نقد و بررسی
خروس طلایی و نوشته های دیگر
در مورد خوان رولفو و آثارش چنین گفتهاند: «کشف بزرگ من، کارهای رولفو است که سرانجام، راه تداوم نویسندگی را به من نشان داد- گابریل گارسیا مارکز»، «تنها رماننویس مکزیکی که به ما به جای شرح روایت، تصویر آن را میدهد- اُکتاویا پاز»، «کار خوان رولفو آن نبود که بهترین رمان مکزیک را بنویسد بلکه از طریق پدرو پارامو رشتهای یافتهایم که ما را به رمان آمریکای لاتین متصل میکند- کارلوس فوئنتس» و « آثار رولفو دارای سادگی و ارزش عمیق تراژدیهای یونانی… بلندیهای بادگیر… است که گویی کافکا آن را نوشته و محل وقوع آن مکزیک است- روزنامهی گاردین».
خوان رولفو نویسندهی بزرگ مکزیکی و یکی از اسطورههای ادبیات آمریکای لاتین بود که تنها دو اثر داستانی نوشته است؛ رمان «پدروپارامو» در سال 1955 و مجموعه داستان «ایلانو در آتش» در سال 1953. مجموعهی حاضر گلچینی از داستانهای کوتاه رولفو است. این مجموعه داستانهای مقابل را در خود جای داده است: خروس طلایی، فرمول پنهانی، زندگی خودش را خیلی جدی نمیگیرد، قطعهای از شب، نامه به کلارا، کاستیلودِ تییو، پس از مرگ، عمه سسیلیا، کلئوتیلده، پدرم، مثل دیروز، سوزانا فاستر، او در جنگوگریز بود، توقفِ «آنژل پینزون» و کاشف.
درونمایهی اصلی داستانهای رولفو مرگ و سرگشتگی انسان است. او با قلمی جادویی و بسیار خاص مرزهای واقعیت و خیال را در هم میآمیزد و روایاتی را از دل دنیا و فرهنگ اسرار آمیز و جادوییِ آمریکای لاتین، نقل میکند. رولفو بیزاری خود نسبت به خشونت را در داستان خروس طلایی و با بیان داستانی از جنگ خروسها و سرنوشت متفاوتی جوجه خروسی که زندگی صاحبش را تغییر میدهد، ابراز کرده است. در بقیه داستانها نیز انتقادهای داستانیِ نویسنده نسبت به مشکلات مردم مکزیک و آمریکای لاتین، مانند فقر و بیعدالتی، بسیار قابل تأمل هستند.
از جمله آثار ترجمه شده از خوان رولفو به فارسی، میتوان به رمان پدرو پارامو با ترجمهی کاوه میرعباسی (نشر ماهی) و دشت سوزان با ترجمهی فرشته مولوی (نشر ققنوس) اشاره کرد.
رمانهای پرنسیب از ژروم فراری (همراه با ستاره یغمایی، نشر نگاه) و مرگ نور از طاهر بن جلون (نشر چشمه) نیز، از جمله آثار ترجمه شده توسط بهمن یغمایی هستند.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«تو میگویی که فکرم کاملا اشتباه است، میگویی آه و ناله از تقدیر، اشتباه است. و حتی گِله از این همه خشونت و بیرحمی در سرزمینی که سرنوشت در آن، ما را فراموش کرده است. حقیقت این است که گرسنگی کشیدن، خیلی سخت است. گرچه میگویند، هنگامی که گرسنگی بین همه یکسان تقسیم شود تاثیر کمتری دارد، تنها حقیقت در اینجا آن است که هریک از ما نیممردهای بیش نیستیم و حتی جایی برای دراز کشیدن و مردن نداریم.»
«این زندگیه که باعث خجالت و رودربایستیه. اینطور فکر نمیکنی؟ یک مرده باعث آشفتگی و دردسر هیچکس نیست؛ امّا بعدش این زندهها هستن که هیچوقت دست از تحقیر آدمهای دیگه برنمیدارن. اونها تقریباً خودشون رو میکُشن فقط برای اینکه روحیه دیگران رو تخریب کنن. این موضوع هر چیزی را که لازم داری بدونی به تو میگه. از طرف دیگه، هیچ دلیلی وجود نداره تا از مرده بترسی، مردهها مهم ان. بهترین آدمها هستن.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر