نقد و بررسی
گرگ بیابان
کتاب «گرگ بیابان» یکی از مشهورترین رمان های هرمان هسه، نویسنده و شاعر سرشناس آلمانی است که برای اولین بار در سال 1927 منتشر شد و در سال 1929 نیز، به انگلیسی ترجمه شد. نام این کتاب از نوعی گرگ از خانوادۀ گرگ های خاکستری به نام گرگ بیابان یا گرگ استپی گرفته شده است. هرمان هسه یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم آلمانی بود که از طریق آثارش، به دنبال کشف و توصیف مفاهیم بنیادین انسانی مانند اصالت، دانش، خودآگاهی و معنویات بود. او در سال 1946 موفق به اخذ دو جایزه معتبر نوبل ادبیات و گوته شد. آثار این نویسنده برای دو نسل جنگ جهانی اول و دوم بسیار تاثیرگذار بوده و الهام بخش زندگی بسیاری از مردم عادی و نویسندگان شده است.
هرمان هسه در نویسندگی از مکتب فلسفی، فکری و معنوی شرق، به خصوص آیین بودا و هندو، و همچنین از فلسفۀ افرادی همچون آرتور شوپنهاور و فردریش نیچه، بسیار تاثیر پذیرفته بود. ردپای فلسفه شرقی و فلسفه نیچه در بسیاری از آثار او مانند «سفرِ شرق» و «دمیان» کاملا مشهود می باشد. در رمان گرگ بیابان علاوه بر حضور پایه های ثابت فلسفی و روانشناسانه هسه در نویسندگی، شاهد پیش زمینه های افسردگی و درماندگی نیز می باشیم. هرمان هسه در دوران نوشتن این رمان، بسیار منزوی و گوشه گیر شده بود و از عدم توانایی اش از برقراری رابطه ای عاطفی بسیار رنج می برد. این موضوع باعث شد تا او رمانی را جهت سفری درون کاوانه به گوشه های ذهن انسان بنویسد تا از خلال آن، بتواند خلأ های عاطفی و فکری خود را شناسایی و درمان کند.
رمان گرگ بیابان به سبک یادداشت های شخصیت اصلی داستان، «هری هالر»، نوشته شده است. هری هالر مردی میانسال است که دست نوشته های خود را به آشنایی -خواهرزاده صاحبخانه اش- می سپارد و بعد از مدتی ناپدید می شود. او نیز با اضافه کردن یک مقدمه به این نوشته ها، آنها را در قالب کتابی به نام «یادداشت های هری هالر (فقط برای دیوانگان)» منتشر می کند. با شروع شرح دادن از کتاب هری هالر، خواننده متوجه می شود که هری هالر، روشنفکری دلزده و پژمرده از دنیا و زمانه است. او هیچ رفیق و همسر و آشنایی ندارد و با وجود اینکه میان سال است، هنوز خانه به دوش است و کار درستی نیز ندارد. او همه کارهایش را با بی حوصلگی انجام می دهد؛ کتاب هایش را سرسری می خواند و معمولا تا ظهر خواب است. تنها نقطه قوت درون ذهن او، مجوزی است که او به خود مبنی بر مجاز بودن خودکشی اش در سن پنجاه سالگی داده است. او شبی دری جادویی به تماشاخانه ای مرموز پیدا می کند، اما موفق به وارد شدن به آن نمی شود. در شب بعد مردی را ملاقات می کند که آگهی آن تماشاخانه جادویی را در دست دارد، اما او فقط به هالر، یک کتابچه به نام «رساله ای در باب گرگ بیابان» هدیه می دهد. این ماجرا شروعی می شود بر سفر بسیار قابل تامل و جذاب شخصیت اول داستان به اعماق مرزهای خیالی و واقعی تفکرات درونی و فلسفی.
از جمله آثار هرمان هسه می توان به رمان های «دمیان» با ترجمۀ خسرو رضایی و «سیدارتا» با ترجمۀ سروش حبیبی اشاره کرد.
کتاب گرگ بیابان توسط کیکاووس جهانداری ترجمه و در انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. ترجمۀ رمان های «قطار به موقع رسید» و «بیلیارد در ساعت نه و نیم» از هانریش بل نیز در کارنامل کیکاووس جهانداری به چشم می خورد.
در بخش هایی از کتاب گرگ بیابان می خوانیم:
گرگ های ناراضی بیابان، افرادی که پیوسته به گونه ای هراس آور رنج می برند، شجاعت و اقتدار لازم برای از میان برداشتن موانع به منظور نیل به آنچه به نظر محتوم و مصیبت بار می آید ندارند و احساس می کنند برای درک آنچه فاقد قید و بند است، فراخوانده شده اند ولی توانایی زندگی کردن در آن عرصه را در خویشتن نمی یابند، تنها به این شرط که روح و فکر خود را در کوره مصیبت های و رنجها آبدیده کنند و ویژگی مبارزه داشته باشند.
تو تصویری از زندگی در ذهن، ایمانی در قلب، و تقاضایی در درون داشتی. آماده گام برداشتن، رنج کشیدن و فداکاری کردن بودی، ولی به تدریج دریافتی که دنیا از تو توقع اقدام، فداکاری و غیره ندارد و زندگی منظومه ای حماسی، قهرمانی و جولانگاه پهلوانان نیست، بلکه اتاق مرفه بورژوایی است که انسان در آن باید تنها به خوردن غذا، نوشیدن قهوه، بازی گنجفه و گوش دادن به موسیقی از طریق رادیو اکتفا کند و راضی باشد.
علاوه بر آن، خوب می دانم چرا از سیاست نفرت داری، چرا از گفتگوهای بی حاصل و اقدامات خودسرانه احزاب و جراید، رنج می بری، چرا برای وقوع جنگ، چه در گذشته و چه در آینده، اظهار تأسف می کنی، چرا نسبت به شیوه تفکر، کتاب خواندن، خانه ساختن، ترانه سرودن، جشن گرفتن و حتی تعلیم و تربیت انسان، ناامید شده ای! تو حق داری، گرگ بیابان. هزاران بار حق داری. با این حال نابودی تو حتمی است. تو برای دنیای ساده و راحت امروزی که با هیچ می سازد و به کم قانع است، ساخته نشده ای. بیشتر از این می خواهی. در این دنیا، یک بُعد اضافی داری و به همین دلیل، دنیا تو را بیرون می اندازد.
شاید آن چند مشتری قدیمی و همیشگی نیز که ظاهر آنها را می شناختم، افرادی خرده پا و بیچاره محسوب می شدند که در خانه های فقیرانه خود برای ایزدمردان خوشحالی و رضایت، محراب هایی محقر ساخته و شاید همانند من در زمره مردانی بی خانواده و منحرف، و در زمره میخوارگانی متفکر و خاموش بودند که در سوگ تفکرات ورشکسته خود می نشستند، یا شاید خود را گرگ های بیابان و افرادی بیچاره می دانستند.
مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط با لحظات حال زندگی کند و با علاقه مندی کامل به هر گُلی که سر راهش است، نگاه کند و هر درخششی را که بر روی هر لحظه گذرا می رقصد گرامی دارد، آن وقت است که زندگی در برابرش خلع سلاح می شود.
حتی در غم انگیزترین زندگی ها نیز به لحظاتی درخشان بر میخوریم و حتی در میان شن و سنگ هم گل های کوچک شادی می روید.
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر