نقد و بررسی
دگرگونی
«دگرگونی» نام یکی از شناخته شده ترین و بهترین آثار میشل بوتور است که در سال 1957منتشر شد. نام نسخۀ انگلیسی این اثر تجدید نظر «Second Thoughts» است. میشل بوتور شاعر، رمان نویس، مترجم، مقاله نویس و منتقد هنری فرانسوی بود. در کنار آثار غیرداستانی و آثاری با فرم های بدیع و تازه که در دسته بندی های متداول نمی گنجد، بوتور آثار داستانی به سبک رمان نو نوشته است.
علارغم اینکه منتقدان آثار او را به سبک رمان نو می دانستند، بوتور، خود این موضوع را نمی پذیرفت. میشل بوتور در طول دوران حرفه ای اش جوایز ادبی بسیاری را برده است که از جمله آنان می توان به جایزۀ بزرگ ادبیات آکادمی فرانسه در سال 2013 و جایزۀ معتبر رنودو در سال 1957 اشاره کرد.
میشل بوتور در کنار آلن روب گریه، ناتالی ساروت و مارگارت دوراس از پایه گذاران رمان نو در دهه 50 میلادی بودند. این نویسندگان در آثارشان سعی می کردند تا طرح داستان و شخصیت پردازی را تا جایی که ممکن است حذف کنند. آن ها با این کار داستان هایی عاری از قهرمان، عمل و ماجراهای داستانی را پدید آوردند که حتی جایی برای تجزیه و تحلیل های روانشناسانه هم نداشتند اما، این نویسندگان در عوض به توصیف اشیا، به منزلۀ تصویری روشن از زندگی روی آوردند.
رمان حاضر در همان ابتدای انتشار نیز مورد توجه همگان قرار گرفت و این اتفاق، شاید به این علت است که کتاب دگرگونی تصورات خوانندگان از ادبیات تا قرن گذشته را زیر و رو و به نوعی دگرگون کرد! اما، هیچگاه با آن ها قطع رابطه نکرد. در رمان دگرگونی که به سبک خاص دوم شخص نوشته شده است، شخصیت های داستان به خوبی توصیف شده اند و از انتقال طرح داستان و معرفی اشخاص صرفا اندکی فاصله گرفته شده است. بوتور در واقع به نگارش رمان به چشم کوششی برای رمزگشایی از واقعیتی پیچیده می نگرد. این واقعیت در بسیاری از آثار او واقعیتی بیرونی و عینی است اما در کتاب دگرگونی، ما با واکاوی واقعیتی درونی سر و کار داریم.
کلیّت این رمان مردی میانسال و محصور در کوپه درجه سه قطاری است که در طول سفر بیست و دو ساعته خود از پاریس به رُم، با خیال پردازی و اندیشیدن درباره گذشته، حال و برنامه های آینده خود، به کندوکاو در درون خویش می پردازد. این امر موجب می شود تا تغییری تدریجی و پنهانی در عقیده و احساس او صورت بگیرد. در واقع «لئون دلمون»، قهرمان این داستان، صرفا در واگنی که او را با خود می برد محصور است و خواننده، به سفری درونی در اندیشه ها و ضمیر او می رود.
علت سفر لئون از پاریس به رُم، دیدار معشوقۀ خود به نام «سیسیل» است. این دو عاشق و معشوق به صورت مخفیانه و ماهی یک بار، آن هم در خلال سفر های کاری لئون، هم دیگر را می دیدند اما این بار، لئون گویا عزم خود را جزم کرده است تا با سفری سرزده به سیسیل اعلام کند که قصد ترک همسرش و ماندن در کنار او را دارد.
مخاطب با خواندن این رمان، روند تدریجی تغییر شور و شوق و قاطعیت لئون دیلمون به احساساتی متناقض و منفی مانند ترس و دودلی و شک را در ذهن خود کاملا بازسازی می کند و این به لطف سبک خاص دوم شخص بودن رمان است.
متاسفانه از میشل بوتور تاکنون فقط رمان دگرگونی به فارسی ترجمه شده است. مهستی بحرینی از مترجمان باسابقه و بسیار خوب آثار ادبی و فلسفی از زبان فرانسه به فارسی است که ترجمۀ آثار بزرگی همچون «هستی و نیستی» از ژان پل سارتر، «راز» اثر فیلیپ گرمبر و «اسطورۀ سیزیف» اثر آلبر کامو را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از کتاب دگرگونی می خوانیم:
چهارشنبه، ظهر برای صرف غذا وارد اتاق ناهارخوری شدید (از پشت پنجره نقش و نگار زیبای حاشیه گچی پانتئون در پرتو خورشید سفیدرنگ ماه نوامبر که بسیار زود به تیرگی گرایید، می درخشید)، وقتی که دیدید هر چهار بچه تان با حالتی ریشخند آمیز پشت صندلی هایشان راست ایستاده اند، وقتی که در چهره هانریت و روی لب هایش که در سایه بود آن لبخند پیروزمندانه را مشاهده کردید، این احساس به تان دست داد که همه شان با هم کنار آمده اند تا دامی برایتان پهن کنند، این هدیه هایی که در بشقابتان گذاشته اند دانه هایی است که برایتان پاشیده اند، و این خوراک هایی که با دقت فراهم شده برای فریب شماست (مگر ممکن بود که پس از نزدیک به بیست سال زندگی مشترک ذوق و سلیقه تان را نشناخته باشد)، این برنامه را ترتیب داده بودند تا یکسر مجابتان کنند که دیگر مردی مسن، منضبط و سر به راه شده اید در حالی که همین چند روز پیش بود که زندگی تازه ای در برابرتان گشوده شد، زندگی ای که هنوز جز به مدت چند روز در رم از آن برخوردار نمی شدید، زندگی دیگری که این یک، زندگی تان در آپارتمان پاریس، جز سایه ای از آن نبود…
اکنون برگشته اید، با روحی سرشار از تلاطم و اضطرابی که از هنگام حرکت این قطار از پاریس دم به دم افزون تر و گنگ تر می شود، با تنی گزگزکنان از نیش این خستگی که با گذشت هر ربع ساعت سوزنده تر می شود و با شدتی هرچه بیشتر جریان اندیشه هایتان را تحت تاثیر قرار می دهد؛ ناگهان به سوی حیطه ای از خاطرات یا برنامه هایی می کشاندتان که درست دلتان می خواهد از ورود به آن ها پرهیز کنید، حیطه هایی منقلب کننده، جوشان، و یکسر به هم ریخته در عرصه بازسازی تصویر ذهنی خودتان و زندگی تان که بی رحمانه در حال به انجام رسیدن و تحقق یافتن است بی آنکه اراده تان نقشی در این میان داشته باشد، در جریان این دگرگونی مبهم که به خوبی احساسش می کنید اما تنها می توانید بخش ناچیزی از آن را که بیشتر جزئیاتش برایتان ناشناخته مانده است درک کنید…
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر