جای خالی سلوچ
جای خالی سلوچ در یک نگاه
:- ادبیات معاصر ایران
- جزء فهرست بهترین آثار داستانی ایران
- از پرفروش ترین کتاب های ایرانی
- داستانی تاریخی از فقر روستائیان و تلاش برای بقا
- اثری ژرف از بازنمایی وقایع سیاه و تلخ ایران در زمانۀ محمود دولت آبادی
جای خالی سلوچ
کتاب «جای خالی سلوچ» در سال 1357 بعد از آزاد شدن دولت آبادی از زندان و در طی 70 روز نوشته شد. محمود دولت آبادی نویسنده و پژوهشگر برجستۀ ایرانی است که به «داستایفسکی» و «شوالیۀ فرهنگ و ادب» ایران لقب گرفته است. دولت آبادی آثار زیادی منتشر کرده است که به زبان های گوناگون ترجمه شده است.
او با جدیت در امر داستان نویسی توانست خود را در جوامع بین المللی نیز مطرح کند. در سال 2013 برندۀ جایزۀ ادبی «یان میخالسکی» سوئیس شد و در سال 2014 نشان شوالیۀ هنر و ادب فرانسه را از سفیر دولت فرانسه در تهران دریافت کرد. همچنین دولت آبادی نامزد دریافت جایزۀ ادبی من بوکر آسیا در جشنواره سنگاپور شده است.
در حوزۀ داستان نویسی فارسی دولت آبادی را نویسنده ای می دانند که ادبیات داستانی بومی و روستایی را به اوج شکوفایی هنری خود رسانده است. او در سال 2012 جایرۀ ادبی هوشنگ گلشیری را به خاطر یک عمر فعالیت در داستان نویسی دریافت کرده است.
دولت آبادی در کارنامۀ خود فیلنامه و نمایش نامه هایی نیز دارد که از آن ها فیلم هایی اقتباس شده است. سبک غالب نوشته های دولت آبادی رئالیسم است؛ یعنی بیان تمام و کمال واقعیت یک ماجرا، توصیف یک مکان یا شخص. او با استفاده از این سبک، داستان هایش را به خوبی روایت می کند. به گونه ای که با بیان جزئیات، در سریع ترین زمان حسش را به مخاطب منتقل می کند. در واقع گستردگی افق دید دولت آبادی در سبک رئالیسم، باعث شده که او بتواند افق های آینده را بهتر ببیند و با نظمی هوشیارانه به تاریخ و اجتماع بنگرد.
کتاب جای خالی سلوچ، روایت دردمندانۀ سیر تباه شدن یک خانوادۀ روستایی در ارتباط با زمین است. داستان در شرایط اجتماعی خاص، یعنی تحولات مربوط به انقلاب سفید و اصلاحات ارضی اتفاق می افتد و یک طبقۀ اجتماعی را در ناحیه ای دور افتاده به تصویر می کشد. این داستان، حکایت تلاش برای بقا و کشاکش انسان هایی است که در گیر و دار زمانه گرفتار شده اند.
گره داستان زمانی شکل می گیرد که پدر خانواده، «سلوچ»، خانه و زندگی اش را ترک می کند و ناپدید می شود. عزیمت ناگهانی و پیش بینی نشدۀ سلوچ باعث می شود که مشکلات و فقر بیشتری برای مرگان و فرزندانش رقم بخورد. آشفتگی ناشی از رفتن سلوچ، خانه را بیش از پیش با خطراتی که از چندی پیش خانواده را تهدید می کرد، روبرو می کند.
اهالی روستا نیز با هجوم آوردن به خانۀ مرگان و تحت فشار قرار دادن او و فرزندانش، عباس و ابراو و هاجر، به کسب منافع خود می اندیشند. بدین ترتیب، مرگان به عنوان زنی تنها مسئول برآوردن نیازهای مادی و عاطفی خانواده می شود و در طول داستان مورد سوء استفادۀ مردان روستا قرار می گیرد.
دولت آبادی در کتاب جای خالی سلوچ تلاش کرده است تا توصیف دقیقی از وقایع سیاه زمانۀ خود به دست دهد. حاصل این تلاش از یک طرف تصویرهای سیاه و غم باری است از زندگی پر از فقر مردم زحمتکشی که هرچه تلاش می کنند، باز هم دستشان تنگ و خالی است و از طرف دیگر فریاد افشاگرانه ای است علیه پیامدهای سیاسی-اقتصادی اصلاحات ارضی که موجب مهاجرت دسته جمعی روستائیان فقیر و بی زمین به شهرها شد.
داستان کتاب جای خالی سلوچ از جمله داستان های اقلیمی به شمار می رود. رسالت نویسنده در این گونه داستان ها به نمایش گذاشتن خصلت ها و سیرت های بشری و مقابله با موقعیت های دشوار و رویارویی با مصائب رومزۀ انسان ها است. این رمان از چند حیث حائز اهمیت است. زبان داستان زبانی خاص و ویژه و آمیزه ای از زبان قدیم خراسان، زبان محلی مردم سبزوار (زادگاه نویسنده)، و قدرت کلام محمود دولت آبادی است. در واقع دولت آبادی با به کار گرفتن گونه ها و ساخت های مختلف زبان ادبی از جمله کهنگی های صرفی و نحوی و استفاده از لغات خاص و بهره گیری از امکانات گویشی، این نثر ابداعی را پدید آورده است. فقر و بی عدالتی، تجاوز به حقوق زنان، تقابل سنت و مدرنیته، مبارزه به خاطر حیات، نقد مناسبات زناشویی، بازگشت به خویشتن و… از مضمون های اصلی این کتاب به شمار می رود.
محمود دولت آبادی آثار زیادی در کارنامۀ ادبی خود دارد که از معروف ترین آن ها می توان به «سلوک»، «روزگار سپری شدۀ مردم سالخورده»، «طریق بسمل شدن» و «نون نوشتن» اشاره کرد. همچنین رمان 10 جلدی «کلیدر»، ملقب به بلندترین رمان تاریخ ادبیات فارسی، حاصل 15 سال تلاش این نویسنده است.
در بخش هایی از کتاب جای خالی سلوچ می خوانیم:
آب از چشم های مِرگان روان بود و او خود مایل بود بپندارد از باد است. نمی خواست به روی خود بیاورد که دارد می گرید. دلش این را نمی خواست. گریه دیگر چیست؟ سال ها می گذشت که آب در کاسۀ چشم های مِرگان خشکیده بود و حالا … حالا دیگر حوصله اش را نداشت. دیگر حوصله اش را نداشت. چه چیزی از او کم شده بود؟
بگذار برود. گور پدرش. آب هم از آب تکان نمی خورد. مگر کم هستند زن های بی شوی؟ مگر کم بودند مردهایی که رفتند و نیامدند؟؟ نه! گریه ندارد. بگذار هرکس به راه خود برود. بگذار هر نخآب بستر خود را بجوید. گور پدرش!
مرگان بی تفاوت می نمود. دنیا را بگذار آب ببرد. وقتی تو در توفان گرفتار می آیی، چه خیالی که دکمۀ یقه ات را بسته باشی یا که نبسته باشی. چه خیالی که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند. چه خیالی؟! تو در توفان گرفتار آمده ای، می خواهی که گلویت خشک نشود؟ تو در خود رسوا شده ای، می خواهی که کربلایی دوشنبه در خانه ات پوست-تخت نیندازد؟ حال که چنین است گو باشد! چه اهمیتی؟ دیگران هر چه خواه، گو بگویند. چه خواهند گفت؟ هیچ. هیچ نمی توانند بگویند. این خود مِرگان است که چیزی را به خود می گوید، یا نمی گوید. رهایی از دیگران آسان است. رهایی از خود دشوار است. بسا ناممکن است. اینست که مِرگان در پاسخ خود درمانده می نماید، نه در گمان آنچه دیگران-لابد- می گویند. غم این نبود که شایع شود کربلایی دوشنبه در خانۀ مِرگان جا خوش کرده است؛ نه. فاجعه این بود که مِرگان، در کلافگی ذهن خود، مهلت اندیشیدن به آنچه دیگران می گفتند نداشته باشد و نداشت.
جای خالی سلوچ
نشر چشمه
محمود دولت آبادی
بزرگسال
درام
رئالیسم
رقعی
گالینگور
1400
405
62
تک جلدی
9789646194267