نقد و بررسی
کفش باز
کتاب «کفش باز» با عنوان فرعی «خاطرات بنیانگذار نایکی» یک کتاب انگیزشی در حوزه خودیاری و مدیریت است که در قالب خود زندگی نامه نوشته شده است. نویسنده کتاب آقای فیل نایت، یکی از بزرگ ترین و ثروتمند ترین و سرسخت ترین کارآفرینان جهان می باشد که در سال ۲۰۱۶ اقدام به انتشار خاطرات خود از تاسیس شرکت تولید کفش نایکی نمود.
کفش باز در مدت کوتاهی پس از انتشار، مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفت و نظر مثبت آن ها را جلب کرد. به طوری که در همان اولین سال انتشارش به عنوان بهترین کتاب مدیریتی سایت آمازون انتخاب شد. این کتاب همچنین مورد توجه کارآفرینان برتر جهان همچون «وارن بافت»، سومین فرد ثروتمند جهان و سرمایه گذار بزرگ بورس، و «بیل گیتس»، ثروتمند ترین فرد جهان و بنیانگذار شرکت مایکروسافت، قرار گرفته و به عنوان یکی از کتاب های محبوب آن ها معرفی شده است.
در سال ۲۰۱۸ نیویورک تایمز کتاب کفش باز را به عنوان پنجمین کتاب تجاری پرفروش خود در لیست پرفروش ترین های سال جای داد و کمپانی نتفلیکس نیز در همان سال تصمیم به ساخت اقتباسی سینمایی از این کتاب بیوگرافی فوق العاده زیبا گرفت. کفش باز از دیدگاه منتقدین در فهرست «کتاب هایی که زندگی تان را دگرگون خواهند کرد» جای دارد. خاطرات بنیانگذار نایکی، در جهان به زبان های بسیاری ترجمه و خوانده شده است؛ در ایران نیز استقبال از این کتاب به اندازه ای زیاد بود که در سال ۱۴۰۰ به چاپ پنجاه و دوم رسیده است.
کفش باز کتاب خاطرات آقای فیل نایت، خالق کمپانی جهانی و بسیار معروف تولید کفش نایکی است که توسط خود او نوشته شده است. او در این کتاب برای خوانندگان ماجراهایی که منجر به تولد این برند جهانی شد، چالش ها، حواشی کارهایش، و فراز و فرود زندگی تجاری اش را بازگو می کند. این داستان مردی است که در ۲۴ سالگی تصمیم گرفت تجارت مستقل خود را بنا نهد، در جهان سفر کرد، از شکست نترسید و در نهایت تبدیل به یکی از بزرگترین غول های افسانه ای تجارت جهان شد.
با خواندن این کتاب خواننده می فهمد که آقای فیل نایت برای ساخت شرکت بزرگش چه مسیری را طی کرد و چرا کمپانی نایکی، این شد. او در این کتاب این ایده را مطرح می کند که برای رسیدن به بالاترین حد موفقیت تنها دو فاکتور اساسی مورد نیاز است: تلاش بسیار زیاد و قدرت ریسک کردن.
کتاب حاضر به ترتیب زمانی تنظیم شده و دو بخش اصلی دارد. در بخش اول که خاطرات سال های ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۵ را روایت می کند، داستان تولد شرکت ربان آبی و سپس شروع فعالیت های شرکت نایکی است. و بخش دوم به سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ می پردازد که داستان اوج گرفتن کار آقای نایت و در نهایت عمومی شدن سهام شرکت و در آخر بازنشستگی اش را تعریف می کند. در آخرین فصل کتاب کفش باز با عنوان «شب» نیز به عنوان حسن ختام، نویسنده از کسانی که او را در رسیدن به این موفقیت و جایگاه یاری کرده اند، تشکر کرده است.
اسم کتاب کفش باز، اصطلاحی است که در میان مردم برای خطاب قرار دادن افرادی به کار می رود که دیوانه کفش هستند؛ عنوان بسیار مناسبی برای کتاب خاطرات یکی از بزرگترین دیوانگان کفش ورزشی در جهان که کفش هایش اعتماد به نفس بالایی به بسیاری افراد برای ورزش و دویدن داده و سرگذشت اش الهام بخش جوانان بسیاری برای شروع کارآفرینی شده است.
عنوان کتاب در ابتدا ممکن است باعث شود تصور کنید با یک کتاب ورزشی و یا حتی با یک کتاب کسل کننده در زمینه کسب و کار روبرو هستید. اما با شروع به مطالعه متوجه خواهید شد که همه چیز فقط این نیست. فیل نایت این کتاب انگیزشی برجسته را در قالب اتوبیوگرافی نوشته و تجربیات ارزشمند اش را بدون چشم داشت در اختیار خوانندگان قرار داده است؛ قالبی که صمیمانه ترین و همدلانه ترین نوع نوشتار بوده و از گیرایی بالایی برخوردار می باشد.
نویسنده در این کتاب امید بخش سعی می کند به مخاطب اش درس زندگی و موفقیت بدهد؛ او این کار را با تعریف کردن بخش هایی از زندگی اش و با لحنی صادقانه و داستان گونه به بهترین نحو انجام داده است. زبان روایی بسیار شیرین و ماجراجویانه کتاب از همان سطور نخستین خواننده را درگیر عواطف کرده و داستان های متناوب شکست و پیروزی های او، خواننده را تا انتها مشتاق خواندن نگه می دارد. این کتاب بسیار روان نوشته شده بطوریکه آن را می توان به راحتی یک رمان جذاب خواند و لذت برد. مطالب آن نه تنها برای کارآفرینان مفید است بلکه می تواند الهام بخش تمام افرادی باشد که قصد دارند کاری جدید و متفاوت انجام دهند.
فیل نایت سال ۱۹۳۸ در آمریکا متولد شد. او یکی از تأثیر گذار ترین مدیران تجاری جهان، بنیانگذار نایک و از ثروتمند ترین مردان جهان است. او از سال ۱۹۶۴ تا ۲۰۰۴به عنوان مدیر عامل شرکت نایکی، و تا سال ۲۰۱۶ به عنوان رئیس هیئت مدیره فعالیت کرد و در حال حاضر رئیس بازنشسته این کمپانی است.
فیل نایت در دانشگاه اورگان روزنامه نگاری خواند و پس از فارغ التحصیلی به دنبال ایجاد کسب و کار خود رفت. وب پس از سال ها تلاش و راه اندازی شرکت بزرگ تولید کفش و لوازم ورزشی نایکی، به چهره مشهور تجاری در جهان بدل شد. نویسنده کتاب «کفش باز» پیش از این دو کتاب دیگر با عنوان «سرباز حلبی (۲۰۰۹)» و «پنجاه راه برای پر کردن سیاره (۲۰۰۸)» نگاشته است که به فارسی ترجمه نشده اند.
ترجمه فارسی کتاب کفش باز -خاطرات بنیانگذار نایکی- را آقای شورش بشیری به انجام رسانده و انتشارات میلکان آن را چاپ کرده است. کتاب «شركت خلاقيت: خاطرات بنيانگذار پيكسار» نوشتۀ اد کتمول و کتاب «رهبری عملگرا: تسخیر قلوب، اذهان و فتح مسابقات» نوشتۀ کارلو آنچلوتی از دیگر کتاب های ترجمه شده توسط شورش بشیری می باشند.
در بخش هایی از کتاب کفش باز می خوانیم:
قبل از دیگران، قبل از پرنده ها و قبل از خورشید از خواب بیدار شدم یک فنجان قهوه نوشیدم. با عجله تکه ای نان تست خوردم. شلوارک و بلوز گرم کنم را پوشیدم و بند کفش های سبز رنگ مخصوص دویدنم را بستم و بی سر و صدا از در پشتی بیرون رفتم. پاها، ماهیچه های همسترینگ و پشتم را کش دادم و غرولند کنان اولین گام های بی اراده را در آن جاده سرد، به درون مه برداشتم. چرا شروع کردن همیشه سخت است؟
حالا که به عقب نگاه می کنم این فکر به سراغم می آید که در آن موقع آیا واقعاً خودم بودم یا داشتم ادای باور من یا پدرم یا هر دو را در می آوردم؟ آیا رفتار گزیده گویی آنها را تقلید نمی کردم؟ آیا این احتمال وجود نداشت که صرفاً در حال تقلید از مردانی بودم که همیشه آنها را ستایش می کردم؟ در آن هنگام هرچه درباره زندگی ژنرال ها، سامورایی ها و شوگان ها به دستم می رسید، به علاوه زندگینامه سه قهرمان اصلی ام یعنی چرچیل، کندی و تولستوی می خواندم. عاشق خشونت نبودم اما توانایی رهبری یا عدم آن در شرایط سخت و طاقت فرسا، مرا به خود جذب می کرد. سخت ترین و طاقت فرسا ترین شرایط در جنگ رخ می دهد؛ اما دنیای کسب و کار هم با دشواری های خاص روبرو است. کسی جایی گفته کسب و کار جنگی بدون گلوله است و من این حرف را قبول داشتم.
برای این آدم ها پول چیزی نبود که بتوان آن را دستمایه خنده قرار داد و عرضه عمومی سهام با این ابعاد و اندازه هم فرصت مناسبی برای شوخی نبود. آهی کشیدم و سرم را پایین انداختم و به کاغذ یادداشتم نگاه کردم. هیز اگر با بلدوزر هم وارد این اتاق میشد اینقدر تاثیر منفی نمی گذاشت. کمی بعد او را به گوشه ای بردم و گفتم اگر امشب هیچ حرف دیگری نزنند خیلی بهتر است. گفتم که من و جانسون بقیه کار ها را انجام می دهیم؛ اما برای جلسه پرسش و پاسخ به او احتیاج داشتیم. هیز به من نگاهی کرد. یک بار پلک زد. فهمید. گفت: «فکر کردم می خوای منو بفرستی خونه» گفتم: «نه، تو هم باید بخشی از این کار باشی»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر