نقد و بررسی
یادداشت های شیطان
یادداشت های شیطان آخرین و خاص ترین اثر ادبی لیانید آندری یِف، رمان نویس و نمایشنامه نویس مشهور روس، است که در سال 1921 منتشر شد. لیایند آندری یِف کار نوشتن این رمان را در سال 1918 شروع کرد اما در سال 1919، و در حالی که رمان ناتمام مانده بود، در گذشت. آندری یف را پدر ادبیات اکسپرسیونیسم (هیجان نمایی یا بیان گرایی) در کشور روسیه نامیده اند. بسیاری از منتقدان، او را یکی از موثرترین و با استعدادترین نویسندگان دوران نقره ای ادبیات روسیه می دانند. سبک او در نوشتار، ترکیبی جذاب از عناصر مکتب های ادبی رئالیسم، ناتورالیسم (طبیعت گرایی)، سورئالیسم و سمبولیسم (نمادگرایی) می باشد. از جمله نویسندگانی که تحت تاثیر آندری یِف بوده اند، می توان به هاوارد فیلیپس لاوکرافت اشاره کرد.
به گفته بسیاری از منتقدان، رمان یادداشت های شیطان در واقع بازتابی از درک نویسنده از مفهوم «اَبَر انسان» نیچه است؛ مفهومی که در بسیاری از آثاری همچون رمان های بزرگ داستایفسکی مانند «شیاطین (جن زدگان)» و «جنایت و مکافات» دیده می شود. این رمان مانند شرحی حالی، حملات روانی، ترس از آینده و مرگ در بدترین دورۀ زندگی نویسنده را، به مخاطب عرضه می کند. اغلب آثار آندری یف سرشار از مضامین و مفاهیم آخرالزمانی است و این خود، تاثیر گرفته از فجایع بشری در دو قرن 19 و 20 می باشد. این رمان در واقع تجلّی این تفکر اوست: «جهان تراژیکترین وضعیت را به خود گرفته است. تراژدی نیز در این است که همه چیز، چنان با گناه درآمیخته و چنانی در جهل و سیاهی فروشده، که از شیطان -پدر شر و پلیدی- نیز در بدکرداری پیشی گرفته!»
آندری یف در یادداشت های شیطان، از طریق مکاشفه یوحنا، شیطان (شرّ بزرگ) را روی زمین و در کنار انسان ها می آورد. شیطان او به صورت کاملا داوطلبانه و بدون امر خداوند، و برای شناخت هرچه بهتر انسان و جهان او، روی زمین آمده است. این شیطان برای رسیدن به این هدف، کالبد فردی به نام «واندرهود» را تسخیر می کند. واندرهود میلیاردری آمریکایی است که قبل از تسخیر بدنش توسط شیطان، قصد در استفاده از ثروتش جهت سعادت بشری داشت. بدین ترتیب، نویسنده شیطان را در جامعه بورژوازی و مرفه اروپای قرن بیستم مجسم می کند. کلیت داستان در واقع بحث ها و اتفاقاتی است که حول محوریت واندرهود و شخصیت های مختلف جامعه شکل می گیرد؛ از دیگر سرمایه داران گرفته تا پادشاه و کشیش و متفکران و نویسندگان پول پرست.
به نوعی، واندرهود در این رمان نمادی از شرّ اجتماعیِ نظام سرمایه داری است. آندری یف با نوشتن این رمان سورئال و کنایه ای، سعی بر نقد هرچه محکم تر نظام سرمایه داری داشته است و شیطان و شرّ مطلق را، زادۀ چنین نظامی می داند. از نکات جالب این رمان تقابل ذات انسانی واندرهود با شیطانی است که او را تسخیر کرده است که در تلاشی بی ثمر و نیشخندگونه، مذبوحانه می نماید. این رمان بزرگ در واقع، اثری است که خلاصۀ تمامی تفکرات و نوشته های آندری یف در آن جمع بندی می شود. مخاطب با خواندن این کتاب می تواند تصویری بسیار قابل تامل از دورنمای هولناک بشر و بشریت را ببیند. یادداشت های شیطان است که ماکسیم گورکی کبیر دربارۀ ان چنین گفته است: ((مشاهدۀ روح انسان و پیش بینی آن در این اثر، حیرت انگیز است.))
از جمله دیگر آثاری که از لیانید آندری یف به فارسی ترجمه شده است می توان به نمایشنامه «زندگی انسان و فرمانروای گرسنگان» با ترجمۀ آبتین گلکار (نشر هرمس) و «داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند» با ترجمۀ حمیدرضا آتش بر آب (نشر هرمس) اشاره کرد. حمیدرضا آتش بر آب از جمله مترجمان جوان و خوب آثار روسی به فارسی است که ترجمۀ آثار بزرگی همچون «مرشد و مارگاریتا» از میخائیل بولگاکف (نشر کتاب پارسه) و «یادداشت های زیرزمینی» از فئودور داستایفسکی (نشر علمی و فرهنگی) را در کارنامه دارد.
محصولات مرتبط: جنگ و صلح
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«برای گرگ، گرگ بودن خوب است، برای خرگوش، خرگوش بودن و برای کرم هم کرم بودن. چرا که روح آنها حقیر است و اراده شان تسلیم. اما تو، ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی چه وحشتناک با هم در ستیزند!»
«یک لحظه از انسان شدنم هست که آن را هرگز نمی توانم بدون وحشت به خاطر بیاورم؛ زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم را شنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را می دهد، با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می آورد. آنها همه جا ساعت نصب کرده اند، اما چه طور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند، توی سینه شان حمل کنند؟ … به گذشته زمین می نگرم و هزاران هزار نفر را می بینم که دنبال سایه ای می دوند و به آرامی در قرنها و سرزمینهای مختلفی غوطه می خوردند و می روند؛ آنها بردگان هستند. دستشان بی هیچ امیدی سوی آسمان بلند شده، استخوان تیز دنده شان انگار می خواهد پوست لاغر و کشیده شان را پاره کند، چشمشان پراشک است و حنجره شان از فرط ناله خشکیده. خون و جنون می بینم، دروغ و زور می بینم، تهمتشان را می شنوم، افترایی که می بندند تا دعای مدامشان را به درگاه خدا تغییر دهند. در دعاشان با هرواژه ای که درباره مهربانی و رحم و شفقت باشد، زمینشان را لعنت می فرستند.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر