مردن به روایت مرداد
مردن به روایت مرداد در یک نگاه
:- نامزد جایزهی جلال
- اولین اثر مرجان صادقی
- شامل ۱۲ داستان کوتاه
مردن به روایت مرداد
«مردن به روایت مرداد» کتابی شامل دوازده داستان کوتاه به نامهای «برف گرم»، «بونگ ۱»، «بیبی دل»، «حاجی بابا»، «خورشید کوچک»، «کسری دست نوشته»، «مردن به روایت مرداد»، «مرگ مدام»، «ارمله»، «هذیان»، «یک جفت پولک آبی» و «نگهبان» است. هر یک از این داستانها بریدهای از زندگی یک سری افراد است که وجه اشتارکشان مرگ میباشد. در همهی این دوازده داستان، مرگ به گونهای خودش را نشان میدهد و این نمایانگر توانایی نویسنده در پردازش به این موضوع است.
مردم در "مردن به روایت مرداد" اغلب از طبقه متوسط و حتی سنتی هستند که برای چند صفحهای ما را به زندگیشان دعوت میکنند. مرجان صادقی نویسندهی این کتاب، با دنبال کردن موضوعات مورد نظر خودش در دوازده داستان مستقل و اضافه کردن مسئلهی مرگ به هر یک از آنها به شکلی متفاوت، قدرت قلم خود را به رخ کشیده.
مرجان صادقی نویسندهی جوان ایرانی است که پس از کتاب مردن به روایت مرداد به عنوان اولین اثرش، کتابهای «هاسمیک» و «بداهه در لامینور» را نوشته که هر سهی آنها در انتشارات ثالث منتشر شده اند.
نشر ثالث در مجموعهی داستان معاصر ایرانی، بسیار خوب به نویسندههای معاصر میدان داده و آثار برخی از آنان را به چاپ رسانده است. بعضی از کتابهای این مجموعه عبارتاند از: «خیابان ولی عصر تهران» اثر کاوه فولادی نسب | «غریبانه میمیرند» اثر محمد هاشم اکبریانی | «اتلوی تابستانی» اثر نسیبه فضل اللهی | «پانته آ» اثر سید جمال هادیان | «پافیلی» اثر هادی پورابراهیمی | «وقایع نگاری مرگ یک دیوانه» اثر مهدی فروتن | «خبرم را از بادها بگیر» اثر محسن عباسی | «گربهها تصمیم نمیگیرند» اثر ناتاشا امیری | «همسایگی» اثر امین ملکیان.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
صبحی که قاسم رفت سرد نبود، یعنی اندازه شب سرد نبود، ها میکردی نفست پخش میشد، نفس گرمت را میدیدی، قاسم را با اولین قطار فرستاده بودم، حالا که دو شب گذشته بود دلم قرص شده بود که نتوانسته بودند ردش را بزنند، شرط کرده بودیم برویم تا تهش، یکراست میرفت مرز پشت سرش را هم نگاه نمیکرد، گفته بودم خیالش از من جمع باشد، توی چشم هاش که نگاه کردم بار آخری، چیزی توش تکان خورد، اما چکه نکرد. دستم را فشار دادم روی شانهاش گفتم برود، گفتم پشت سرش را هم نگاه نکند، گفتم به خاطر ننه برود به خاطر بابا برود.
درمانده ایستاد، گوش سپرد، دهانش تلخ بود و گلوش انگار زخم، سرفه خشکی کرد، چند قدم پیش رفت و باز با صدای دور کلاغی بر جای ماند، تصویر زن با بچهای روی زانوهاش از پیش چشمش کنار نمیرفت، انگار که زن خودش باشد، تنها مانده و آواره. نمیتوانست چهره آن روز زنش را به یاد بیاورد، بچهاش را سفت چسبانده بود به سینه اش، یا نه جایی گوشه اتاقشان داشت نرم نرم میخواباندش و لالاییاش با صدای ضعیف و مداوم سکههای بیرنگ سربندش درهم آمیخته بود «لاوه، لاوه سیت کنم تا مه درآیه.»
مردن به روایت مرداد
انتشارات ثالث
مرجان صادقی
بزرگسال
رقعی
1398
86
2
تک جلدی
9789643809829
ایران