نقد و بررسی
سگ سفید
کتاب «سگ سفید» ابتدا به صورت یک داستان کوتاه در مجلۀ Life و سپس، در سال 1970 به صورت یک رمان مستقل و کامل منتشر شد. رومن گاری نویسنده، دیپلمات، فیلم ساز و هوانبرد جنگ جهانی دوم بود. نام خانوادگی اصلی او کاتسف بود که به دلیل علاقه زیادش به شخصیت اصلی رمان شاهکار خود، «خداحافظ گاری کوپر»، به گاری تغییرش داد. زندگی رومن گاری را سراسر، اتفاقات عجیب و غریب و حتی حقه بازانه و شیادانه پر کرده است!
او تنها نویسنده ای بود که توانست دو جایزۀ ادبی گنکور را از آن خود کند. این اتفاق تنها با حقه بازی و ارسال رمان «زندگی در پیش رو» با نام مستعار «امیل آژار» توسط گاری، به ناشر خود، امکان پذیر شد؛ اتفاقی که کسی تا پس از مرگ گاری و افشا کردن این راز توسط خود او، هیچکس متوجه آن نشده بود! بسیاری او را یکی از مهم ترین نویسندگان ادبیات فرانسه در نیمه دوم قرن بیستم می دانستند. او علاوه بر ادبیات در صنعت سینما نیز فعال بود و همسر او، بازیگری معروف به نام جین سیبرگ بود.
کتاب سگ سفید در واقع خاطرت داستانیِ رومن گاری در دو کشور فرانسه و آمریکا در خلال دهۀ 60 میلادی و جنبش «حقوق مدنی» است. تمرکز نویسنده در این کتاب بر روی حوادثی است که بعد از ورود سگ جدید به زندگی اش، به وقوع پیوسته اند. رومن گاری و جین سیبرگ سگی جدید، باهوش و به خوبی آموزش دیده از نژاد گرگی (ژرمن شپرد) را به سرپرستی می گیرند و آن را، «باتکا» (اسمی روسی به معنی پاپک) می نامند.
در اوایل، سگ به ظاهر بسیار آرام و دوستانه با اعضای خانواده و دیگر حیوانات گاری و سیبرگ رفتار می کرد اما، کم کم رفتاری عجیب را از خود نشان می داد. گاری و سیبرگ پس از اندکی متوجه شده اند که باتکا قبلا سگ پلیس بوده است که به او آموزش داده اند تا به افراد سیاهپوست حمله کند! از این بدتر آن که به گاری گفته می شود که این سگ پیر تر از آن است که بشود دوباره و به درستی آموزشش داد.
گاری علارغم این حرف، باتکا را به مربیِ سیاهپوستی می سپرد تا دوباره آموزش ببنید ولی این انتهای ماجرا نیست. مربی سیاه پوست عوضِ آموزش صحیح باتکا، به او آموزش می دهد تا به سفیدپوستان حمله کند؛ حتی به خود صاحب خود، رومن گاری! این اتفاقات وضعیت بغرنجی را برای گاری و همسرش جین سیبرگ به وجود می آورند. این نکته لازم به ذکر است که خود رومن گاری اذعان داشته است که نسخۀ آمریکایی این کتاب را تغییر داده است تا اندکی خوش بینانه تر شود.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از رومن گاری می توان به رمان های «میعاد در سپیده دم» با ترجمۀ مهدی غبرایی، «ریشه های آسمان» با ترجمۀ منوچهر عدنانی و «لیدی ال» با ترجمۀ مهدی غبرایی اشاره کرد.
سروش حبیبی یکی از مترجم های پیشکسوت و شناخته شدۀ ایرانی است که از زبان های مختلفی مانند انگلیسی، فرانسوی و روسی به فارسی ترجمه می کند. سروش حبیبی بیشتر به دلیل ترجمۀ شاهکارهای روسی به صورت مستقیم به زبان فارسی شناخته می شود. از جمله آثار ترجمه شده توسط سروش حبیبی می توان از رمان های «ابله» از فئودور داستایفسکی، «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» از لئو تالستوی و «ژرمینال» از امیل زولا نام برد.
در بخش هایی از کتاب سگ سفید می خوانیم:
خُلق خوشِ سگِ خاکستری فورا نظرم را جلب کرد. از این گذشته همۀ کسانی که با سگ ها انس دارند می دانند که وقتی حیوانی با حیوان دیگری دوستی می کند تقریبا همیشه می توان به درستیِ تشخیصش اطمینان داشت. سندیِ من سگ بسیار سلیمی بود و علاقه ای که از روی غریزه به این غولِ از رگبار گریخته نشان می داد برای من بهترین سفارش نامه بود، به جمعیت حمایت حیوانات تلفن کردم و اطلاع دادم که سگِ گرگیِ ولگردی پیدا کرده ام و شماره تلفنم را دادم که اگر صاحبش پیدا شد تلفن کند. دیدم این مهمانِ تازه با گربه هایم با ملاحظه رفتار می کند و به اصطلاح سگ مبادی آداب و خوش رفتاری است و خیالم راحت شد. روزهای بعد دوستان زیادی به دیدنم آمدند و سگِ گرگی، که من نام «باتکا» را بر او گذاشته بودم (باتکا به روسی همان «پاپک» خودمان است)، بعد از غریبی های اولیه پیشِ آن ها محبوبیت بسیاری به دست آورد. گذشته از گردن کلفت و سینۀ ستبرش، که به مال کشتی گیران کج می مانست، در دهان هولناک سیاهش دندان های تیزی داشت، مثل شاخِ گاوهای نرِ خُردجثه ای که در مکزیکو به ماچوس معروف اند.
در آن طرف نرده ها مامور سیاهپوستی ایستاده بود که برای بازبینیِ صافیِ آب استخر آمده بود و باتکا با دهانی کف کرده و از کینه شعله ور به درِ خانه حمله می کرد و چنان وحشت انگیز بود که سندیِ بینوا به زیر درختچه ای خزیده و نقش زمین شده بود. مردک سیاهپوست از ترس فلج شده، بر جا خشکیده بود. بیچاره حق داشت. سگِ گرگیِ من که با مهمان ها آن جور ملایم و مهربان بود یکپارچه آتش شده بود و مثل درندۀ گرسنه ای که تکه گوشتی ببیند و نتواند خود را به آن برساند چنان می غرید که گفتی می خواهد حلقوم خود را پاره کند. در این تغییر حالِ ناگهانیِ یک حیوان رام آرام که آدم خیال می کند با سیر تا پیازِ احوالش آشناست و یک باره به موجودی درنده مبدل می شود که هیچ شباهتی با آن چه بود ندارد چیزی هست که روحیه برای آدم نمی گذارد.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر