نقد و بررسی
پرسش های بوطیقای داستایفسکی
کتاب «پرسش های بوطیقای داستایفسکی» یکی از کتاب های تحلیلی شناخته شده از مخاییل باختین است که برای اولین بار در سال 1963 به زبان روسی و در سال 1984، به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شد. میخاییل باختین فیلسوف، منتقد ادبی و مقاله نویس روسی بود که بر روی نظریۀ ادبی، اخلاقیات و فلسفۀ زبان کار می کرد.
آثار متنوع این فیلسوف بزرگ بر نویسندگان ادبیات داستانی و غیر داستانی بعد خود تاثیر بسیاری داشته است؛ چنانکه بسیاری از مکتب های ادبی، فلسفی و سیاسی مانند مارکسیسم تحت تاثیر نوشته های او قرار گرفتند. آثار باختین را می توان در زمینه های تاریخی، نقد ادبی، جامعه شناسی، فلسفه و روان شناسی و یا تلفیق چندین مورد از این زمینه ها دسته بندی کرد.
کتاب پرسش های بوطیقای داستایفسکی به یادداشتی از مترجم، مقدمه ای مفصل و بسیار خواندنی از حسین پاینده بر کتاب و آرای میخاییل باختین، مقدمه ای از باختین برای کتاب، پنج فصل و دو پیوست که شامل متن های حذف شده و اصلاح شده نویسنده در ویرایش های مختلف کتاب است، تقسیم می شود:
- فصل اول: رمان چند آوایی داستایفسکی و پردازش آن در ادبیات انتقادی
- فصل دوم: قهرمان، و موضع مولف در قبال قهرمان در هنر داستایفسکی
- فصل سوم: ایده در آثار داستایفسکی
- فصل چهارم: ویژگی های ژانر و ترکیبِ نگارشِ پیرنگ در آثار داستایفسکی
- فصل پنجم: سخن در آثار داستایفسکی
میخاییل باختین در کتاب پرسش های بوطیقای داستایفسکی، سراغ نویسندۀ بسیار بزرگ دورۀ طلایی ادبیات روسیه، فئودور داستایفسکی رفته است. بسیاری از منتقدان این کتاب را اساسی ترین کتاب در زمینه مطالعۀ آثار، سبک و درون مایۀ آثار داستایفسکی می دانند.
میخاییل باختین داستایفسکی را یکی از بزرگترین نوآوران در زمینه ادبیات داستانی و «هنرِ ادبی» می داند. باختین با استفاده از اصطلاحاتی بدیع مانند «تکنیک چند آوایی» و «کارناوال گرایی» در آثار داستایفسکی، سعی بر تبیین هنر و ذوق منحصر به فرد داستایفسکی در زمانۀ خود را دارد.
او بر خلاف بسیاری دیگر از منتقدان ادبی، معتقد است که آثار داستایفسکی را نباید فقط از دید درون گویی ها و واگویی های شخصیت های اصلی آن بررسی کرد؛ چیزهایی که در نگاه اول در آثار او خاص و فوق العاده جلوه می کنند. او معتقد بود که در کنار چیرۀ دستی داستایفسکی در سبک مونولوگ (تک گویی) در داستان سرایی، وجه چند آوایی (چند راوی گری) آثار او نیز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در واقع، باختین معتقد بود که داستایفسکی که خود از مبدعین سبک تک گویی های درونی است، با استفاده از این تکنیک، نوعی چند آوایی کلی را برای راوی های متعدد داستان هایش (به خصوص رمان های بزرگ اش) پدید آورده است.
در فصول بعدی باختین ادعا می کند که داستایفسکی به شخصیت های داستانی اش به عنوان یک شخص یا کاراکتری مشخص علاقه ای ندارد و بیشتر توجه خود را به اتفاقاتی که در درون ذهن اشخاص می افتاد و دگرگونی های بیرونی که باعث نوعی انقلاب درون آن ها می شود، اختصاص داده است.
باختین می گوید در آثار داستایفسکی گفتمان های شخصیت ها راجع به خودش، به مانند گفتمان آن ها راجع به دنیا است. در واقع باختین معتقد است نوعی «جوشِ (تلفیق) هنری» میان زندگی شخصی کاراکترهای داستان های داستایفسکی با زندگی در مقیاس جهانی رخ داده است.
این موارد تنها قسمت بسیاری کوچکی از ویژگی های منحصر به فرد این اثر است. این موارد از جمله دلایلی که این کتاب را، برای کسانی که به فئودور داستایفسکی، آثارش و یا به طور کلی به ادبیات دوران طلایی روسی علاقه دارند، خواندنی و مهم می کند.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از میخاییل باختین به فارسی، می توان به کتاب های «زیبایی شناسی و نظریه رمان» با ترجمۀ کتایون شهپرراد و «تو نخواهی کشت» با ترجمۀ مهدی امیرخانلو اشاره کرد.
کتاب پرسش های بوطیقای داستایفسکی توسط سعید صلح جو به فارسی ترجمه و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
در بخش هایی از کتاب پرسش های بوطیقای داستایفسکی می خوانیم:
نخستین برداشتی که از هرگونه آشنایی با نوشتارهای پرشمار درباره ی داستایفسکی حاصل می شود این است که فرد نه با یک مولف -هنرمندِ واحد که رمان ها و داستان هایی نوشته است- که با تعدادی گزاره ی فلسفی از جانب چندین مولف -اندیشمند، راسکلنیکوف، میشکین، ستاوروگین، ایوان کارامازوف، مفتش اعظم و دیگران- سروکار دارد. اثر داستایفسکی، برای اندیشیدن انتقادی، به زنجیره ای از مواضعِ فلسفیِ ناهمگون و متناقض تجزیه می شود که هرکدام از سوی این یا آن شخصِ اثر پشتیبانی می شود. در میانه ی این دیدگاه ها نیز دیدگاه های فلسفی خود مولف -اما نه هرگز از جایگاهی برتر- به چشم می آیند. در نظر برخی پژوهشگران، آوای داستایفسکی با آوای این یا آن شخصِ اثر او در می آمیزد؛ در نظر برخی، آوای او تلفیقِ شگفت آورِ همه ی این آواهای ایدئولوژیک است؛ اما در نظر برخی دیگر، آوای داستایفسکی در واقع تحت الشعاع همه ی آواهای دیگر قرار می گیرد.
پیرنگ رمان زندگی نامه ای، مناسب قهرمان داستایفسکی نیست، زیرا چنین پیرنگی کاملا بر پایه ی قطعیت اجتماعی و سرشتیِ قهرمان و تن یافتگیِ کامل او در زندگی استوار است. در این سنخ رمان، باید یگانگیِ اندام وار و ژرفی بین سرشت قهرمان و پیرنگ زندگی او برقرار باشد. رمان زندگی نامه ای بر پایه ی این یگانگی ساخته می شود و قهرمان و جهان ابژکتیو پیرامون او باید از یک جزء ساخته شوند. اما قهرمان داستایفسکی این گونه تن یافته نمی شود و نمی تواند این گونه تن یافته شود. او نمی تواند یک پیرنگ زندگی نامه ای معمولی داشته باشد. این امر سبب می شود که خود قهرمانان، در رویای پُر تب و تاب تن یافتن، آرزو کنند خود را به یکی از پیرنگ های عادی زندگی پیوند دهند. آرزوی «خیالباف» برای تن یافتگی که زاییده ی ایده ی «مرد زیرزمینی» و «قهرمان یک خانواده ی تصادفی» است، یکی از مضامین مهم آثار داستایفسکی است.
داستایفسکی کار خود را با فرم نامه نگارانه ی کلامِ بازشکستی آغاز کرد. او درباره ی بیچارگان خطاب به برادرش نوشت: «آنها عادت کرده اند در هرچیزی صورت چیز دیگری را ببینند؛ من صورتم را نشان نداده ام. حتی به ذهنشان هم خطور نمی کند این دیووشکین است که سخن می گوید نه من، و اینکه دیووشکین نمی تواند به شیوه ای دیگر سخن بگوید. آنها رمان را پُرگویانه خواهند یافت، اما حتی یک کلام زائد نیز در آن وجود ندارد.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر