شمع های شبانگاه
شمع های شبانگاه در یک نگاه
:- برگرفته از رمان خاکستر گرم
- اثر ژولت پوزگای نمایشنامهنویس اهل مجار
- نمایش نامهای با ابعاد فلسفی
شمع های شبانگاه
نمایشنامهی «شمعهای شبانگاه»، بر اساس رمان «خاکستر گرم» اثر «شاندور مارائی» نوشته شده است. این نمایشنامه دو پرده ایست و شامل پنج شخصیت با نامهای زیر می باشد. هانری که ژنرالی هفتاد و سهساله است؛ کانراد کاپیتانی هفتاد و سه ساله؛ نی نی دایهی سالدیده که هشتاد و نه سالش است؛ کریستین هنرپیشهای چهل و پنجساله و شکاربان که شصت و پنج سال دارد. نمایش در محل سالن و ناهارخوری یک قصر اتفاق می افتد.
نمایش از جایی آغاز میشود که هانری منتظر یک مهمان است و برای پذیرایی از او تدارک میبیند. مهمان او کانری، دوست قدیمیاش است که با آمدنش، لا به لای دیالوگهایی که با هانری برقرار میکند، بخش زیادی از گذشته مرور میشود. دوران سرباز بودن آنها، ارتباط با خانواده، مفهوم دوستی و عشق، موسیقی و … در ادامهی نمایش افراد دیگری نیز اضافه میشوند و نمایش شکل منسجمتری به خود میگیرد و پیش میرود و در مجموع شکلی فلسفی می یابد.
ژولت پوزگای، نویسندهی این نمایشنامه؛ رئیس بخش نمایش اتحادیهی نویسندگان مجار است. او در حوزهی نمایشنامهنویسی ماهر میباشد و چندین نمایش را تاکنون به روی صحنه برده است. هم چنین پوزگای در جشنوارههای بین المللی به عنوان داور حضور یافته است. نمایشنامهی شمعهای شبانگاه را مینو مشیری ترجمه کرده و سال 1398 انتشارات ثالث آن را به چاپ رسانده است. رمان خاکستر گرم که این نمایشنامه بر اساس آن نوشته شده بود نیز با ترجمهی مینو مشیری در نشر ثالث چاپ شده.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«وقتی مادرم مرد، تو بودی که با پارچهای آغشته به سر که پوست سفید و خیس عرق پیکرش را شستی. من دیدم، تو گذاشتی وارد اتاق شوم و گوشهای بایستم. مادرم فرانسوی بود و هرگز درک نکرد چگونه قسمت او را به این دیار کشانده … پدرم او را این جا آورد. از وین آمده بودند و کم کم کوهها پنهان شده و تا چشم میرفت فقط دشت بود. همین. مادرم از پنجرهی کالسکه بیرون را نگاه میکرد و اشک میریخت. مادرم خیلی گریه میکرد.»
«کشور من دیگر وجود خارجی ندارد، متلاشی شد. کشور من لهستان بود و وین خانهام بود و سربازخانه در شهر، گالیسیا و شوپن. چی از اینها باقی مانده؟ آن چه اینها را به هم متصل میکرد سیمان اسرارآمیزی بود که دیگر بیاثر شده. همه چیز مضمحل شده. دیگر از کشورم فقط یک «احساس» باقی بود. در این صورت باید آن جا را ترک کرد و رفت. رفت به مناطق حاره یا حتی دورتر.»
شمع های شبانگاه
انتشارات ثالث
ژولت پوزگای
مینو مشیری
بزرگسال
رقعی
1398
94
1
تک جلدی
9786004053167
مجارستان