آینه های دردار
آینه های دردار در یک نگاه
:- ادبیات معاصر ایرانی
- از بهترین نمونه های ادبیات مدرنیسم و جریان سیال ذهن در ایران
- روایتی از مهاجرت، روشنفکری و سرنوشت روشنفکران ایرانی
- از بهترین رمان های کوتاه ایرانی
آینه های دردار
کتاب «آینه های دردار» رمانی کوتاه و روانشناسانه از نویسنده مطرح ایرانی، «هوشنگ گلشیری» است که در سبک جریان سیال ذهن نوشته شده است. این رمان ۱۵۸ صفحه ای، ششمین رمان از گلشیری است که در سال ۱۳۷۰ نوشته و در سال ۱۳۷۱ به طور هم زمان در ایران و آمریکا وارد بازار شد.
این کتاب پس از انتشار توجه بسیاری از خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کرد؛ به طوری که نقد های مثبت و منفی زیادی از نویسندگان معروف را در پی داشت. نام رمان «آینه های دردار» در لیست بهترین آثار داستانی ایرانی و در کنار برترین داستان ها از نویسندگان طراز اول ایرانی مانند هدایت و جلال آل احمد، جای دارد.
رمان «آینه های دردار» تصویری از روشنفکران ایرانی است که مجبور به مهاجرت شده اند. این رمان ماجرای زندگی نویسنده ای به نام ابراهیم را روایت می کند که به خارج دعوت شده است. او کشور به کشور می گردد و در محافل ادبی، داستان های نیمه تمام و کتاب های چاپ نشده اش را برای عموم مردم، و ایرانیان مهاجر می خواند.
داستان دیگری که به طور موازی با این داستان روایت می شود، ماجرای ملاقات ابراهیم با معشوقه قدیمی اش صنم، در شهر پاریس و در یکی از همین محافل ادبی است. این دو عاشق با یادآوری خاطرات گذشته شان، عشق خود را تازه می کنند و ابراهیم تازه متوجه میشود این علاقه ناخودآگاه تا چه حد بر داستان هایش تاثیر داشته است.
او قبل از دیدار صنم تصور میکرد که عشق زن را فراموش کرده، اما پس از آن متوجه می شود که صنم در تمام داستان هایش تکثیر شده و همیشه در ذهن او ثابت باقی مانده بوده است. رمان «آینه های دردار» در حقیقت منعکس کننده دغدغه های معاصر گلشیری درباره جهان امروز، ادبیات، فرهنگ و وطن است.
رمان «آینه های دردار» به صورت داستان در داستان نوشته شده است و چند داستان موازی را در کنار هم روایت می کند. آنچه که مهم ترین و خاص ترین ویژگی این رمان تلقی می شود، شیوه نگارش جریان سیال ذهن است که رمانش را تبدیل به اثری مدرن می کند.
هوشنگ گلشیری به مدد این شیوه، به درون فضای ذهنی شخصیت های رمانش سرک می کشد و پرده از ادراکات و اندیشه های ناگفته آن ها بر می دارد. نویسنده در این رمان کوتاه، بر فردگرایی کاراکتر ها و جدا ماندن آن ها از اجتماع تاکید دارد. او این حالت را با گفتگوهای ذهنی و درونی کاراکترها، و عدم استفاده از سنت های کلاسیک داستان گویی نشان خوانندگان می دهد.
شیوه نگارش هوشنگ گلشیری در رمان هایش، به طور کلی بر مبنای ژرف نگری است. او خواننده کتاب هایش را وارد دنیای ذهنی شخصیت ها می کند تا با تجارب و افکار آن ها از نزدیک و بدون واسطه آشنا شوند. او با مهارت های زبانی اصیلش، موفق به تولید فضایی ماندگار در خاطر مخاطبان می شود و آنها را تا پایان با خود همراه می سازد. هوشنگ گلشیری (۱۳۱۶_۱۳۷۹) نویسنده، آموزگار، استاد دانشگاه و روزنامه نگار ایرانی است.
وی در طی بیش از چهل سال فعالیت نویسندگی اش آثار و خدمات بسیاری از خود به جای گذاشت. گلشیری مدتی سردبیر مجله کارنامه بود، و در زمینه مقاله نویسی، فیلمنامه نویسی، داستان، داستان کوتاه و رمان نویسی نیز فعالیت های گسترده ای داشت. وی جایزۀ صلح اریش ماریا رمارک را در سال ۱۳۷۸ و به پاس تلاش برای دفاع از آزادی بیان دریافت کرد.
چاپ و انتشار تعداد بسیاری از آثار آقای گلشیری تا قبل از درگذشت ایشان در سال ۱۳۷۹، در داخل ایران ممنوع بود. از جمله مهمترین آثار این نویسنده معاصر ایرانی می توان به رمان های «شازده احتجاب (۱۳۴۸)»، «کریستین و کید (۱۳۵۰)»، «بره گمشده راعی (۱۳۵۶)»؛ داستان کوتاه «پنج گنج (۱۳۶۸)»، «دست تاریک دست روشن (۱۳۷۴)»؛ «مجموعه مقالات باغ در باغ (۱۳۷۸)»، دو مقاله بلند درباره شعر با عنوان «در ستایش شعر سکوت(۲۳۷۴)» و فیلمنامه «دوازده رخ (۱۳۶۷)» را نام برد. آینه های دردار در نشر نیلوفر به چاپ رسیده است.
«می دیدش که نشسته است بر لب جویباری که اولش را ندیده بود و از این سو هم نمی دانست به کجا می رود. جویبار باریک بود و آبش زلال. سرد هم بود. بر دو ساق پایش می پیچید و می رفت. سایه دار و زلال. کف جوی رسی بود. وقتی پا در آب گذاشت فهمید. اما حالا زلال بود و سایه دار و جاری و می رفت. کفش و جورابش را کنارش گذاشته بود و دست بر زانو نشسته بود زیر برق آفتابی که عمود و داغ می تابید و پشت گردنش را میسوزاند. اما سردی و زلالی آب پایش را می شست و شست و پشت پای چپش دیگر زق نمی زد. فقط بر لبه جوی این جا و آن جا، سبزه ای بود، سبز روشن، و بقیه، تا آنجا که پیدا بود سرازیری بود، بی هیچ بوته ای یا درختی.»
«دست در دست از پل گذشتند از دو چهارراه. به راستی پیچیدند و بلوری رسیدند که ندیده بود. صنم بانو به سردری اشاره کرد و گفت که اینجا کار می کند. اما او منتظر بود به کوچه باریک برسند و آن چراغ خواب و صدای پارس سگ که ناگهان کنار دستش می ترکید. بر لبه جدولی ایستاد تا ماشین ها رد شوند. تا اینجا، حالا مطمئن بود، هر دو ساکت بودند. صنم بانو گفت: "پدرم تو را خیلی دوست داشت، مثل پسرش، اما بعد ها وقتی یکی دو کارت را دادم که بخواند اسمش را گذاشته بود نمک به حرام."
_ چرا؟
_ مریم را ندادم بهش، نترس. عروسی راه ندادم. از «آخرین جام» بدش می آمد. همان که مشت می زند توی صورت آدمی که هیچ کاره است و بعد می فهمد شکل پدرش بوده است با همان لباس کار و دستی که پینه داشته.
_ صداقت راستش اصلا نمی تواند آدم را تبرئه کند.»
«در فرودگاه لندن، بر نیمکتی هنوز خوابش نبرده بود که صدا هایی شنید، دستی بر شانه اش خورده بود. دو پاسبان بودند، بلند قد، یکی با تاکی واکی و آن یکی که دست بر شانه اش گذاشته بود، پرسید: "اینجا چرا خوابیده ای؟"
_ "منتظر پرواز به برلنم".
گذرنامه خواست. دادش. حالا دیگر ایستاده بود، گیج خواب. همان پرسید: "تولد؟"
سالش را گفت ۱۳۲۶ که می شود ۱۹۴۸. روز تولد به شمسی یادش نیامد. گفت: "ما جشن تولد نداشتیم که یادمان بماند. می بایست بگوید نسل ما، یا اصلاً من در فاصله دو بار جاکن شدن مادرم به دنیا آمده ام و مادر یادش نبود که به عید آن سال چند ماه مانده بود نان باز گران شده بود و پدر دنبال کار می گشت. آن یکی داشت به جایی خبر می داد که کیست، ایرانیش را شنید: "ماه تولدش را حتی نمی داند."»
آینه های دردار
انتشارات نیلوفر
هوشنگ گلشیری
بزرگسال
رقعی
1397
158
7
تک جلدی
9789644481062
درام, رمانتیک (عاشقانه)
مدرنیسم, رئالیسم جادویی
ایران