روزی روزگاری آناتولی
روزی روزگاری آناتولی در یک نگاه
:- مجموعهای از داستانهای عاشقانه
- روایتگر تحولات فرهنگی ترکیه
- اثری متفاوت از نویسنده پس از رمانها جناییاش
- مناسب برای علاقه مندان به فرهنگ ترکیه
روزی روزگاری آناتولی
کتاب «روزی روزگاری آناتولی» مجموعهی چند داستان حول محور عشق است. در هر یک از این داستانها عشق به گونهای متفاوت خودش را نشان داده و مخاطب را متاثر میکند. نام داستانها عبارتاند از: «عشق معجزه است»، «عشق دلیلی کافی است»، «عشق معادلهای لاینحل است»، «عشق جنایت است»، «عشق دوئل است»، «عشق سراب است»، «عشق تظاهر است»، «عشق آرمانشهر است» و «عشق حقارت» است.
احمد امید نویسندهی کتاب روزی روزگاری آناتولی، اهل ترکیه است و در این کتاب هم در لا به لای عاشقانههای شخصیت ها، از تحولات فرهنگی و اجتماعی وطنش ترکیه نیز سخن میگوید. داستانهای کتاب فضایی دلنشین و عاشقانه دارند و خوشبختانه در ترجمهی فارسی نیز این حس و حال عاشقانه از بین نرفته است. عشق، مفهومی انتزاعی ست که برای هرکس به گونهای متفاوت معنا میشود و حتی متفاوت خودش را نشان میدهد؛ در این کتاب هم عشق هر داستان با داستان دیگر تفاوت میکند. شخصیتهای هر داستان منحصر به فرد اند و عشق را به سبک خویش تجربه میکنند. البته روایتها فقط مختص شادی عشق نیستند و در بعضی قسمتها به غم عشق و پایان رابطهها پرداخته شده.
در مجموع کتاب روزی روزگاری آناتولی، مجموعهای مناسب از داستانهایی عاشقانه است که در ترکیه شکل گرفته، بعضی به سرانجام رسیده و بعضی نرسیده اند؛ هم چنین روایتی از اوضاع فرهنگی و اقتصادی این کشور است که توسط نویسندهای وطن دوست نوشته شده. احمد امید کتابهایی هم چون «سلطان کشی» و «باب اسرار» را نیز نوشته که به فارسی نیز ترجمه شده اند. کتاب روزی روزگاری آناتولی با ترجمهی عارف جمشیدی در نشر ثالث منتشر شده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
شاید تعریف از خود به نظر برسد اما باور کنید این گونه است؛ یا بهتر بگویم، این گونه بود. سابق، از این رفتار خودم احساس غرور میکردم … سابق … اکنون اما دلم برای آن روزها تنگ میشود. زمانی که روزهایش حواسم به کار و شبهایش حواسم به همسر و پسرم بود؛ روزهایی خوش و آرام. ولی افسوس که آن روزهای خوش و بدون اضطراب خیلی وقت پیش تمام شدند. از زمانی که او را دیدم، زندگیام متحول شد، آنه هم چه تحولی. شاید باور به تغییر همه چیز، مثل روزهای تکراری بعد از وزش بادی ملایم، مثل احساس دوباره سبزی لطیف باران، و حس زندگی بخشی دوباره بهار… توضیحش مشکل است اما گویی روح افسردهات جوان شده و تو را وادار به برخاستن دوباره میکند.
می دانم ممکن نیست در واقعیت با چنین چهرهای رو به رو شوید، اما در خواب همه چیز ممکن است. ترکیبی از تمام زنانی که به خاطرشان دروغ میگویی، درد میکشی، خیانت میکنی، و اسرارت را با او در میان میگذاری، در برابرم ایستاده بود. چشمهای سبز، قهوه ای، آبی، سیاه و عسلی با مهر، حسادت، عشق و دشمنی به من خیره شده بود. سرگیجه شیرینی حس کردم، اگر باز هم به چشمهایش خیره میماندم، به حتم از هوش میرفتم. برای نیفتادن به او تکیه کردم. رخ به رخ شدیم و چشمها و لبهایمان در راستای هم بود. بوی نفسهایش را احساس میکردم. با شمیم بیامان یک گل، مست شدم و او را بوسیدم. اما هر رویایی نیز به سان هر حقیقتی پایانی دارد. در بهترین قسمت آن رویا با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. صدای مادرم هرگز تا این اندازه برایم آزاردهنده نبود. میفهمید چه میگویم؟ دارم اعتراف میکنم که صدای مادر عزیزم برایم آزاردهنده بود، فقط به این خاطر که آن سراب و رویای غیرحقیقی را قطع کرده بود.
منتظر ماندم ادامه دهد. اما نه، جمله آخرش را گفت. سرش را برگرداند و بیرون را تماشا کرد. تا همین چند لحظه پیش حاضر بودم التماسش کنم که مرا به حال خودم رها کند، اما حالا بیصبرانه منتظر بودم حرف بزند. طبیعی است، مگر در این دنیا چند نفر پیدا میشود که از عشق بد بگوید. فقط همین یک جمله برای کنجکاو شدنم کافی بود. اگر غمی را که در چهره پیرمرد بود و لرزشی که در صدایش شنیده میشد، به این جمله اضافه میکردید کافی بود تا باورم شود که این پیرمرد قصه جالبی برای تعریف کردن دارد. اما پیرمرد انگار که اصلاً با هم حرف نزده باشیم، فراموشم کرده بود و غرق در دنیای جاری اطرافمان بود.
روزی روزگاری آناتولی
انتشارات ثالث
احمد امید
عارف جمشیدی
بزرگسال
رقعی
1399
284
1
تک جلدی
9786004055659
ترکیه