تدریس دوره های آموزشی در مورد کارآفرینی و نوآوری مشغول است. او آثار دیگری هم دارد که از میان آنان دو کتاب «نبوغ» و «قوانین خلاقیت» به فارسی ترجمه شده اند.
مینا صفری که کار ترجمۀ کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم را بر عهده داشته است و آن را با همکاری نشر میلکان منتشر کرده است، مدت زیادی نیست که به کار ترجمه مشغول است. او فارغ التحصیل رشتۀ فوتونیک از پژوهشکده لیزر و پلاسمای دانشگاه شهید بهشتی در مقطع کارشناسی ارشد است و در سال های اخیر در کنار فعالیت در حوزۀ تحصیلی خود، به کار ترجمه نیز روی آورده است. از جمله کتاب های دیگری که در بازار با ترجمۀ او دیده می شود، می توان به «کتابخانۀ نیمه شب» اثر مت هیگ، «سالمندی موفق» اثر دانیل لویتین و کتاب «پادشکننده» اثر نسیم نیکولاس اشاره کرد.
نشر میلکان که عهده دار چاپ کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم بوده است، یکی از نشرهای تازه تأسیس ایران به حساب می آید. این نشر که فعالیت خود را از سال 1393 آغاز کرده است، توانسته سهم خوبی از بازار کتاب را به دست بیاورد. کیفیت بالای چاپ، حساسیت در ویرایش، دقت در صفحه آرایی و گرافیک نشانه های یک نشر خوب است که میلکان آنها را داراست. حوزۀ کاری این شنر کتاب هایی روانشناسی، رمان، آموزش مبانی اقتصاد و… را شامل می شود.
در بخش هایی از کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم می خوانیم:
بیش تر اوقات داشتن اهداف بزرگ، آسان تر از داشتن اهداف کوچک است. برای رسیدن به اهداف کوچک، راه های خیلی مشخصی وجود دارد و بسیاری از راه ها ممکن است به خطا بروند؛ اما معمولاً با داشتن اهداف بزرگ، منابع بیش تری در اختیار دارید، و ضمناً برای دستیابی به آن ها راه های بیش تری وجود دارد.
ایده ها شبیه کودک هستند؛ زیرا همه فکر می کنند آن ها بامزه اند، بنابراین وقتی دارید درباره ی ایده های خود قضاوت می کنید، بی غرض باشید.
از هر تصمیمی که گرفتید مطمئن شوید و آن را در بهترین زمان انجام دهید. مثلا یکی از دوستان من دستیاری داشت که با اینکه بسیار فعال و خوب بود، ناگهان دقیقا در هفته آخر تحویل پروژه ای بزرگ آن ها را ترک کرد و کار وحشتناکی را به کل تیم وارد کرد. او با این کارش تمام سابقه خوب خودش را از بین برد. گاهی اوقات، اگر به جای ترک کردن کار، در شرایط دشوار بمانید، پاداش بسیار بزرگی دریافت خواهید کرد. یک مثال عالی در این زمینه، دبی استرلینگ، بنیان گذار گلدی باکس است که برای دختر بچه ها اسباب بازی های مرتبط با رشته راه و ساختمان تولید می کند تا در یادگیری مهندسی به آن ها کمک کند.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر