نقد و بررسی
نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید
کتاب «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید» نام یک رمان موفق در ژانر روانشناسانه، با محوریت مذهب و متافیزیک می باشد که نویسنده، روزنامه نگار، موسیقی دان، مجری رادیویی و نمایشنامه نویس مشهور آمریکایی میچ آلبوم آن را به رشته تحریر درآورده است. این رمان برای اولین بار در سال ۲۰۱۸ چاپ و وارد بازار نشر شد؛ و در حقیقت در دنباله رمان «پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید» نوشته شده است. این کتاب هم اکنون، چهارمین کتاب محبوب از این نویسنده سرشناس در سراسر دنیا تلقی می شود. میچ آلبوم برای نگارش این رمان جایزه «ویلبر ۲۰۱۹» از شورای ارتباطات مذهبی را کسب کرد. در ایران نیز به علت محبوبیت و شهرت قبلی کتاب های آلبوم، این رمان توسط چندین مترجم و انتشارات ترجمه و چاپ شده و به دست هواداران رسید. یکی از بهترین و موفق ترین ترجمه ها از این اثر توسط خانم ماندانا قهرمانلو صورت گرفت و انتشارات قطره اقدام به انتشار آن کرده است.
رمان «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید » در دنباله رمان «پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید»، نوشته شده است. در کتاب قبلی، مردی به نام «ادی»، که کارگر شهر بازی بود، طی اقدام فداکارانه اش جان «آنی» پنج ساله را نجات داد اما زندگی خودش پایان گرفت. ادی در زندگی پس از مرگ خود، با پنج نفر ملاقات کرد که بر زندگی او بر روی زمین به شکل های مختلف تأثیر گذاشته بودند. حالا بعد از گذشت سال ها، آلبوم با نگارش رمان بعدی خود، دنباله داستان تصادفی را روایت می کند که منجر به مرگ ادی و معلولیت آنی شد. در این رمان خواننده متوجه می شود که در حادثه شهر بازی، دست آنی نیز قطع شده و او از حادثه مرگ ادی بی خبر بوده است. پس از حادثه، مادر آنی او را به مدرسه ای جدید می فرستد که در آن مورد آزار دیگران قرار می گیرد. آنی آن جا هیچ دوستی ندارد به جز پسری به نام «پائولو». اما خانواده پائولو خیلی زود از آن جا نقل مکان می کنند و آنی معلول دوباره تنها می شود. پس از سال ها آنی که حالا پرستار شده است، یک روز در حال قدم زدن در سالن بیمارستان، پائولو دوست گمشده خود را در میان یک کارگران ساختمان می بیند. این دو به سرعت دوستی خود را از سر گرفته، عاشق شده و ازدواج می کنند. اما صبح روز قبل از عروسی شان حادثه ای غیرمترقبه انتظار آنی را می کشد…
مانند همه کتاب های میچ آلبوم، رمان «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید» بر پیچیدگی ها و شگفتی های زندگی و غیر منتظره بودن آن تاکید دارد. آلبوم در این رمان، امید را در قالب داستانی جادویی درباره زندگی، مرگ و زندگی دوباره، ارائه داده است. برای بسیاری از طرفداران سبک خاص آلبوم، این کتاب، داستانی از بقا (حتی پس از مرگ) و رستگاری دارد که این پیام را منتقل می کند که یک پایان گاهی اوقات می تواند یک شروع مجدد باشد. موضوعِ محوری این کتاب و کتاب قبلی این سری، ارزش زندگی است. نویسنده در این رمان درس های ارزشمندی از زندگی را در قالب یک داستان تراژیک مطرح کرده است که دارای عمقی معنوی نیز می باشند. او در این داستان نه تنها بر روح زندگی و تأمل درباره معنای آن تمرکز کرده است، بلکه با تعریف کردن خرده داستان هایی از روابط شخصی و خانوادگی کاراکتر ها، پیام های روانشناختی، تربیتی و اخلاقی قابل توجه و مفید بسیاری را نیز منتقل می کند. آلبوم در این رمان به خواننده اش یادآوری کرده که زندگی یک سفر غیر قابل پیش بینی بوده و هر لحظه اش بسیار اهمیت دارد. با وجود این که این کتاب در ادامه کتاب «پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید» نوشته شده است، اما برای درک آن احتیاجی به خواندن اولین کتاب نیست و بدون آن نیز می توان داستان را دنبال کرد.
میچ آلبوم سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا متولد شد. او دبیرستان را در جنوب نیوجرسی گذراند و برای لیسانس جامعه شناسی به دانشگاه برندیس در ماساچوست رفت. او کار نویسندگی خود را با نوشتن برای بخش ورزشی آغاز کرد و پس از آن به شهرت ملی رسید. آلبوم نویسنده کتاب های تخیلی، داستانی و آثار غیر داستانی متعددی است که تاکنون بیش از چهل میلیون نسخه فروخته و به بیش از 47 زبان در سراسر جهان ترجمه شده اند. او بار ها موفق به کسب عنوان پرفروش ترین نویسنده نیویورک تایمز شده است و آثاری از جمله «سه شنبه ها با موری» را در کارنامه حرفه ای خود دارد که جزو پرفروش ترین خاطرات تمام دوران ها به شمار می رود، و برای چهار سال متوالی در صدر فهرست برترین کتاب ها جای داشت. آلبوم تا به امروز به نوشتن ادامه داده و همچنان به دنیای ادبی و رسانه های عمومی نظیر تلویزیون و رادیو کمک های زیادی می کند. از جمله مهم ترین کتاب های این نویسنده می توان به عناوین «غریبه ای در قایق نجات» با ترجمۀ مندی نجات و «سیم های سحر آمیز فرانکی پرستو» با ترجمۀ ماندانا قهرمانلو اشاره کرد.
خانم ماندانا قهرمانلو (۱۳۵۲) مترجم کتاب «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید»، ترجمه کتاب های دیگری از جمله عناوین «یافتن چیکا؛ دختربچه، زمین لرزه، آفرینش خانواده» اثر میچ آلبوم، «تلفن همراه» اثر استیون کینگ، «خانه مرگ» اثر آر. ال. استاین و «شطرنج در برابر آینه» اثر ماسیمو بونتمپلی را در کارنامه حرفه ای خود دارند.
در بخش هایی از کتاب «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید» می خوانیم:
«ما امروز اینجا جمع شده ایم…» اگر می دانستید که قرار است به زودی بمیرید، آخرین ساعت های عمرتان را چگونه سپری می کردید؟ آنی که نمی دانست، آخرین ساعات عمرش را صرف ازدواج کرد. اسم نامزدش پائولو بود. چشمان آبی کمرنگ داشت، به رنگ آب استخر با عمق کم؛ و مو های پرپشتش سیاه کشمشی بود. آنی در ایام گذشته در دبستان با آشنا شد، در حین بازی جفتک چارکش روی زمین بازی آسفالت. آنی شاگرد جدید و خجالتی و گوشه گیری بود. در حالی که سرش را پایین می آورد، برای خودش تکرار می کرد، کاشکی می تونستم ناپدید بشم. بعد پسر بچه ای دستانش را به طرف پایین روی شانه های او هل داد و جلویش فرود آمد، مثل بسته که سقوط کرده باشد. پسر لبخند زنان گفت: «سلام، من پائولو هستم.» و کاکل موهایش روی پیشانی اش افتاد. و ناگهان آنی نخواست که جایی برود.
آن روز، آنی از کنار کلی سگ رد شد که یا نجاتشان داده یا رهایشان کرده بودند. سگ ها را تماشا می کرد که جست می زدند و به در قفس ها پنجه می کشیدند. مسئول جان پناه گفت که آنی می تواند سگ دلخواهش را انتخاب کند، بنابراین، آنی با دقت حیوان ها را بررسی می کرد. با کلی سگ بازی کرد و آنها اجازه داد تا گونه ها و انگشتانش را بلیسند. در انتهای یک ردیف، آنی قفسی را دید که داخلش سه تا توله سگ سفید و کاکائویی بودند. دو توله سگ به طرف در دویدند و روی پاهای شان بلند شدند و پارس کردند. سومی که عقب قفس مانده بود، قیفی پلاستیکی دور گردنش داشت. آنی پرسید: «اون چیه؟» آن زن گفت: «طوق الیزابتی. باعث میشه که سگ گاز نگیره یا لیس نزنه.»
ادی به پایین نگاه کرد، گویی نمی توانست مشاهده کند. دختر بچه ای به آرامی از میان شعله های آتش بیرون آمد. صورت دارچینی و موهایی به رنگ آلو قرمز داشت. دختر بچه آتش گرفته بود و شعله ها داشت پوستش را می کند. راه رفت و کنار ادی آمد؛ شعله ها جلز ولز کنان گر گرفت و باعث شد که صورت و پوستش بدجوری بسوزد. دختر بچه دست در دست ادی گذاشت. ادی به آرامی گفت: «این تالائه. وقتی اون آلونک رو آتیش زدم، تالا داشت اونجا قایم می شد.» او به آنی چشم دوخت. ادی گفت: «اون به خاطر من توی بهشته.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر