انجیل سفید
انجیل سفید در یک نگاه
:- ادبیات معاصر آمریکا
- داستان کوتاه به سبک رئالیسم کثیف و پست مدرن آمریکا
- داستان هایی با درونمایه تراژدیک و درام
- بیان مواضع ضدجنگی نویسنده در خلال داستانها
- نقلی انتقادی از زندگی واقعی انسان امروزی
انجیل سفید
کتاب انجیل سفید مجموعهای از 13 داستان گلچین شده از کتاب our story begins از توبیاس وولف، نویسنده و معلم نویسندگی خلاق آمریکایی، است که در سال 2008 منتشر شده. او به خاطر نوشتن رمان دزد پادگان (1984) در سال 1985 موفق به دریافت جایزه پن/فاکنر و در سال 2006 موفق به دریافت جایزه پن/مالامود شده است. وولف همچنین 3 بار برنده جایزه اُ هنری نیز شده است.
سبک اکثر آثار داستانی وولف رئالیسم کثیف است و در کنار ریموند کارور، جین آن فیلیپس و چارلز بوکفسکی از نویسندگان مطرح این سبک به شمار میرود. رئالیسم (واقعگرایی) کثیف از دلِ آمریکای شمالی در حدود دهه 80 میلادی متولد شده است و قلم نویسندگان این سبک اکثر با طنزهای بی پرده و انتقادی و زبانی ساده و گویشی، پرده از وقایع تلخ و کثیف زندگی روزمره در دنیای واقعی، برمیدارند.
داستانهای کوتاه در این کتاب درامهایی هولناک از وقایع تلخ زندگی هستند که پیچیدگیها و دغدغه های زندگیِ انسان امروزی را به تصویر میکشند؛ مانند داستان "گیرپاچ وسط بیابان 1986" که در آن شخصیت اول خانواده اش را در انتهای داستان در بیابان تنها میگذارد تا بمیرند! یا در داستان "بیدار" که شاهد تحلیلهای جذاب روانشناسانه و گفتگوهای درونی بیمارگونه ی ریچارد نسبت به همسرش در طول مدتی که کنارش خوابیده است هستیم.
وولف در داستانهایی مانند "بر مزار به خون خفتگان آمریکای شمالی" و "منتظر خدمت" مواضع ضدجنگ خود و تحلیل وظایف فردی و جمعی انسان نسبت به جنگ را، در خلال روایت داستان گنجانده است. نویسنده داستان دوره کودکی اش را در کتابی به نام "زندگی این پسر" به روی کاغذ آورده است که از آن فیلمی همنام با کتاب در سال 1993 با بازی رابرت دنیرو و لئوناردو دی کاپریو ساخته شده است.
از جمله آثار توبیاس ولف که به فارسی ترجمه و چاپ شده اند میتوان به دزد پادگان (نشر بیدگل) و شب مورد نظر (نشر چشمه) اشاره کرد. اسدالله امرایی مترجم با سابقه ی ایرانی است که ترجمه ی آثار بزرگی همچون کوری از ژوزه ساراماگو (نشر مروارید)، خزان خودکامه اثر گابریل گارسیا مارکز (نشر ثالث)، تپه پوشکین اثر سرگئی دولاتف (نشر ثالث)، ظلمت در نیمروز اثر آرتور کستلر (نشر نیماژ) و دشت بهشت از جان استاین بک (نشر افق) را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«اندرز حتی به یاد نمیآورد فردای روزی که دخترش به دنیا آمد، زنی را دید که از ساختمان روبرویی خودش را پرت کرد بیرون و مرد. یادش نمیآمد که فریاد زد، "خدایا رحم کن!" به خاطر نیاورد که ماشین پدرش را از قصد به درخت کوبید و باز یادش نیامد که سه پاسبان در تظاهرات ضدجنگ با لگد زدند و دندهاش را شکستند. به یاد نیاورد که به صدای خنده خودش از خواب بیدار شد. دلهره و کسالتی که از دیدن کپه کتابهای روی میز به او دست میداد هم از این فراموشی بینصیب نماند و از دلخوریاش از دست نویسندههایی که آنها را نوشته بودند، چیزی به یاد نمیآورد. هر چیزی او را یاد چیز دیگری میانداخت.»
«مورس بیست سال از سی و نه سال عمرش را در ارتش گذرانده بود. از آنهایی نبود که میگویند دوست دارند توی ارتش باشند، اما انگار از قبیله ارتش نبود، به دوروبریهای خودش وابسته بود با پیوندهایی که نمیتوانست از آنها دل بکند، عشق هم در نهایت کنار آن قضیه جا میگرفت. سرباز بود و دیگر نمیتوانست خود را غیر نظامی بداند؛ بیهودگی و بیشکلی آن زندگی و گزینههای ناچیز پایانناپذیرش را برنمیتافت.»
«اتوبوس پر از آدمهای خیس و دمکرده بود. سر هر ایستگاه و پیچی میرفتند توی شکم همدیگر و در یکی از این روی هم ریختنها بود که مالون حس کرد دستی جیب عقب او را میگردد. هر دو خالی بود، کیف پول که گذرنامه هم لای آن بود، دکمه خورده توی جیب بغل کتش بود. دست، سنگین و زمخت بود. پیش از اینکه برگردد و نگاه تهدیدکنندهای به دزد بیندازد، دست سُرید توی جیب جلو سمت راست. زنندگی حرکت حیرتآور بود که برای بیرون کشیدن مقداری پول خرد توی جیب رفت.»
انجیل سفید
انتشارات ثالث
توبیاس وولف
اسدالله امرایی
بزرگسال
اجتماعی
رئالیسم کثیف, پست مدرنیسم
رقعی
1393
220
2
تک جلدی
9789643807368
امریکا