نقد و بررسی
یه چیزی بگو
کتاب «یه چیزی بگو» نام مشهورترین و اولین رمان بزرگسالان لاوری هالس اندرسن است که در سال 1999 منتشر شد. این کتاب تاکنون به بیش از 16 زبان مختلف ترجمه شده است. لاوری هالس اندرسون نویسندۀ مشهور و جوان آمریکایی است که بیش از هرچیزی، برای آثارش در زمینۀ کودک و نوجوان شهرت دارد. رمان یه چیزی بگو، یکی از پرفروش ترین رمان های نیویورک تایمز بوده و در سال 2004، اقتباسی سینمایی از این رمان با نامی مشابه صورت گرفته است. رمان حاضر، نامزد نهایی دریافت جایزۀ کتاب ملی آمریکا نیز شد.
یه چیزی بگو رمانی در ژانر «Young adult» است؛ ژانر داستانی مناسب برای سنین 12 تا 18 سال و دارای مفاهیمی مانند دوستی، جستجو برای هویت، عشق اول و روابط اجتماعی. علارغم چنین ژانری، این اثر به دلیل محتوای بزرگسالانۀ آن، بیشتر مناسب افراد با سن بیشتری است؛ در برخی از نقاط دنیا نیز در متن این اثر سانسورهایی صورت گرفته است.
پیرنگ اصلی کتاب یه چیزی بگو، حول محور «تعرض» می چرخد؛ اما با زبانی کاملا نمادین و لطیف شده. لاوری هالس اندرسن تنها پس از گذشت 19 سال از انتشار این رمان، در سال 2018، از مورد تعرض شدنش در 13 سالگی خبر داد و این امر را، الهام بخش برای نوشتن رمانش دانست.
اندرسون در سال 2019 دفتر خاطراتی به نام «فریاد بزن» را منتشر کرد که در آن، جزئیات زندگی شخصی اش، واقعۀ هولناک تعرضش و معضلات پس از این آسیب را شرح داده است. این رمان را می توان مرثیه ای برای اندوه قربانیان تعرض دانست؛ مرثیه ای برای تشویق آن ها به حرف زدن و حل کردن این معضل هولناک در خلال ایجاد ارتباط اجتماعی درست با اطرفیان و رسوا کردن مجرمین.
کتاب یه چیزی بگو روایتی از دختری 14 ساله به نام «میلندا سوردینو» است. او تازه قرار است دبیرستانی شود و در تعطیلات تابستان به سر می رود که به مهمانی ای دعوت می شود. میلندا در این مهمانی با «اندی اِوان»، دانش آموز سال آخر دبیرستان، آشنا می شود. در خلال مهمانی، اندی به میلندای مست تعرض می کند و میلندا از ترس، با پلیس تماس می گیرد اما چون نمی داند به آن ها چه بگوید، به خانه اش می گریزد. پلیس می آید و مهمانی را متوقف می کند و چندین نفر را دستگیر می کند.
پس از این اتفاق، ملیندا، به دلیل تماسش با پلیس، از طرف دوستان و هم کلاسی هایش طرد می شود. این دو اتفاق بار روانی چنان سنگینی را برای میلندا به همراه می آورد که، تقریبا به کل توانایی صحبت کردنش را از دست می دهد. او که هر لحظه افسردگی و درد هایش بیشتر می شود و از افشای حقایق دردناکش عاجز است، بیشتر مورد انزوا قرار می گیرد؛ زیرا که بقیه فکر می کنند که او به قصد کسب توجه ساکت مانده است.
تنها راه نجات او، کلاس هنر «آقای فرشمن» است. او از طریق هنر سعی بر منتقل کردن معضلات به دیگران می کند. او رفته رفته از اهمیت گفتگو و بازگویی حادثۀ وحشتناکی که برایش پیش آمده، باخبر می شود و کم کم سعی بر ساخت دوبارۀ هویت خویش و باز یافتن صدایش می کند.
در این راه، هم گروهی او در کلاس هنر، «دیوید»، به بهتر شدن وضع او کمک می کند و او را برای ابراز احساساتش تشویق می کند. داستان تا زمان شروع جشن سالانۀ «پرام» دبیرستان ادامه می یابد؛ جایی که میلندا داستان هولناکش را برای دختری دیگر که در شرف قربانی شدن است افشا می کند و این موضوع، خشم اندی را بر می انگیزد…
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از لاوری هالس اندرسون می توان به رمان های «دختران زمستان» با ترجمۀ هما قناد و «تب 1793» با ترجمۀ محسن خادمی اشاره کرد.
حمیدرضا صدر نویسنده، مترجم، منتقد سینما و فوتبال بسیار سرشناس ایرانی بود. از جمله آثار منتشر شده از آقای صدر می توان به کتاب های «از قیطریه تا اورنج کانتی» و «پیراهن های همیشه» اشاره کرد.
در بخش هایی از کتاب یه چیزی بگو می خوانیم:
آقای فریمن: «هنر بدون احساس مثل کیک شکلاتی بدون شکره. بالا می آری .» انگشتش رو می کنه توی گلوش. «بار دیگه که روی درخت هات کار می کنی به درخت ها فکر نکن. به عشق فکر کن، یا به تنفر، یا به شادی، یا به خشم، به هر چیزی که احساسی به تو بده، هر چیزی که کف دستت رو از عرق خیس کنه یا پنجۀ پات رو مچاله کنه. تمرکزت رو بگذار روی همون احساس. وقتی آدما احساس شون رو بیرون نمی ریزند یک تکه شون همون وقت می میره. باورت نمی شه چه قدر از همین آدم بزرگ ها عملاً از درون مرده ن . روزاشون رو بدون اینکه بدونن کی اند سپری می کنند، فقط منتظر یه سکتۀ قلبی اند یا سرطان یا کامیونی که از راه برسه و کارشون رو تموم کنه. این غم انگیزترین چیزیه که می دونم».
وقتی یک گیاه خیلی خیلی کوچولو سر از خاک بیرون می آره، شروع می کنه به برگ دادن، تا بتونه نور بیشتری جذب کنه. می گیره می خوابه، می خوره و حموم آفتاب می گیره تا آمادۀ گل دادن بشه ــ این می شه یک گیاه نوجَوون. ولی نوجوونی زمان نامناسبی برای تبدیل شدن به یه گل رز یا گل همیشه بهار نیست، چون آدما با قیچی هاشون حمله می کنند به اونا و زیبایی هاشون رو می چینند. ولی گیاهان موجودات خونسردی اند. اگه گل رزی چیده بشه، بوتۀ رزْ گل دیگه ای می ده. گل رز برای تولید دانه های بیشتر باید غنچه کُنه.
گیاهان بیشتر از چیزی که نیاز دارند دانه تولید می کنند، چون می دونن همه چیزِ زندگی چفت و بست نداره و همۀ دانه ها هم جون سالم به در نمی برن. خوب که فکر می کنید می فهمید گیاهان چه قدر باهوشن. آدما هم روزگاری همین طوری عمل می کردند، ده دوازده تا بچه می آوردند چون می دونستن چندتایی شون می میرند، چندتایی هرز می رن و یکی دوتاشون هم می شن کشاورزانی سخت کوش و درست کار. کشاورزانی که می دونن چه طوری دانه بار بیارن.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر