نقد و بررسی
سین مثل سودابه
سین مثل سودابه نام رمانی از کاوه میرعباسی است که در سال 1393 برای اولین بار توسط نشر افق منتشر شده است. کاوه میرعباسی را در ایران بیشتر به دلیل ترجمههایش از کتابهایی مانند طاعون از آلبر کامو و مزرعهی حیوانات از جورج اورول میشناسند اما او رماننویس نیز هست. میرعباسی در رشتههای سینما و زبان اسپانیایی تحصیل کرده است و زبانهای اسپانیایی، انگلیسی و فرانسه را ترجمه میکند.
ابتدا این سوال را باید پرسید که اگر ابوالقاسم فردوسی در زمان حال زنده بود و می خواست شاهنامهاش را بنویسد چه مینوشت؟ حالا اگر بود و میخواست شاهنامه را به سبک طنز و کارآگاهی بنویسد چه مینوشت؟! شاید بشود گفت میرعباسی در این رمان در وهله اول در صدد پاسخگویی به این سوالات است! سین مثل سودابه با تاثیر و اقتباس مستقیم از شاهنامهی فردوسی نوشته شده است و اسامی همهی شخصیتهای آن و حتی روابط بین آنان نیز، مانند داستانهای شاهنامه (بیشتر داستان سیاوش از شاهنامه) است.
او تا آنجایی پیش رفته که شخصیت اصلی رمانش فردی است به نام فردوس قاسمی! (برعکس قاسم فردوسی) میرعباسی با علم بر این موضوع که در ایران شغل کارآگاهی و متناسب با آن، ژانر ادبیات کارآگاهی، وجود یا حداقل اصالت ندارد، دست به تلفیق ادبیات اصیل ایرانی با داستانهای کارآگاهی خارجی زده است؛ داستانهایی مانند آثار ریموند چندلر.
در کتاب فردی به نام رستم سیستانی به دیدار کارآگاه فردوس قاسمی میرود و از او میخواهد تا (سین)، عشق 15 سالهاش، را پیدا کند؛ اما هیچ اطلاعات دیگری از او در دسترس خواننده قرار نمیگیرد و ادامهی کتاب وقف پیدا کردن اطلاعاتی از سین میشود. سین در واقع سودابه است. او زنی اغواگر است که افرادی مانند رستم و افراسیاب و کاووس (!) را مبتلا به عشق خود کرده است اما در این حین، خودش عاشق سیاوش میشود! اما سودابه به قتل رسیده است و چه کسی آن را کشته است؟ این معمای پیچدرپیچِ عاشقی و جنایی با پیشرفت داستان روشن تر میشود و با پایانی خاص خواننده را به سفری سینمایی به درون دنیای کارآگاهان میبرد.
این رمان کتاب اول از هفتگانهی سودابه از میرعباسی است که هر کتاب روایتی متفاوت از داستانِ قتل سودابه است که در همگی سودابه مقتول و جای شخصیتهای دیگر به نحوی جالب عوض میشود. میرعباسی در این کتاب با زبانی طنز و جذاب به آثار ادبی و سینمایی بسیار از جمله کتابه ابله داستایفسکی یا کارآگاه مارلو در کتابهای ریموند چندلر ارجاعات مستقیمی داده است.
از دیگر آثار کاوه میرعباسی میتوان به رمان پایان خوشِ ناتمام (نشر ثالث) و ترجمهی کتابهای ساعت نحس و صدسال تنهایی (نشر کتابسرای نیک) از گابریل گارسیا مارکز، اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«- ببخشید خودم را معرفی نکردم. چاکر شما، رستم سیستانی! ولی همه بهم میگن رستم نکره. شما هم بهم بگید رستم نکره.
– از آشناییتون خوشوقتم. من هم قاسمی هستم، کارآگاه فردوس قاسمی.
و دستم را به دست گندهاش، که به طرفم دراز شده بود، سپردم و در دل دعا کردم سالم پس بگیرمش. بیآنکه دستم را ول کند، خیلی ملیح خندید و صدایی شبیه کامیونی دوازده چرخ در جادهای سربالایی از بین لبهای نیمهبازش بیرون آمد.»
«-افراسیابخان دیگه کیه؟
– یکی از اون گندهلاتهای خرپول که یکهو تصمیم گرفت آقای محترم و … چیچی میگن؟ … متشخص بشه.»
«دیگر یقین داشتم رستم نکره خیال دارد سودابه را به قتل برساند. نمیدانستم چطور میتوانم نجاتش بدهم. اصلاً نمیدانستم کجاست. رستم حتماً از جا و مکانش خبر داشت. خیلی بیشتر از من میدانست. اما چطور اینهمه اطلاعات به دست آورده بود؟ یعنی این دیوِ کندذهن هم از من زرنگتر بود؟ به عقل جور نمیآمد! وقتی پای عشق وسط باشه، عقل چیکاره است؟»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر