نقد و بررسی
از وقتی که جنگ درگرفت تا وقتی که جنگ تمام شد
کتاب «از وقتی که جنگ درگرفت تا وقتی که جنگ تمام شد» مجموعهای از داستانهای نویسنده نامآشنای آلمانی، هاینریش بُل است که توسط کامران جمالی انتخاب و ترجمه شدهاند. این مترجم مجموعه داستان کوتاه دیگری از این نویسنده را نیز به نام «تا زمانی که» در انتشارات نیلوفر به چاپ رسانده است که در مجموع این دو کتاب حاوی تقریباً تمام داستان های کوتاه هانریش بُل است. سبک اکثر نوشتههای بُل واقع گرایی است و محتوایی ضدِ جنگ، تروریسم و تعصبات مذهبی دارد.
دو داستان اول این کتاب یعنی "از وقتی که جنگ درگرفت" و "وقتی که جنگ تمام شد" داستانی به هم پیوسته دارند، توسط یک راوی اول شخص مشترک نقل میشود، با مضمون شروع و پایان تکاندهندهی جنگ جهانی دوم. شخصیت اصلی این دو داستان منعکس کنندهی خود نویسنده است؛ زیرا که نویسنده نیز وقتی ناخواسته به جبهه های جنگ جهانی دوم اعزام میشود حدوداً همسن شخصیت اول این دو داستان بوده است.
در ادامهی کتاب از وقتی که جنگ درگرفت تا وقتی که جنگ تمام شد، پنج داستان کوتاه دیگر با مضامینی مختلف آمده اند. این داستان ها عبارتند از: در درهی سُم های غُرّان (داستانی انتقادی از کلیسای کاتولیکی)، ماجرای یک کیسه نان (داستان طنزآمیز عمو و برادرزادهای در جنگ)، سرنوشت یک فنجان بیدسته (داستانی از دید یک فنجان)، خاطرات یک پادشاه جوان و داستان دانیال عادل (چالشهای مدیر مدرسهای برای عادل بودن).
در انتهای کتاب دو مطلب غیر داستانی نیز توسط مترجم آورده شده است. اول سخنرانیای از هاینریش بُل به مناسبت دریافت جایزه نوبل در سال 1973 به نام «جُستاری در منطق بوطیقا» است. در این سخرانی بُل به خطابهای تخصصی دربارهی ادبیات و هنر میپردازد. دومین مطلب، نقد های مفصلی است از شش رمان مشهورِ هاینریش بُل توسط مترجم. این شش رمان عبارتند از: «قطار به موقع رسید»، «و حتی یک کلمه هم نگفت»، «نان آن سالها»، «عقاید یک دلقک»، «سیمای زنی در میان جمع» و «آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم».
دربخشهایی از کتاب میخوانیم:
«نخستین تأثیری که سیمای او در کسی به جا می گذاشت صداقت اش بود، و دومین تأثیر: صداقتی باورنکردنی، و دیگر کسی به خود زحمت نمی داد که بیشتر به او نگاه کند تا چهره سومی هم در او مشاهده کند؛ سیمایی کسالت آور داشت، شبیه چهره پسرها روی آگهی های پنیر.»
«طبیعتاً هیچ کدام از کسانی که داخل اتاق هستند نمیدانند من بیستوپنج سال پیش زیر یک درخت کریسمس به دنیا آمدم و این را هم نمیدانند که بیستوپنج سال برای یک فنجان قهوهی ساده عمری شگفتانگیز طولانی است: مخلوقات همنژاد من که بلااستفاده در ویترینها چرت میزنند عمری بس طولانی تر از ما فنجان های بیتکلف و معمولی دارند.»
«هیچ چیز توانفرساتر از آن نبود که تمام روز، تا هوا روشن بود، صورتکی به چهرهاش بزند. چهرهای که روزها از خود نشان میداد، تنها یک صورتک بود.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر