نقد و بررسی
فراسوی نیک و بد
کتاب «فراسوی نیک و بد» یکی از شناخته شده ترین و بهترین آثار فلسفی فریدریش نیچه است که در برای اولین بار، در سال 1866 منتشر شد. این کتاب در پی دیگر شاهکار فلسفی و ادبی نیچه «چنین گفت زرتشت» منتشر شد. فریدریش نیچه یکی از بحث برانگیزترین و تاثیرگذار ترین فیلسوفان و منتقدان فرهنگی آلمان در قرن 19 میلادی بود.
او جوان ترین استاد دانشگاه بسیار معتبر «بازل» بود اما، به علت بیماری و ناخوشیِ سلامت از آن استعفا داد. تاثیر فلسفۀ پیشگویانه و بی پردۀ این فیلسوف بزرگ، بخش بزرگی از علم روانشناسی و تفکر مدرن را پایه گذاری کرده است. این نابغۀ فلسفه و تفکر انتقادی، در سال 1889 دچار فروپاشی کامل روانی شد و به مدت 11 سال، تا زمان مرگ خود، از این اتفاق رنج برد.
در میان آثار فریدریش نیچه، کتاب فراسوی نیک و بد، از نظر هنر نویسندگی، پخته ترین و اساسی ترین اثر منثور نیچه است. این کتاب را به نوعی باز تعریفی از کتاب رمزآمیز و شاعرانۀ «چنین گفت زرتشت» می پندارند؛ بازتعریفی کمتر شاعرانه ولی بسیار گزیده تر و چیره دستانه.
نیچه خود دربارۀ فراسوی نیک و بد چنین نوشته است: «پس از آنکه بخش آری-گویی وظیفۀ من به پایان رسید، یعنی زرتشت، نوبت نه-گویی فرا رسیده بود، (یعنی) باژگون کردن ارزش های ما، جنگ بزرگ … این بار شامل جست و جوئی آهسته در پی کسانی بود که با من مربوطند… آنانی که دستهاشان را برای ویرانگری به من می دهند. از این لحظه به بعد نوشته های من همه قلاب ماهیگیری است: شاید من هم مثل هر کس دیگری ماهیگیری بدانم- اما اگر چیزی بچنگ نیاید، مرا سرزنش نباید کرد. ماهی ای در کار نبوده است».
نیچه در واقع این کتاب را نوعی «نقد مدرنیته» می دانست؛ که از هیچ جنبۀ علوم و هنرهای مدرن، از جمله سیاست مدرن، نمی گذرد و تیغ انتقادش را برای آن ها تیز می کند.
کتاب فراسوی نیک و بد با دو مقدمه از مترجم راجع به نیچه و این اثرش، شروع می شود. سپس خواننده با 9 فصل اصلی این کتاب و سرود انتهایی آن مواجهه می شود:
- دربارۀ پیش داوری های فیلسوفان
- جان آزاده
- سرشت دینی
- گزین-گویه ها و میان-پرده ها
- دربارۀ تاریخ طبیعی اخلاق
- ما دانشوران
- فضایل ما
- ملت ها و میهن ها
- والا چیست
- سرود از کوه های بلند
کتاب فراسوی نیک و بد در واقع آخرین کتاب نیچه به سبک «گزین-گویی» است. همانطور که حتی از عناوین فصل های این کتاب مشخص است، نیچه مطالب این کتاب را با غرور خاصِ فکری اش نوشته است.
او به طور کلی در این کتاب تمام سعی خود را کرده است تا عصارۀ تمامی فلسفه ورزی هاش را، برای زیر و رو کردن تمامی ارزش های نادرست و اشتباه جا افتادۀ جامعۀ مدرن انسانی، خرج کند. او در این کتاب بسیاری از مقوله های بنیادین فلسفی را به چالش می کشد: «چیستیِ علم»، «خودآگاهی»، «ارادۀ آزاد»، «مفهوم خطر»، «مفهوم واژه فیلسوف و فیلسوف جدید» و «حقیقت».
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از فریدریش نیچه می توان به کتاب های «تبارشناسی اخلاق» با ترجمۀ داریوش آشوری، «انسانی بسیار انسانی» و «دجّال» با ترجمۀ سعید فیروزآبادی، «زایش تراژدی» با ترجمۀ رضا ولی یاری و «ارادۀ قدرت» با ترجمۀ مجید شریف اشاره کرد.
بهترین ترجمۀ موجود از کتاب فراسوی نیک و بد توسط داریوش آشوری صورت گرفته و توسط نشر خوارزمی منتشر شده است. داریوش آشوری از جمله مترجمان و زبان شناسان پیکسوت و پرآوازۀ ایرانی است که ترجمۀ آثاری همچون نمایشنامۀ «مکبث» اثر شکسپیر و کتاب های «شهریار» اثر نیکولو ماکیاولی و «آرمان شهر» اثر تامس را در کارنامه دارند.
در بخش هایی از کتاب فراسوی نیک و بد می خوانیم:
آنکه با هیولاها دست و پنجه نرم می کند، باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی [پرتگاه] چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم می دوزد.
مردان با زنان تاکنون همچون پرندگانی رفتار کرده اند که از بلندی های ناشناس به سوی ایشان راه گم کرده باشند؛ همچون چیزی لطیف تر، آسیب پذیر تر، وحشی تر، غریب تر، دلنشین تر، حساستر – اما چیزی که در قفس باید کرد مبادا که بگریزد.
آنکه ژرف در جهان نگریسته باشد، نیک می داند که در سطحی بودن آدمیان چه حکمتی نهفته است. غریزه ی نگه دارشان به آنان می آموزد که شتابکار و سبکسار و دروغزن باشند. گهگاه، چه در میان فیلسوفان چه هنرمندان، به پرستش پرشور و گزافِ (صورتهای ناب) بر میخوریم، بی گمان کسی که اینچنین به پرستش رویه ها نیاز دارد می باید روزگاری با ناکامی دستی به زیر آنها رسانده باشد. در میان این کودکان پر سوز و گداز این هنرمندان مادرزاد، که لذت زندگی را تنها در تحریف تصور آن می یابند (چنانکه گویی انتقامی دور و دراز از زندگی می گیرند) چه بسا مراتبی بر قرار باشد. اندازۀ تباهی زندگی را در چشم آنان می توان با این مقیاس اندازه گرفت که آنان تا چه حد آرزو دارند تصویر زندگی را تحریف شده و رقیق شده و ماورایی و خدایی ببینند. (انسان دینی) را هم می توان در شمار هنرمندان و در بالاترین ردۀ آنان نهاد. آنچه این همه هزاره ها را وا می دارد که با چنگ و دندان به یک تعبیر دینی از وجود بچسبند، آن ترس ژرف و بسیار بد گمان از پراکنش درد بی درمانِ بد بینی است، همان ترس غریزی که از آن بیم دارد که مبادا آدمی بسی بیش از آنکه به کفایت قوی، به کفایت استوار، به کفایت هنرمند شده باشد، به حقیقت دست یابد. از این دیدگاه، دینداری و (زندگی در خدا) همچون عالی ترین و آخرین زادۀ ترس از حقیقت بشمار می آید، چون حالت پرستش و جذبۀ هنرمندانه در برابر پایدارترین دروغ پردازی ها، همچون خواستِ پاژگون کردن حقیقت و خواستن ناحقیقت به هر قیمت. برای زیبا کردن انسان شاید تا کنون وسیله ای کارآمدتر از دینداری وجود نداشته است، از این راه انسان می تواند چندان هنر و رویه و آب و رنگ و حس بدست آورد که دیدارش دیگر زننده نباشد.
قدرتِ هر روح را با این سنجه می توان سنجید که تابِ چه اندازه از حقیقت را دارد؟ و یا به زبانی روشن تر تا چه اندازه نیاز دارد که حقیقت، آبکی و بزک شده و شیرین شده و تیزی گرفته و دروغ آمیز باشد.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر