نقد و بررسی
هومو فابر
هومو فابر رمان بسیار تاثیرگذاری است که در سال 1957 منتشر شد و ماکس فریش را، در کنار نمایشنامه نویسی، به عنوان یکی از رمان نویسان بزرگ قرن بیستم در سراسر دنیا مشهور کرد. ماکس فریش نویسنده سرشناس سوئیسی بود که در سال های 1973 و 1986 موفق به دریافت جایزۀ بزرگ شیلر و جایزۀ معتبر و بین المللی نوساد شد. نام او را اغلب در کنار نام دیگر نویسندۀ بزرگ نسل او، یعنی فریدریش دورنمات، می آورند.
ماکس فریش این مشهورترین رمان خود را، به شیوه دفتر خاطرات خود و از زبان راوی اول شخص نوشته است. این نویسنده با چنان چیره دستی خاصی کلمات را برای بیان حال قهرمان داستانش انتخاب کرده است که، مخاطب به راحتی می تواند حالات مختلف شخصیت اصلی را متوجه شود و حتی، چهرۀ او را نیز مجسم کنند. یادداشت های قهرمان این داستان شبیه تلگرام است و اغلب جملات آن فعل ندارد. ماکس فریش این ویژگی را، تعمداً به دلیل عدم نظام مندی زبان دنیای صنعتی معاصر، اجرا کرده است.
شخصیت اصلی این رمان مهندسی به نام والتر فابر است که به سراسر اروپا و آمریکا، به نمایندگی از سازمان یونسکو، سفر می کند. او به سرنوشت و تقدیر، دنیای دیگر، روح و به طور کلی به تمامی چیزهای ناملموس اعتقادی ندارد. او تنها به ریاضیات و آمار اعتقاد دارد و دنیا را از دریچۀ اعداد و ارقام نظاره می کند. او سرنوشت را مجموعه ای از احتمالات آماری می داند که قابل محاسبه و پیش بینی هستند و انسان را، موجودی می داند که می تواند با علم و منطق، سرنوشت خود را مشخص کند. اما نویسنده این رمان را سراسر آکنده کرده است از اتفاقات نامترقبه!
والتر فابر ابتدا عاشق دختری به نام هانا می شود و بعد از مدتی به امید اینکه هانا قبول می کند از او درخواست ازدواج می کند اما هانا با تردید برخورد می کند. این اتفاق باعث می شود تا فابر از هانا جدا شده و قول سقط جنین را از هانا بگیرد و به سفر برود. در حین سفر به صورت اضطراری با هواپیما جایی در بیابان پیاده می شود که ناگهان، برادر دوست خود را که چندین سال است از او خبری نداشته را می بیند. والتر به همراه او به سراغ رفیق خود می رود اما وقتی می رسند، رفیق او خودکشی کرده است.
بعد از مدتی والتر با دختری به نام زابت آشنا می شود که پس از سپری کردن کلی ماجرای جالب، متوجه می شود که دختر اوست. روزی ماری دختر او را نیش می زند و او طی اتفاقاتی هانا، مادر زابت، را می بیند اما دخترش تلف می شود. حال خود والتر نیز به سرطان معده دچار است و باید دید آیا هنوز به دنیا فقط به دیدۀ منطق و علم نگاه می کند یا خیر…
بیشتر نوشته های ماکس فریش به مسائلی همچون هویّت، فردیّت، مسئولیت های انسانی، اخلاقیات و تعهد های سیاسی می پردازد. درون مایۀ نوشته های داستانی او نیز فلسفی و تحلیلی است. استفاده از کنایه و آیرونی یکی از ویژگی های سبک خاصِ پساجنگ جهانی او می باشد. نام رمان حاضر نیز ریشه ای فلسفی و جامعه شناسانه دارد.
«هومو فابر» در ایران بیشتر به صنعت زده شناخته می شود اما این اصطلاح مفهوم آن را نمی رساند. در واقع هومو فابر در معنای لغوی به معنای «انسان عملگرا» است که از دوران باستان استفاده می شده است اما، ماکس فریش به همراه هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مشهور، به این اصطلاح مفهوم فلسفی تازه ای بخشیدند. این دو شخص، در ادامۀ نظریه تکاملی داروین، انسان را حیوانی تکامل یافته می دانستند و آن را «حیوان ابزار ساز» یا «حیوان عمل گرا» نامیدند.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از ماکس فریش می توان به نمایشنامه «آندورا» با ترجمۀ حمید سمندریان (نشر قطره) و رمان «اشتیلر» با ترجمۀ علی اصغر حداد (نشر ماهی) اشاره کرد.
حسن نقره چی از مترجمان خوب ایرانی است که ترجمۀ رمان هایی مانند «آبروی از دست رفتۀ کاترینا بلوم» از هاینریش بُل (نشر نیلوفر) و «دکتر فاستوس» از توماس مان (نشر نیلوفر) را در کارنامۀ ادبی خود دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«دم اسبی اش را گرفتم و کشیدم، اما تحمل نمی کردم. من هم از این که دیگر تنها نیستم، رضایت نداشتم. اما کاری هم از دست کسی برنمی آمد. حتی وقتی هم که آن مرد باشد تصور مسخره اش: تو مردی. ظاهراً توقع داشت من بلند شوم و سنگ بیندازم و مثل کولی ها مردم را فراری بدهم. او خیلی جدی از من مایوس شده بود. آیا فقط یک طفل نبود که من به چشم زن به او نگاه می کردم و یا یک زن بود که من با او رفتاری همچون کودکان داشتم؟ خودم هم واقعیت را نمی دانم.
گفت: "به نظر من این جا جای ماست."»
«خدای مهربان تعادل جمعیت را از طریق بیماری های واگیردار انجام می داد. ما این اسلحه را از دست او گرفتیم. در نتیجه باید انفجار جمعیت را هم مانع شویم. نباید از این بابت هیچ عذاب وجدانی پیدا کنیم. برعکس انسان باید عاقلانه عمل کند و خودش جمعیت را تنظیم کند. اگر چنین عمل نکنیم، جای امراض مسری را باید با جنگ عوض کنیم. خیال پردازی رمانتیک را باید بس کرد. کسی که سقط جنین را از اصل رد می کند، رمانتیک و غیرمسئول است. روشن است که نباید این موضوع را به حساب بی مبالاتی و بی بند و باری گذاشت. اما اساسا باید حقایق را نصب العین خود قرار دهیم. برای نمونه این حقیقت را که اصالت وجود آدمی در نهایت فقط یک مادهی خام نیست. در کشورهای فاشیستی هم چنین در فرانسه در مورد ازدیاد جمعیت حکومت ها عوام فریبی می کنند.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر