ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد در یک نگاه
:- توصیفی از زندگی های به ظاهر شاد و در باطن پوچ
- شناختن ارزش عشق حقیقی و توانایی عشق ورزیدن
- پرده برداشتن از اسرار بیماری های روانی
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
«ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» کتابی است که به قلم نویسندۀ برزیلی مشهور، پائولو کوئیلو، در سال 1998 نوشته شده است. این نویسندۀ مشهور که قبل تر با آثاری همچون «کیمیاگر» معروف شده بود، این بار در کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، خواننده را با داستان خودکشی ها، بیمارستان های روانی، افسردگی های رایج در دنیا و… آشنا می سازد. رمان ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، داستان دختری است که 24 سال سن دارد. روزی که «ورونیکا» مجله ای را ورق می زد که در یکی از صفحاتش از مردم پرسیده بودند که آیا می دانند اسلوونی کجاست، شاید نمی دانست که قرار است چنین تصمیم دشواری بگیرد. او با خواندن این سؤال تصمیم به خودکشی می گیرد. قبل از آن هم بر آن می شود تا با نوشتن نامه ای به سردبیر آن مجله، به او گوشزد کند که مردم نمی دانند اسلوونی کجاست و این دلیل خودکشی اش است. او تعداد بسیار زیادی قرص خواب را یکجا می خورد و بیهوش می شود. بعد از انتقال او به بیمارستان، به کما می رود، اما هرگز نمی میرد. او تنها دچار بیماری قلبی می شود و حالا مجبور است با این مشکلات تازه کنار بیاید. او به علت تصمیم به خودکشی به بیمارستان روانی منتقل می شود. بعد از معاینه ها و مشاوره های بسیار متوجه می شوند که او زندگی کامل و شادی داشته و در واقع هیچ دلیلی برای خودکشی کردن نداشته است؛ اما ورونیکا اعتراف می کند که با وجود امکانات بسیار در زندگی اش، هرگز شادی درونی را تجربه نکرده است. پزشکان بیمارستان روانی معتقدند که او قرار نیست مدت زیاد زنده بماند. اما این حرف ورونیکا را تشویق می کند که بیشتر زندگی کند، بیشتر عشق بورزد و از هر چیز کوچک و بزرگی لذت وافر ببرد. او در این بیمارستان با افراد زیادی آشنا می شود که بیماری های گوناگونی دارد. در این داستان ورونیکا حتی عشق را تجربه می کند و لذت آن را می چشد.
پائولو کوئیلو در 22 فصل این کتاب علاوه بر روایت کردن داستان این خودکشی، از مسائل اجتماعی که منجر به چنین تصمیماتی می شود نیز سخن می گوید و خواننده را با آنان آشنا می سازد. تا کنون آثار هنری متعددی از جمله یک فیلم سینمایی و دو قطعۀ موسیقی بر اساس داستان این کتاب ساخته شده است که نشان از اهمیت این اثر دارد.
پائولو کوئیلو، نویسندۀ کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، اصالتا اهل شهر ریودوژانیرو در برزیل است. او یکی از مجبوب ترین نویسندگان آمریکای لاتین است. وی از کودکی به نویسندگی علاقه مند بود، اما مخالفت های والدینش باعث شد که در سال هایی از این علاقه دست بکشد. او حتی مدتی هم در بیمارستان روانی بستری بود. بعد از مرخص شدنش از بیمارستان، اولین اثر خود را با نام «آرشیوهای جهنم» در سال 1982 منتشر کرد. از آثار دیگر او می توان به کتاب های «والکری ها»، «زهیر»، «سفرها»، «چون رود جاری باش»، «عشق» و «الف» اشاره کرد. عمدۀ آثار کوئیلو در زمینۀ روانشناسی و خودیاروری است.
حسین نعیمی، مترجم کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، از مترجمان خوب ایرانی است که بیشتر به کار ترجمۀ آثار پائولو کوئیلو پرداخته است. «سلحشور نور»، «کیمیاگر» و «کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم» از آثار دیگر پائولو کوئیلو که به همت وی ترجمه شده و در دسترس علاقه مندان به این نویسنده قرار گرفته است.
نشر ثالث در زمینۀ چاپ و نشر کتاب فعالیت دارد و از سال 1375 فعالیت خود را آغاز کرده است. بیشتر کتاب های چاپ شده توسط نشر ثالث در حوزۀ علوم انسانی هستند. این نشر در سال های اخیر به چاپ رمان های برتر ملل همسایه، از جمله کردستانِ عراق اهتمام خاصی ورزیده است. کتب تاریخی، داستان کوتاه، شعر فارسی و ترجمه، مصاحبه و… از چاپ کرده های این نشر به شمار می آید. «نخل و همسایه ها» نوشتۀ غائب طعمه فرمان و با ترجمۀ معانی شعبانی، «صدر اعظم» نوشتۀکاتی مارتون و با ترجمۀ سعید کلاتی، «اتللو» نوشتۀ ویلیام شکسپیر و با ترجمۀ عبدالحسین نوشین از آثار منشتر شده توسط نشر ثالث است.
در بخش هایی از کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد می خوانیم:
خودکشی با اسلحه، پریدن از روی ساختمانی بلند، خود را به دار آویختن، هیچ یک از این راه حل ها با روحیۀ لطیف زنانۀ او جور نبود. زن هایی که تصمیم دارند خودکشی کنند، از روش های پراحساس تری استفاده می کنند مثل بریدن مچ دست یا خوردن تعداد زیادی قرص خواب آور. شاهزاده خانم های مطرود و هنرپیشه های هالیوود، نمونه های بسیاری از این انواع را فراهم آورده اند. ورونیکا می دانست که زندگی همواره منتظر لحظۀ مناسب اقدام است. و اینچنین هم شد. دو نفر از دوستانش در پاسخ به شکایت او از بی خوابی، هریک دو بسته داروی قوی خواب آور، که بیشتر مورد استفادۀ نوازنده های باشگاه های شبانه بود، در اختیارش نهادند. ورونیکا یک هفته آن چهار بسته را روی میز کنار تخت خوابش گذاشته بود و به استقبال مرگ قریب الوقوع می رفت (کاملا بدون هرگونه احساسی) و با آنچه مردم زندگی می نامیدند، وداع می کرد. حالا وقتش رسیده بود؛ خوشحال بود که همۀ این مراحل را پیموده است، و حوصله اش سر رفته بود چون نمی دانست با آن وقت کم باقی مانده چه کند.
آگاهی از مرگ، ما را تشویق می کند تا شدیدتر زندگی کنیم.
هیچ کس قادر به قضاوت این امور نیست. هر کس خودش وسعتِ رنجی را که می برد می داند و همین طور، از میزان پوچی زندگی اش باخبر است. ورونیکا می خواست موضوع را باز کند و درباره اش توضیح بدهد. اما لوله ی پلاستیکی داخل دهان راه گلویش را بسته بود. زن به کمکش آمد و او را دید که روی بدن به تخت بسته شده و محصور شده اش در میان لوله ها دولا شده است. تمام بدنش را لوله ها پوشانده بودند؛ لوله هایی که برخلاف میل باطنی اش در برابر مرگ از بدنش محافظت می کردند.
سرش را به شدت به اطراف تکان می داد و با چشمانش التماس می کرد که لوله ها را بردارند و اجازه دهند که در آرامش بمیرد. زن گفت: «تو ناراحتی. نمی دونم به خاطر پشیمانی از کاریه که کردی یا بازم می خوای بمیری؛ برام مهم نیست! چیزی که برای من اهمیت داره عمل به وظیفمه. من دستور دارم اگه بیماری به هم بریزه، لازمه بهش آرامبخش بدم.»
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
انتشارات ثالث
پائولو کوئیلو
حسین نعیمی
بزرگسال
درام
رئالیسم
رقعی
1399
246
20
تک جلدی
9789647230742
برزیل