نقد و بررسی
گور سفید
رمان گور سفید جدیدترین رمان مجید قیصری است که توسط نشر افق در سال 1397 برای اولین بار منتشر شد. مجید قیصری از نویسندگان معاصر و شناختهشدهی ایران است که طی سالهای گذشته آثارش با استقبال گسترده مواجه شده و موفق به اخذ برخی از بهترین جوایز ادبی ایران و آسیا نیز، شده است.
از جملهی جوایز اخذ شده توسط قیصری میتوان به منتخب شدن مجموعه داستان نگهبان تاریکی در هشتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، جایزهی رمان برتر اوراسیا برای رمان سه کاهن در سال 2018 و دو بار برنده شدن در ششمین و هشتیمن دوره جایزهی کتاب سالِ شهید غنیپور، اشاره کرد. دین و مذهب، اساطیر و ادبیات فارسی اصیل از عناصر اصلی داستاننویسی مجید قیصری است که ردپای این عناصر را میتوان کموبیش در تمامی آثارش دید.
قیصری در این رمان برخلاف یکی از رمانهای پیشیناش، ضیافت به صرف گلوله، داستانی ساده را با نثری بسیار روان روایت میکند. در این رمان تقابل بین خیر و شر از همهی مضامین کتاب پررنگتر است اما بر خلاف ادبیات کلاسیک، تقابل بین خیر و شر در این کتاب بین آدمهای سفید و سیاه رخ نمیدهد؛ بلکه آدمهای خاکستری آن را رقم میزنند. آن هم توسط برادری از یک خون! این سبک منحصر به فرد و مدرن نویسنده در این رمان باعث هرچه بیشتر جذابتر شدن این رمان برای طیف گستردهای از مخاطبان شده است.
داستان کتاب حول دو برادر به نامهای صالح و قلیج میگردد. قلیج راوی داستان است و نقش برادر ناپاک و قابیلگونه را دارد و از طرفی صالح، همانطور که از اسمش پیداست، برادری پاک و درستکار است. راوی در ابتدا از برادرش میگوید که چقدر اعمال نیک انجام میدهد و سعی بر پاک زندگی کردن دارد و حتی صالح در سخن گفتن مدام به قرآن رجوع میکند. اما داستان به همین سادگیها هم نیست!
صالح به مرحلهای رسیده است که اعتقاداتش را برابر با قانون میداند و خود را مجری قانون. او، که فردی خشکه مقدس و افراطی است، قصد حذف همهی کسانی را دارد که به اعتقادات او معتقد نیستند. در این حین داستان اصلی زمانی شروع میشود که قلیج عاشق دختری میشود که از نظر صالح محکوم به حذف شدن است؛ و این شروع میشود بر تقابل بین این دو برادر. دست کدام برادر به خون دیگری آغشته میشود؟ مرز بین و خیر و شر را چه کسی تشخیص میدهد و کدام برنده میشود؟
قیصری در این کتاب با دستمایه قرار دادن داستان هابیل و قابیل و موضوع برادرکشی، داستانی مدرن ساخته است که با شخیصتهای خاکستریاش، خواننده را به تعلیقی دلنشین میبرد و در نهایت با پایانی کوبنده، مخاطب را هیجانزده میکند. از دیگر آثار مجید قیصری میتوان به کتابهای شَماس شامی (نشر افق) و باغ تِلو (نشر کتاب کوچه) اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«حتماً در عالم هپروت بودم که چطور یک بارِ انگور سیاه بزنم و کجا آبش کنم و سودش را چطور و کجا دستمایهی کار دیگری کنم و این کلاه آن کلاه کنم که روزگار روزگارِ سرمایه شده بود، جنگ تمام شده بود و از کشتن و تیر زدن به سر و کلاهِ سرباز عراقی به کشتن و کلاه گذاشتن به سر برادرت رسیده بود.»
«نمیدانم چرا مفقود شدن به یکی از خصلتهای خانوادگی ما تبدیل شده. بیآنکه خودمان بدانیم گموگور میشویم. مثل خال هاشمی بر پشت لب یا پوست سر که ارثی است، بیشک مفقودی یک ژن فعال در خانوادهی ماست.»
«گمکرده راه، در تاریکی، دنبال راه برگشت بودم. آسمان تاریک، شبح تپهها، جاده در ظلمات، مگر کورسویی از چراغهای تیر برق یا ماشینهای گذری. به سیاهی زدم از ترس. وقتی میلهی فرمان را گرفتم توی دستم نمیدانستم سمت و سوی بازگشت به شهر کجاست. از زیرگذر خاکی به کدام سو باید بپیچم؟»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر