نقد و بررسی
مسئله اسپینوزا
«مسئلۀ اسپینوزا» یکی دیگر از رمان های مشهورِ نویسنده قهار مکتب اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود)، اروین دی یالوم است. این رمان برای اولین بار در سال 2012 انتشار یافت. این رمان نیز همچون دیگر شاهکارهای ادبی دی یالوم، مانند «وقتی نیچه گریست» و «درمان شوپنهاور»، با استقبال گستردۀ مخاطبین در سراسر جهان، به خصوص در ایران، مواجه شد.
مسئلۀ اسپینوزا روایتی است بسیار جذاب و تازه از زندگی و تفکرات دو تن از افراد برجسته تاریخ: فیلسوفِ نام آشنا «باروخ اسپینوزا» و نظریه پردازِ مشهور آلمانی «آلفرد روزنبرگ». اروین دی یالوم در واقع برای نوشتن این رمان دست به خلاقیتی جذاب زده است. او به صورت یک در میان، فصل های کتابش را به زندگی اسپینوزا و روزنبرگ اختصاص داده است؛ یا به زبان دیگر، مخاطب در فصل های فرد روایتی از باروخ اسپینوزا را می خواند و در فصل های زوج، روایتی از آلفرد روزنبرگ.
این شیوه جذاب دی یالوم تا جایی گسترش می باید که در نقطه عطفی، داستان های این دو شخصیت کاملا در هم تنیده می شوند و مخاطب را حیرت زده نگه می دارد. در نگارش این اثر نه تنها جنبه های فانتزی و ادبیِ برخورد خیالی مشاهیر بزرگ به چشم می خورد، بلکه شاهد استفاده نویسنده از رویدادهای واقعی و حقایق تاریخی در پیشبرد این داستان موازی و دو سویه نیز هستیم.
مسئلۀ اسپینوزا با داستان زندگی اسپینوزا و ملاقات او با دو فرد به نام های «ژاکوب» و «فرانکو» آغاز می شود. ژاکوب برای درخواست کمک و مشاوره به اسپینوزا مراجعه کرده است، تا بلکه اسپینوزا بتواند مشکل بی ایمانی فرانکو را حل کند؛ در واقع فرانکو به همه چیز شک پیدا کرده است و وجود خدا و تمامی اصول مذهبی را زیر سوال برده و از یأس حاصل از آن، دچار بی خوابی و افکار خطرناک شده است.
پس از جریاناتی، بزرگان دین یهود که اسپینوزا را از آینده داران مسلک خود می دانستند، از سخنان او با فرانکو و دیگران با خبر می شوند و احساس خطر می کنند. آن ها تصمیم می گیرند که اسپینوزا را به شدت تنبیه کنند و تا جای ممکن بقیه را از او دور بنمایند؛ و برای این امر، دستور می دهند که دیگران حق برقراری هیچگونه ارتباطی، چه نوشتاری چه کلامی و …، را با اسپینوزا ندارند!
از طرفی دیگر، داستان زندگیِ یکی از تاثیرگذارترین نظریه پردازان حزب نازی، آفرد روزنبرگ شروع می شود. روزنبرگ یکی از طرفداران متعصب حزب ملی گرای آلمان است که به شدت از یهودی ها بیزار است و آن ها را مایه ننگ نژاد برتر آریایی کشورش می داند. روایت زندگی او در این رمان، از زمان دبیرستان رفتنش شروع می شود. او در دبیرستان سخنرانی آتشین و یهودی ستیزانه ای را بیان می کند و در عین حال، قهرمان زندگی خود را «گوته» می نامد.
مدیران مدرسه بعد از شنیدن سخنرانی او، سعی بر نظم دادن به ذهن او می کنند و از او می خواهند که تحقیقی راجع به زندگی «گوته» به عمل آورد. آلفرد روزنبرگ تنها در اینجاست که متوجه می شود که قهرمان زندگی «گوته» کسی نیست جز باروخ اسپینوزا یهودی! و این دو داستان در این نقطه به هم گره می خورند…
اروین دی یالوم استاد بازنشسته روانپزشکی در دانشگاه استنفورد آمریکاست. تخصص او روانشناسی و روانکاو مکتب اگزیستانسیال است و تا قبل از شروع کارِ نویسندگی، فعالیت های گسترده و بسیار مهمی در زمینه آکادمیک انجام داده است. او اولین اثر غیرداستانی خود را تحت عنوان «روان درمانی گروهی» منتشر کرد که با استقبال خوب مخاطبین مواجه شد. دی یالوم نسخه ای جامع و بسیار کاربردی از فلسفه فکری و درمانی خود را در اثر بسیار مشهورش «روان درمانی اگزیستانسیال» جای داده است؛ که مناسب برای مخاطبین عام و خاص است.
دی یالوم در اکثر آثار داستانی خود با بهره گرفتن از شخصیت های بزرگ فلسفه و روانشناسی مانند فریدریش نیچه، باروخ اسپینوزا، آرتور شوپنهاور و زیگموند فروید، روایت های بسیار خواندنی و به یاد ماندنی ای را خلق کرده است. دغدغه اکثر آثار او را می توان مسائلی همچون «وضعیت انسانی»، «انزوا»، «بی معنایی»، «اخلاقیات» و «آزادی» انسان مدرن دانست؛ که طی پیشرفت خط داستانی کتاب ها، راه های مقابله با این معضلات به مخاطب آموزش داده می شود.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از اروین دی یالوم می توان به رمان های «وقتی نیچه گریست»، «درمان شوپنهاور» و «خلق شدگان یک روز» اشاره کرد.
کتاب مسئله اسپینوزا با ترجمه ی بهاره نوبهار می باشد که توسط نشر قطره، منتشر شده است. بهاره نوبهار از جمله مترجمان خوب ایرانی است که ترجمه آثار دیگری همچون «دروغگویی روی مبل» از اروین دی یالوم، «به زندگی قسم» و «کاش کنارم بودی» از رنه کارلینو را نیز، در کارنامه ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب مسئله اسپینوزا می خوانیم:
شهرت شامل عقاید دیگران می شه و نیازمند اینه که طبق خواستهۀ دیگران زندگی کنیم. برای دستیابی و نگه داری شهرت، باید چیزی که دیگران می پسندن، بپسندیم و از هرچی دوری می کنن، دوری کنیم. بنابراین از زندگی با شهرت یا زندگی سیاستمدارانه فرار کنین. اون یک تلهست. هرچی بیشتر به دست بیاریم بیشتر می خوایم و وقتی میل و اشتیاقمون برآورده نشه، غم مون بیشتر میشه. دوستان به من گوش کنین. اگه خواهان رستگاری هستین، زندگی خودتون رو با تلاش برای چیزی که بهش احتیاج ندارین، تلف نکنین.
فرانکو: خدا کجا بود وقتی پدرم را بر چوبه مرگ سوزاندند؟ و به چه دلیل؟ چه کسی به چنین خدای نامهربانی نیاز دارد؟
بنتو: من معتقدم این مسئله ریشه در خطایی جامع و بنیادی دارد، خطای فرض خداوند به صورت موجودی زنده، موجودی متفکر، موجودی شبیه ما، موجودی که مانند ما فکر می کند و موجودی که درباره ما فکر می کند.
زنوفان: اگر گاوها و شیرها و اسبها دستانی داشتند که می توانستند با آن ها تصویرهایی حکاکی کنند، ممکن بود خدا را به شکل خود طراحی کنند و به او بدنی شبیه بدن خود بدهند. معتقدم اگر امکان داشت که مثلث ها فکر کنند، ممکن بود خدایی با ظاهر و ویژگی های مثلث بسازند یا دایره ها ممکن بود…
اگر در میانِ مردمی هستم که به هیچ عنوان با طبیعت و سرشت من سازگار نیستند، به دشواری خواهم توانست بدون تغییرِ بزرگی در خود، خود را با آن ها وفق بدهم. فقط انسان های آزاد حقیقتا برای یکدیگر مفید هستند و می توانند دوستی های حقیقی شکل بدهند. آشکار است که هر کسی می تواند با مهم ترین حق طبیعی خود یعنی با استفاده از خردمندی محض، تصمیم بگیرد چگونه به روشی زندگی کند که به او اجازه شکوفایی بدهد.
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر