نقد و بررسی
استنطاق
کتاب «استنطاق» با نام فرعی «مشروح بازجویی های داستایفسکی در زندان تزار» روایتی بدیع و تکان دهنده از دل زندگیِ شخصی نویسنده پرآوازۀ روس تبار فئودور داستایفسکی است. این کتاب بخشی از زندگی داستایفسکی را در سال 1849 مورد بررسی و موشکافی قرار می دهد و قسمتی از مطالب آن، در سال 1898 و توسط همسر داستایفسکی منتشر شده است. شهرت و آوازۀ داستایفسکی مقوله ای جهانی است و تقریبا تمامی مردم جوامع مختلف دنیا، اسم و رسم و آثار این نویسنده بزرگ را می شناسند.
داستایفسکی را می توان یکی از غول های «دورۀ طلایی» ادبیات روسی دانست؛ جایگاهی در کنار نویسندگان بزرگ دیگری همچون نیکلای گوگول و تالستوی (تولستوی). این نویسندۀ بزرگ طی دوران حرفه ای نویسندگی اش آثار متنوع و کوچک و بزرگ بسیاری را به رشتۀ تحریر در آورده است. در میان آثار او، رمان های پس از دوران محکومیت و تبعیدش بیش از بقیۀ رمان هایش، مورد استقبال خوانندگان در سراسر دنیا قرار گرفته است؛ آثار حجیمی مانند «جنایت و مکافات» و «ابله».
کتاب استنطاق روایتی است تکان دهنده و مهیج، به مانند آثار داستانی داستایفسکی، از فرآیند محکومیت و تبعدیش به اردوگاه های کار اجباری در سیبری. در واقع، به ادعای خود داستایفسکی و دیگر محققان و معاصران این نویسندۀ بزرگ، این واقعۀ هولناک، تأثیری باورنکردنی بر جهان بینیِ موشکافانۀ این نویسنده داشته است. بنا بر همین موضوع، بررسی عمیق دیدگاه ها و نگرش های این نویسندۀ بزرگ به قبل و بعد از این ماجرای جذاب تقسیم می شود و دانستن حقایق این کتاب برای طرفداران داستایفسکی، به یک امر ضروری تبدیل می شود.
همه چیز از عضویت فئودور داستایفسکی در محفلی ادبی-سیاسی به نام «محفل پتراشفسکی» شروع می شود. این محفل متشکل از میخائیل پتراشفسکی، فعال اجتماعی و سیاسی، و چندین شخصیت بزرگ کشور روسیه، همچون داستایفسکی بود. پتراشفسکی دوستان و همفکران تحول خواه خود را در منزل شخصی اش جمع می کرد و با آن ها به مصاحبت و همنشینی می پرداخت.
این نشست ها از بهار سال 1846 به صورت منظم و در هر جمعه شب صورت می پذیرفت. اعضای این محفل بیش از هرچیزی، تئوری های اقتصادی و سیاسی را بررسی می کردند؛ آن ها نظام اجتماعی و سیاسی و موجود در روسیه را نقد می کردند و به بررسی راه های بُرون رفت از شرایط فعلی روسیه می اندیشیدند.
این نشست ها از چشم تزار معاصر روسیه، تزار نیکلای ملقب به «پدر ملت» دور نماند و توسط خود او، به شدت سرکوب شد. در 23 ام ماه آوریل سال 1849، 36 نفر از فعال ترین اعضای این محفل، از جمله داستایفسکی، در منزل هایشان بازداشت شدند. این افراد سپس طی 8 ماه محاکمه شدند و کسانی مانند داستایفسکی، به جرم خواندن و توزیع نامه های ضد دینی و ضد حکومتی به تیر باران محکوم شدند!
کتاب استنطاق به فرآیند بازداشت، بازجویی، محاکمه، عفوِ پای چوبۀ دار، حبس در اردوگاه های کار اجباری سیبری، تبعید و دوری ده سالۀ داستایفسکی می پردازد. در میان این نوشته های خواندنی و بسیار قابل تأمل، توضیح نامۀ داستایفسکی دربارۀ «اتهامات پرونده خود و دیگر اعضای محفل پتراشفسکی» به تزار نیکلای و بازجویی ها و اعتراف نامه های متعدد داستایفسکی به چشم می خورد.
از جمله دیگر آثار این نویسندۀ بزرگ می توان به رمان های «برادران کارامازوف»، «همزاد»، «بیچارگان»، «شیاطین (جن زدگان)»، «ابله» و «جنایت و مکافات» اشاره کرد.
عبدالمجید احمدی -مترجم کتاب استنطاق- از جمله مترجمان آثار ادبیات روسیه است که ترجمۀ آثاری همچون «تأملات و مجادلات» از فئودور داستایفسکی و «جنگ، چهره زنانه ندارد» و «زمان دست دوم» از سوتلانا الکسیویچ را در کارنامۀ ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب استنطاق می خوانیم:
یک ملاحظۀ دیگر نیز به ذهنم می رسد، ایده ای که نمی توانم درباره اش سکوت کنم. مسئله کاملاً به تجربۀ زندگی برمی گردد. من پیشتر فکر می کردم که پتراشفسکی به گونه ای خودشیفتگی مبتلاست و به خاطر همین خودشیفتگی هم دوستان و آشنایان را جمعه ها در خانه اش جمع می کند. او به خاطر همین خودشیفتگی آن همه کتاب در کتابخانه اش داشت و به نظر می رسد خوشش می آمد که دیگران بدانند او چنین تعداد زیادی کتاب در کتابخانه اش دارد. اما این فقط مشاهده و حدس من است. و باز هم تکرار می کنم: این همۀ چیزی است که من از پتراشفسکی می دانم. دانش من کامل نیست و بیشتر حدس و گمان است. و من آن ها را بر اساس دیده ها و شنیده های خودم نوشتم. این پاسخ من است. حقیقت را بیان کردم.
وقتی متقاعد شدم که میان ادبیات و دستگاه سانسور سوءتفاهمی به وجود آمده است (تنها سوءتفاهم و نه چیز دیگری)، از این جهت شکایت خود را مطرح کردم و آرزو کردم که این سوءتفاهم آزاردهنده هرچه سریع تر برطرف شود. برای اینکه من ادبیات را دوست دارم و نمی توانم نسبت به آن بی تفاوت باشم. برای آنکه این را می دانم که ادبیات یکی از جلوه های زندگی ملت است؛ در واقع آینۀ جامعه است. با رشد و پیشرفت علم و آموزش و تمدن، مفاهیم جدیدی پدید می آید که نیاز به توضیح و تعریفی مبتنی بر سنت روسی از آن هاست تا برای مردم قابل فهم باشد، زیرا مردم نیستند که می توانند این مفاهیم جدید را تفسیر و تبیین کنند.
من با تمام وجودم مبارزه کردم. سعی کردم اثبات کنم به شخصی که کار ادبی می کند از پیش سوءظن دارند؛ به او به چشم دشمن نگاه می کنند؛ به او اعتماد ندارند.
در همین حین که داشتم لباس می پوشیدم، از من خواستند تا همۀ کتاب هایم را بهشان نشان دهم و شروع کردند به تفتیش اتاق. چیز زیادی پیدا نکردند، اما همه جا را به خوبی گشتند. کتاب ها و نامه های مرا خیلی مرتب با طناب بستند. سرباز خیلی حواسش جمع بود. رفت و در بخاری را باز کرد و در میان زغال ها هم گشت تا چیزی پیدا کند. افسری هم که با ایشان آمده بود، رفت بالای صندلی تا قسمت رویین بخاری را بگردد، اما تعادلش را از دست داد و به زمین خورد. در هر صورت این آقایان اطمینان حاصل کردند که روی بخاری چیزی نیست.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر