نقد و بررسی
شاهزاده و گدا
شاهزاده و گدا رمانی کوتاه و شاهکار از مارک تواین است که در سال 1881 در کانادا و در سال 1882، در آمریکا برای اولین بار منتشر شد. مارک تواین نویسنده و طنزنویس سرشناس آمریکایی بود که بسیاری او را بزرگترین طنزنویس آمریکایی می دانستند. ویلیام فاکنر نیز به مارک تواین لقب «پدر ادبیات آمریکا» را داده بود.
دو رمان مشهور او یعنی «ماجراهای توم سایر» و «ماجراهای هکلبری فین» از جمله بهترین آثار کلاسیک قرن 19امی آمریکا هستند. از بسیاری از آثار ادبی مارک توان اقتباسات سینمایی بسیاری صورت گرفته است و به خصوص، رمان شاهزاده و گدا از جمله آثار بسیار اقتباس شده از این نویسنده است که در قالب های انیمیشن و فیلم و … ساخته و پرداخته شده است.
مارک تواین در ابتدای راه نویسندگی کار خود را با طنز نویسی شروع کرد و کم کم به سمت ادبیات جدی تر پیش رفت. او در استفاده از سبک زبان محاوره ای استاد بود و همین امر، به ساخت سبک پرطرفدار و خاصی در ادبیات آمریکا کمک کرد که بر اساس زبان و زمینه های فرهنگی آمریکایی پایه گذاری شده است. این سبک ادبی پس از او ادامه پیدا کرد و پس از تغییر و تحولات بسیاری، تا زمان حال نیز ادامه دارد.
درون مایۀ آثار مارک تواین انتقادی و اجتماعی است. او با استفاده از زبان طنز تلخ و تراژدیک، سعی بر انتقاد از وضع اجتماعی و اقتصادی مردم آمریکا داشته است. تواین از فقر و تبعیض نژادی میان مردم آمریکا سخن می گفت و مخالف سرسخت نظام سرمایه داری بود. شاهزاده و گدا اولین تلاش مارک تواین برای نوشتن رمان تاریخی بود.
خلاصه کتاب شاهزاده و گدا
شاهزاده و گدا روایتی است از تقابل ثروت و فقر. این رمان در واقع روایتی است از دو پسر به نام های ادوارد تودور و توم کانتی که در یک روز در لندن به دنیا آمده اند. ادوارد فرزند شاه ولز است و ادوارد، یک گدای خیابانی است که پدری خشن و الکلی دارد. روزی یکی از درباریان قصر به طور اتفاقی توم را می بیند و پس از ماجرایی، او را به قصر می برد.
در قصر توم و ادوارد با هم آشنا می شوند و مجذوب زندگی یک دیگر می شوند؛ توم عاشق ثروت و راحتی ادوارد و ادوارد، عاشق آزادی عمل توم در زندگی کردن می شود. آن دو تصمیم می گیرند که جای یک دیگر را بگیرند و به طور موقت، به جای هم زندگی کنند. اکنون توم شاهزاده ولز است و ادوارد، به محلۀ زندگی نام می رود.
ادوارد در این ماجراجویی در ابتدا، مورد اذیت و آزار شدید پدر توم قرار میگیرد و از دست او می گریزد و به کهنه سربازی به نام مایلز پناه می برد. مایلز در این ماجراجویی، علارغم باور نکردن ادعای او برای شاهزاده بودن، نقش نگهبان را برای ادوارد بازی می کند. ادوارد در گشت و گذار در شهر متوجه بی عدالتی های شدید سیستم قضایی می شود و فجایع بسیاری مانند فقر هولناک بسیاری از مردم و اعدام و آتش زدن ناعادلانۀ مردم توسط حکومت را، مشاهده می کند. از طرفی، توم در نقش بازی کردن به عنوان شاهزاده زیاد وارد نیست و درباریان فکر می کنند او مریض شده است. در ادامه، شاه شهر فوت می کند و توم در شرف شاه شدن است که ادوارد سر می رسد…
علارغم اینکه نویسنده این رمان را برای مخاطبین کودک و نوجوان نوشته است، می توان آن را به عنوان یک اثر ادبی ارزشمند در جهت نقد بی عدالتی ها و تبعیض های مختلف در جهان دانست. مارک تواین با نوشتن این رمان سعی کرده است تا به راس های حکومتی این شانس را بدهد که در میان مردم عامه جامعه زندگی کنند و زندگی را، از چشمان آن ها ببینند.
از جمله دیگر آثار مارک تواین که به فارسی ترجمه شده است می توان به رمان های «ماجراهای توم سایر» با ترجمۀ ابوالحسن تهامی (نشر نگاه) و «ماجراهای هاکلبری فین» با ترجمۀ هوشنگ پیرنظر (نشر امیرکبیر) اشاره کرد.
محمد قاضی از جمله مترجمان بسیار خوب و پیشکسوت ایرانی بود که ترجمۀ آثار بزرگی مانند دن کیشوت از سروانتس (نشر ثالث) و زوربای یونانی از نیکوس کازانتزاکیس (نشر خوارزمی) را در کارنامه دارد، این اثر را در انتشارات علمی و فرهنگی ترجمه کرده است.
از دیگر ترجمه های محمد قاضی: قلعه مالویل
جملات زیبای کتاب شاهزاده و گدا
«وقتی پادشاه کوچک، صبح زود از خواب برخاست دید که موش زیرکی بر روی سینه اش خوابیده است. شاهزاده نگاهی به موش کرد و همین که دید حیوان دست و پای خود را جمع کرده و مهیای فرار است زمزمه ای کرد و گفت: "احمق چرا میترسی؟ من هم مثل تو بیچاره ام. من از این که بخواهم تو را اذیت کنم شرم دارم. به علاوه من از دیدار تو باید شاد و ممنون باشم زیرا وقتی پادشاهی تا آن درجه به حضیض ذلت و خواری افتاد و به آن پایه تنزل کرد که موش ها هم به خود اجازه بدهند بر سینه اش بخوابند معنی آن این است که بدبختی و سیه روزی او به آخرین حد رسیده و شاهد بخت و سعادت جز این که خواه ناخواه از خواب گران برخیزد و به روی او بخندد علاجی ندارد."»
«در حینی که پادشاه واقعی، گرسنه و برهنه در نقاط مختلف کشور گاهی با ولگردان می گشت و زمانی با زندانیان معاشر و جلیس بود، توم کانتی یا سلطان دروغین روز به روز از اریکۀ قدرت و عظمت بالاتر می رفت و در مقام خود بیشتر تثبیت می شد. ما هنگامی او را رها کردیم که به زندگی پرتجمل و پر جاه و جلال درباری روز به روز بیشتر خو می گرفت و هرچه در ابتدا به نظرش کسالتبار و غیر قابل تحمل جلوه کرده بود، کم کم مطبوع و دلپذیر می نمود. توم اکنون در مقام سلطنت بجز موجبات شادی و خوشبختی چیزی نمی دید و دیگر از کسی نمی ترسید. ناراحتی خیال و افکار متشتت از ضمیر او رخت بربسته و به جای آن اعتماد به نفس و نظم و آرامشی در افکار و اعمالش پدید آمده بود.»
مفید بود؟
3
1
بیشتر
کمتر