ساعت بغداد
ساعت بغداد در یک نگاه
:- نامزد جایزهی من بوکر ۲۰۱۶
- کتاب برگزیده جایزهی بین المللی ادینبورگ
- ادبیات عراق
- روایت دوران جنگ عراق
- رمانی در سبک رئالیسم جادویی تاثیر گرفته از گارسیا مارکز
ساعت بغداد
رمان ساعت بغداد روایت دورانی ست که عراق درگیر جنگ خلیج فارس است و آمریکا تلاش دارد این کشور را از کویت بیرون کند. این رمان از زبان دختر جوانی روایت میشود که زندگی او و اطرافیانش پیروی جنگها و تحریمهای عراق دستخوش تغییرات بسیاری شده است. او از بغداد و مردمش در دوران دهه نود میلادی تا ابتدای قرن بیست و یک مینویسد و با شخصیتپردازی خوب به داستان روح میبخشد. به جز راوی داستان، دیگر شخصیتهای رمان نیز زنانی هستند که آرزوهایشان، عشقهایشان و کلاً مسیر زندگیشان تحت تاثیر جغرافیای زیستی آنها دچار جبر شده است.
رمان ساعت بغداد در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و حتی خود نویسنده هم در لا به لای رمان با اشاره به گابریل گارسیا مارکز و دست به دست شدن کتاب وی بین شخصیت ها، به این موضوع اشاره دارد. (گارسیا مارکز از پیشگامان و بهترین نویسندههای سبک رئالیسم جادویی ست). شهد الراوی نویسنده این رمان، در بغداد متولد شده و هم اکنون در دبی مشغول تحصیل است. او رمان ساعت بغداد را در جوانیاش نوشت و خیلی زود مورد توجه و استقبال مخاطبان واقع شد.
این رمان در زبان عربی خیلی زود به چاپهای بعدی رسید و کمی بعد نیز به زبانهای دیگر ترجمه گشته و به دست دیگر مردمان جهان رسیده است. سال ۲۰۱۸ در جایزهی بین المللی ادینبورگ، رمان ساعت بغداد به عنوان کتاب برگزیده انتخاب شد و هم چنین در سال ۲۰۱۶ نامزد دریافت جایزهی من بوکر گشته است.
مهدی غبرائی یکی از مترجمین بسیار خوب ایرانی، این رمان را به فارسی ترجمه کرده است. او آثار نویسندههای بزرگی همچون هاروکی موراکامی، خالد حسینی، ارنست همینگوی و … را به فارسی برگردانده. رمان ساعت بغداد اثر شهد الراوی و با ترجمهی مهد ی غبرائی در انتشارات ثالث چاپ شده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«سال سرودهای میهنی تازه، یا آن طور که نامش را گذشته بودند «سال کما» بود. حال و هوای جنگ بیش از پیش خود را به زندگی ما تحمیل کرد، اما این مثل جنگ قبلی نبود که همراه مرگ و ویرانی امیدی هم در خود میپروراند؛ امید پایان تحریمها که بیرحمانهتر از جنگ بود. تحریمها مرگ تدریجی بود که لحظه لحظه سپری میکردیم. تحریمها فقط سلاحی نبود که به ما گرسنگی میداد، بلکه به طور عمده به شیوه زندگی ما پایان میداد و معنای زندگی را ویران میکرد. تحریم امید را از چنگمان میربود و امید که محو شود، زندگی بدل میشود به روزمرگی صرف که در آن از روز فلاکت باری به روز فلاکت بارتری میرویم.»
«در این بین آژیر به صدا در آمد. از این صدا خوشم نمیآمد؛ هیچ کس خوشش نمیآمد. دست نادیه را گرفتم و دوان دوان رفتیم جایی که مادرهامان نشسته بودند. پای نادیه به فانوس بزرگی گرفت که وسط پناهگاه روی زمین بود و شیشه فانوس شکست. نفت روی کاشی ریخت و شعله روی زمین خیس نفت دوید. در آن تاریکی خشکمان زد و روشنایی شعلهها سایه هامان را روی دیوار سیمانی پشت سر به رقص درآورد. چیزی نگذشت که بمباران شدید را در پی آژیر خطر شنیدیم؛ انفجارهای مهیبی که کم کم نزدیکتر شد و بعد دور شد. یک بار دیگر نزدیک شد و دور شد. زمین زیر پای ما مثل گلیم نازکی غلتید. در تمام این مدت مادرهامان دعا میخواندند و آیههایی از قرآن زمزمه میکردند. من به فکر ناپدید شدن از این دنیا بودم. بلند شدم و در تاریکی به طرف مادرم رفتم.»
«هر وقت خندهای گذرا به گوشم میرسید، درد در درونم میپیچید. مطمئن بودم پایم در پیاده روی ناهموار میلغزد و به زمین میخورم. طرز راه رفتن قدیم که از نخستین گامها در خانه روی فرش تمرین کرده بودم، یادم رفته بود. چطور آن همه سال در کوچههای محل دویده بودم. بیآن که از زمین خوردن بترسم؟»
ساعت بغداد
انتشارات ثالث
شهد الراوی
مهدی غبرایی
بزرگسال
رقعی
1400
305
2
تک جلدی
9786004055406
تاریخی
رئالیسم جادویی
عراق